منصور حکمت و تئوری تحزب کمونیستی

"کمونیسم گرایشى در جنبش طبقه کارگر است که با اهداف و روشهاى مستقل خود از سایر جریانات سیاسى- طبقاتى متمایز میشود."

هر سازمان سیاسی، سازمان کارگری روشها، ساختار تشکیلاتی، سنت کار، فرهنگ سیاسی حتی زبان و نحوه تبلیغ منطبق با هویت سیاسی خود را دارد و این روشهای عملی یا سبک کار، بخشی از هویت پایه ای یک جریان است. به طور مثال به ساختار اتحادیه و سبک کار و روشهای آن نگاه کنید. روشها و ساختار اتحادیه ها منطبق با اهداف و سیاستهائی که جنبش رفرمیستی و سندیکالیستی در جنبش طبقه کارگر دارد و شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که با همان روش کار و ساختار به فعالیت کمونیستی بپردازید و یا تشکل کمونیستی درست میکنید. در عین حال شما نمیتوانید یک گرایش کمونیستی در جنبش کارگری باشید و روش کار و تمایز عملی خودتان را از گرایشات دیگر درون طبقه روشن نکنید. همانطور که نمیتوانید با برنامه کمونیستی و بعنوان یک جریان کمونیستی روش کار و فعالیت چریکی داشته باشید. روش فعالیت چریکی از هویت سیاسی این جریان ناشی میشود، برای پیاده کردن و جوابگویی به یک سیاست معین است، و جوابگوی سیاست متشکل کردن و راه اندختن موتور بزرگ است. این جریان به متشکل کردن طبقه کارگر کاری ندارد، اساسا مخاطب و موضوع کارش طبقه کارگر نیست و شما نمیتوانید به روش چریکها و با خانه تیمی در میان طبقه کارگر کاری بکنید و یا سازمانی کمونیستی درست کنید.

منصور حکمت تاکید ویژه ای دارد بر اینکه یک حزب کمونیستی با یک محفل تفاوت دارد و حزب کمونیستی حزب قرارها، مصوبات و مراجع حزبی است، نه حزب توافقات دوستانی که چند سالی است با هم فعالیت سیاسی میکنند.

 

 

 

 

منصور حکمت و تئوری تحزب کمونیستی

سخنرانی به مناسبت هفته حکمت- اسلو ۲۰۰۹

آذر مدرسی

 

مقدمه

 

شاید برای عده ای بحث حزبیت یک بحث عبوث، بحثی اساسا سازمانی و مربوط به مقررات و سانترالیسم دموکراتیک باشد. برای منصور حکمت تئوری تحزب به هیچ عنوان چنین نیست. تحزب کمونیستی بر عکس بحثی کاملا سیاسی، اجتماعی و بحثی مربوط به متشکل کردن و شکل دادن به یک کمونیسم دخالتگر، مارکسی و کارگری است. ساختن و تقویت حزب یک پروژه دائمی منصور حکمت بوده چرا که آنرا بعنوان تنها ابزار طبقه کارگر برای رهائی کامل از سیستم سرمایه داری و برای انقلاب سوسیالیستی میداند.  تئوری حزب منصور حکمت بحثی در مورد چگونه متشکل شدن، قوی شدن کمونیسم و کارگر برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری است و مستقیما به کمونیسم پراتیک، کمونیسم دخالتگر و کمونیسم اجتماعی او مربوط میشود.  دقیقا به همین دلیل است که منصور حکمت زمانیکه به بررسی تحولات سیاسی میپردازد یکی از مهمترین مولفه های مورد بحث او تحزب کمونیستی و تاثیر حزب کمونیستی در سیر اوضاع و قوی کردن صف انقلاب کارگری است.  از نظر منصور حکمت حزب سمبل استقلال ایدئولوژیک‌- سیاسى طبقه کارگر در همه عرصه ها و وجوه هویتی آن و ابزار طبقه کارگر برای دخالت در سیاست و کسب قدرت سیاسی است.

 

من امروز سعی میکنم نگاهی بیندازم به پروسه ارائه تئوری تحزب از طرف منصور حکمت و تکامل این تئوری در دوره های مختلف و تفاوت تئوری تحزب منصور حکمت را با تئوریهای موجود در چپ و در کنار آن نگاه مارکسیستی- لنینیستی او به تحزب. تلاش میکنم پیوستگی نطری و تئوریک منصور حکمت را در دوره های مختلف در مورد حزب و تحزب کمونیستی نشان دهم.

 

تئوری منصور حکمت در مورد تحزب را  فقط در یک یا دو اثر او در مورد تشکیل حزب نمیشود پیدا کرد باید از لابلای مباحث مختلف، اسناد و بحثها و نقدهائی که در دوره های مختلف طرح کرده است بیرون کشید. اما در همه این اسناد پیوستگی نظری، تئوریک، سیاسی و اجتماعی تئوری او را میشود دید.

از جمله اسنادی که میتوان به آنها مراجعه کرد اینها هستند:

 

گامهاى عملى در راه ایجاد حزب کمونیست ایران- سال ١٣۶١  

سمینار سبک کار در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست – سال ١٣۶١

حزب کمونیست ایران در گرو چیست – سال ١٣۶٢

اصول و شیوه هاى رهبرى کمونیستى –  سال ١٣۶۲

خطر آکسیونیسم در حوزه های حزبی- سال ١٣۶۲

سبک کار کمونیستی یک جمعبندی مجدد- سال ١٣۶۴

حزب و قدرت سیاسی- سال ١٣٧٨

حزب سیاسی و جامعه ( از گروه فشار تا حز

ب سیاسی) – سال ١٣٧٨

 

علاوه بر اینها در مناسبتهای مختلفی چون دوره اختلافات در درون حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری و تاکیداتش بر سنتهای کمونیستی میتوان زوایای دیگری ازتئوری او را در مورد تحزب کمونیستی، سنتهای کمونیستی را دید.

 

دیدگاههای اکونومیستی و ولونتاریستی در دوره تشکیل حزب کمونیست ایران سال١٣۶١  

* دیدگاه اکونومیستی

 

سال ١٣۶١ زمانیکه تشکیل حزب کمونیست ایران از طرف اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له طرح میشود، یکی از نقدهای جدی به پروسه تشکیل حزب این بود که حزب کمونیستی حزبی است که با طبقه کارگر پیوند دارد، حزبی است که از نفوذ قابل توجهی در میان طبقه کارگر برخوردار است و اگر جریانی اسم خود را حزب کمونیستی میگذارد یا جریاناتی به سوی تشکیل حزب کمونیست میروند و این نفوذ را ندارند، و یا به قول معروف تا زمانیکه این پیوند با طبقه را ندارند حزبی کمونیستی نیستند. در آن زمان این تئوری به تئوری پیوند مشهور بود. نکته مهم و اصلی تئوری پیوند و جریانات طرفدار آن این بود که جریان یا جریاناتی که پیوند کافی با طبقه کارگر و نفوذ کافی در میان طبقه کارگر را ندارند، مستقل از سیاست و برنامه شان نمیتوانند احزابی کمونیستی باشند چرا که