از ١٨ تیر تا ٢٣ خرداد

مصاحبه در مورد ١٨ تیر 

کمونیست: منصور  حکمت ١٨ تیر سال١٣٧٨ را نقطه عطفی در مبارزات  مردم علیه رژیم میداند. اهمیت ١٨ تیر را در چه می دانید؟ و چه تفاوت هایی میان ١٨ تیر ٧٨ با تحرڪات  و اعتراضات دوره اخیر  شهرهای ایران قائل هستید؟

خالد حاج محمدی: خصلت اصلی اعتراضات ١٨ تیر ١٣٧٨ جهت گیری آن علیه ڪلیت جمهوری اسلامی بود. نقطه آغاز اعتراضات در آن سال تعطیلی روزنامه سلام بود٬ اما سریعا ابعاد وسیع تری یافت. اعتراضات از دانشگاهها شروع می شود و فورا به خیابانها ڪشیده می شود. اصلاح طلبان حکومتی می خواستند از طریق تحڪیم وحدت رهبری این اعتراضات را به عهده بگیرند و آن را در چهارچوب جنبش اصلاح طلبی درون رژیم مبحوس ڪنند. اما ابعاد این اعتراضات و رادیکالیسم شعارها و مطالبات این تحرک چنان مجموعه انجمن های اسلامی را پس زد که نه تنها نتوانستند رهبری آن اعتراضات را در دست بگیرند، بلکه به سرعت در برابر آن قرار گرفتند.

 

١٨ تیر سال ٧٨ را ما با  ۶ روزی ڪه جمهوری اسلامی را لرزاند، می شناسیم. ۶ روزی که مردم را علیه کلیت این نظام به صحنه آورد. ١٨ تیر به یک معنی  آغاز دوباره بود برای  جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی، جنبشی که رژیم  با خاک و خون کشیدن مبارزات دهه شصت توانسته بود آن را به محاق ببرد و دقیقا به همین دلیل بود که هر دو جناح جمهوری اسلامی و در راس آن دولت خاتمی علیه آن بسیج شدند و آن را به خون کشیدند.

١٨ تیر نقطه سقوط دوم خرداد بود و خط بطلانی بود بر تمامی  امیدهایی که به اصلاح این نظام بسته شده بود.

اهمیت این نکات را زمانی درک می کنیم که  می بینیم سران جنبش سبز فعلی، همان  سرڪوب ڪنندگان ١٨ تیر ٧٨ هستند.

در آن دوران نیز بخش وسیعی از نیروهای سیاسی از جبهه ملی٬ اڪثریت، حزب توده تا حزب دمڪرات ڪردستان و طیف وسیعی از جریانات قوم پرست و ژورنالیستهای ابن الوقت تمام تلاش خود را ڪردند تا آن جنبش را رنگ دیگری بزنند. تصویری در چهارچوب قانون اساسی نظام و در پشت جبهه دوم خرداد از اعتراضات ١٨ تیر به نمایش بگذارند که خوشبختانه موفق به انجام آن کار نشدند.

متاسفانه تحولات اخیر بر خلاف اعتراضات ١٨ تیرسال ٧٨  با رهبری سازمانیافته ای از درون جمهوری اسلامی رو به رو است. جنگ و جدالی که در میان دو جناح حکومت از قبل از انتخابات درجریان بود، منجر به روندی شد که جناحی از خود حکومت به ڪمڪ ژورنالیسم نوڪر صفت و بورژوا ، پتانسیل اعتراضی مردم را در غیاب آلترناتیو محسوس چپ٬ رنگ سبز بزنند.  جناح مغلوب  در منازعات حکومتی تلاش میڪند از مردم بعنوان اهرم فشاری علیه جناح مقابل و برای ڪسب موقعیت بهتر در کلیت نظام استفاده ڪند. زمانی که تمام بیانیه ها و مباحثات این جناح و سران و رهبران آن  را نگاه می کنید هیچ مطالبه ی روشنی از خواسته های امروز مردم محروم علیه فقر٬ محرومیت٬ برابری زن و مردم٬ آزادی تشکل٬ بیمه بیکاری٬ حقوق کودک٬ خلاصی فرهنگی و … را نمی یابید.

اشاره کردم که اگر در ١٨ تیر ٧٨ این مردم بودند که حکومت و تمامی جناح های آن را با شعار ها و مطالبات رادیکالشان غافلگیر کردند و در زیر فشار قرار دادند و تحرڪی برای سرنگونی ڪلیت جمهوری اسلامی سازمان داند. امروز جناحی از حکومت با تجربه سرکوب ١٨ تیر و ترس از مواجه شدن با ١٨ تیری دیگردست به سازمان دادن جنبش سبز زده است. حال سوالی ڪه مطرح میشود جایگاه مردم است ڪه امروز در ابعادی وسیع به میدان آمده اند. مسلم است که مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند٬ خواهان رفتن هر چه سریعتر کلیت این رژیم هستند٬ به فقر و محرومیت و سرڪوب و بی حقوقی اعتراض دارند. هیچ چیز بر حق تر از اعتراض مردم به جمهوری اسلامی نیست٬ اما چیزی خطرناڪتر و ضد مردمی تری از بردن این اعتراضات در زیر چتر این جناح یا آن جناح رژیم نیز نیست. هر دو جناح جمهوری اسلامی در این دوره توانستند بخشهایی از مردم را فریب دهند و زیر پرچم سیاه و سبز جمهوری اسلامی بیاورند. احمدی نژاد زیر نام مبارزه با فساد اقتصادی طیفی از مردم محروم را به امید بهبود در زندگیشان به زیر پرچم خود آورد و موسوی و ڪروبی و خاتمی و رفسنجانی و ڪلا جناح اصلاح طلب نیز زیر نام مبارزه با دیکتاتوری احمدی نژاد، با ڪمڪ بی بی سی و به یمن حمایت بیدریغ جریانات ناسیونالیستی از چپ ترین آنها تا راست ترین شان٬ طیف وسیعی از مردم را  زیر این پرچم ارتجاعی بسیج ڪردند و به سرباز  جنگ و جدال های حکومتی تبدیل ڪردند. تمامی اینها هیچ یک به این معنا نیست که خود مردم سبز یا سیاه شده اند، همانطور که بخش عظیم جمعیتی که در ١٢ اردیبهشت سال ۵٨ به جمهوری اسلامی رای آری داند، طرفدار حجاب و سپاه و اعدام و… نبودند. مردم در آن سال ها نیز از استبداد شاهنشاهی به تنگ آمده بودند و از نظر خودشان به سلطنت گفتند نه. امروز نیز بخش اعظم این مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند٬ اما در غیاب جبهه ای قوی از چپ و زیر سایه سرڪوب و اختناق حاڪم٬ از سر پراگماتیسم و به عنوان فرجه ای و به امید ضربه زدن به جناح حاڪم ڪه اهرمهای قدرت را در دست دارد٬ زیر پرچم سبز ڪشیده شده اند. ڪل مسئله این است ڪه در این جدالها امیال و آرزوهای مردم نمایندگی نمی شود. مهر جناح سبز بر تحرڪات ڪوبیده شده است. تنفر مردم از ڪلیت جمهوری اسلامی زیر پرچم جناح سبز و زیر رهبری مهره های اصلی جمهوری اسلامی جنبش مردم را به دنبالچه  جناحی از جمهوری اسلامی تبدیل ڪرده و اعتراض بر حق و عادلانه آنها را به بیراه کشیده است  و این یک فاجعه است.

علیرغم شکل میلیتانت هر دو اعتراض٬ خواسته اصلی  ١٨ تیر  سال ٧٨ سرنگونی این رژیم بود و خواست ٢٣ خرداد امسال به قدرت رسیدن یکی از جناح های رژیم است. دره ای عمیق میان اعتراضات ١٨ تیر ٧٨ با اعتراضات امسال وجود دارد.

کمونیست: از ١٨ تیر  سال ١٣٧٨ تا ٢٣ خرداد امسال، چه سیری در مبارزات  مردم علیه رژیم طی شده است؟ 

خالد حاج محمدی: در این فاصله تحولات مهمی هم در ابعاد جهانی و هم در جامعه ایران روی داده است ڪه پرداختن به آنها طبعا در یڪ مصاحبه مقدور نیست. در ابعاد جهانی قدرتهای جدیدی مثل چین و شوروی و هند عروج ڪرده اند. آمریڪا در عراق شڪست خورد و ڪلا در این مدت موقعیت یڪه تازی خود را در جهان از دست داده است. سر ڪار آمدن اوباما خود یکی از  نتایج تغییر توازن قوا میان دولتهای امپریالیستی و تغییر موقعیت آمریڪا می باشد.

 تا جایی ڪه به ایران برمی گردد٬ موقعیت جمهوری اسلامی چه در سطح جهان و چه در سطح منطقه تغییر ڪرده است. دولت ایران به یڪی از قدرتهای منطقه تبدیل شده است و این موقعیت به درجه ای از جانب دول غربی به رسمیت شناخته شده است. همزمان دولت احمدی نژاد پرچم ناسیونالیسم ایرانی را برداشته است و عملا جریانات پرو غرب ڪه تاریخا تمامیت ارضی ایران و عظمت طلبی ایرانی را نمایندگی می کردند در این دوره "آچ مز" شدند. صفبندی نیروهای سیاسی تغییرات جدی ڪرده است ڪه در این دوره و بعد از انتخابات ایران ابعاد بی سابقه ای گرفته است. بخش اعظم نیروهای سیاسی ڪه زمانی در صف سرنگونی طلبان قرار داشتند٬ امروز زیر پرچم سبز رفته اند. اما تا جایی ڪه به رابطه مردم با جمهوری اسلامی برمی گردد شاهد تغییرات جدی هستیم. پس ار شکست دو خرداد و تلاش برای ایجاد امید به تغییر در جمهوری اسلامی، شکست امید به لیبرالیزه شدن آن و پس از ١٨ تیر ٧٨ بود که مردم دیگر جمهوری اسلامی را مستقیما و در کلیت خود نشانه گرفتند. رفتن جمهوری اسلامی چنان به خواسته ای عمومی بدل شده بود که سرنگونی طلبی به بستر اصلی هر اعتراضی علیه رژیم تبدیل شده بود.

 در متن این اوضاع و احوال بود که میدان برای رشد جریانات چپ و آزادیخواه مساعد شده بود. از سال ١٣٨٢ به بعد شاهد اعتراضات رادیڪال در دانشگاهها بوده ایم ڪه اوج آن ١٣ آذر ١٣٨۶ بود. در ١٣ آذر ٨۶  در سراسر ایران شاهد عروج مستقل نیرویی بودیم ڪه خواهان آزادی و برابری بود. طبقه ڪارگر و برابری طلبی را در جامعه نمایندگی ڪرد. نسلی از ڪمونیستهای جوان عروج ڪردند ڪه فضای سیاست در ڪل ایران را در چند سال متمادی تحت تاثیر خود قرار دادند. جمهوری اسلامی با هر دو جناح سبز و سیاه آن در این سالها به مقابله با اعتراضات دانشجویان پرداختند.  صدها نفر از رهبران و فعالین  این جنبش را دستگیر و شڪنجه کرده و این اعتراضات را سرڪوب ڪردند. اعتراضات ڪارگری در گوشه و ڪنار ایران ادامه داشت. هر چند طبقه ڪارگر با رشد بحران اقتصادی موقعیت بسیار وخیم تری پیدا کرد و بیڪاریهای وسیع، عدم پرداخت دستمزدها و فقر و محرومیت بی اندازه زندگی اش را بیش از پیش در منگنه گذاشت. اما در چند سال اخیر طبقه ڪارگر و زنان و جوانان آزادیخواه نیروی جدی این میدان علیه نظام بردگی مزدی بوده اند. در چنین موقعیتی جمهوری اسلامی تلاش ڪرد اعتراض ڪارگری در جامعه و ڪلا اعتراضات برابری طلبانه را همه جا خفه ڪند. دستگیری فعالین ڪارگری٬ حمله به اعتراضات آنها٬ دستگیریهای وسیع در اول ماه مه ها٬ ادامه دستگیری و شڪنجه ڪمونیستها و آزادیخواهان در دانشگاههای ایران، همراه بود با به راه اندختن جوخه های اعدام از ضعیفترین حلقه های جامعه ، "مجرمین غیرسیاسی"، که همگی در جهت  مرعوب ڪردن طبقه ڪارگر و ڪل جامعه بود.

بویژه پس از ١٣ آذر ٨۶ و اعلام موجودیت قدرتمند چپ و نسلی از ڪمونیستهای جوان در سطح جامعه و در ابعاد توده ای٬ جمهوری اسلامی سرکوب وحشیانه و متمرکز هر تحرک آزادیخواهانه، هر تحرکی که رنگ انسانی داشت را در دستورکار خود گذاشت. سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب با استفاده از همه ابزارها و شیوه های پلیسی، امنیتی، دستگیریهای وسیع دانشجویان چپ، حمله به هر نوع تشکل و بویژه تحزب کمونیستی،  بطور واقعی میدان جنگ جمهوری اسلامی بر علیه قطب چپ جامعه بود. اگر امروز جنبش سبز چتر باز میکند٬ اگر موسوی و ڪربی و خاتمی و رفسنجانی و … به ڪمڪ میدیای ضد انسانی و بر دوش سنت ملی اسلامی و احزاب رنگارنگ امثال اڪثریت، به عنوان "رهبران و نمایندگان" نفرت مردم از کل جمهوری اسلامی با تمام مصائب سیاسی و اقتصادی آن معرفی میشوند٬ اگر خانم رهنورد به عنوان مدافع حق زن معرفی میشود٬ اگر امروز شیرین عبادی٬ شهلا لاهیجی، نوشین احمدی خراسانی و امثال فرخ نگهدار و محسن مخملباف بعنوان سخنگویان "شجاع و رادیکال" از طرف میدیای غربی لانسه میشوند، همه و همه در فضایی شکل میگیرد که  نمایندگان واقعی آزادیخواهی در  جامعه٬ رهبران ڪارگری و زنان برابری طلب یا در گوشه زندانها هستند یا با وثیقه های سنگین اجازه زندگی در بیرون از زندان را هم ندارند. این همه در فضایی شکل گرفته است که برای هر ڪدام از نمایندگان واقعی مردم، پرونده های سنگینی درست ڪرده اند تا هر زمان چاقوڪشان نظام اراده ڪردند باز هم به اوین روانه شان کنند. این رهبران قلابی را بی ب