عبور از “سبز”؟ (نکاتی چند پیرامون پاسخ یوسف زرکار به نظرخواهی گزارشگران)

تعابیر و تفاسیر متفاوتی در حول و حوش اعتراضات اخیر مردمی وجود دارد. تعابیری که بی‏گمان برخاسته از منش و جایگاهِ فکری آدمی‏ست. اگر نه‏خواهیم به واژه‏های پرتاب شده‏ایی هم‏چون "خیزش بزرگ"، "جنبش عظیم"، "خیزش خونین"، "قیام مردم"، "حرکت آگاهانه" و امثالهم حساسیت نشان ‏دهیم و به محتوای بحث‏های ارائه شده به‏پردازیم بی‏تردید به استنتاجاتی دست خواهیم یافت که فارغ از حقیقت و پاسخ‏گوئی روشن به "چه باید کرد"هاست.

 تحریف حقایق و به عبارتی دقیق‏تر انحراف از مبانی پایه‏ای مارکسیست – لنینیستی را بوفور می‏توان در لابلای تحلیل‏ها و مصاحبه‏های انجام شده به بیرون کشید و نشان داد که هدف تعمیق و باوری به اعتقادات پایه‏ای تئوریک نیست، بل کرنش در مقابل اعتراضات مردمی، هم‏گام شدن با ایده‏های ناکارآمد و رایج و عدم تصفیه حساب‏های سیاسی – تئوریک با گذشته‏ی خودی‏ست.

شکی در آن نیست که می‏بایست از اعتراضات به‏حق مردمی در مقابل رژیم سرکوب‏گر دفاع نمود و به‏موازات آن در ارائه‏ی نظر، پایداری خود را نسبت به تئوری نشان داد و آن‏چه که جنبش را به سمت رهائی سوق می‏دهد، بیان نمود؛ شکی در آن نیست که می‏بایست از منظر روشنگری حرکت نمود و از توضیح واقعیات هراسی به دل راه نه‏داد و در هر شرایطی پرچم درستی را برافراشت. این‏ها از زمره خصائل اولیه‏ی هر کمونیستی‏ست. طبیعتاً رفتار و کرداری به از غیر آن مواجه به حساب نه‏خواهد آمد و در ردیف دفاع از آرمان‏های رهائی مردم قرار نه‏خواهد گرفت. امّا پراتیک تاکنونی افراد خلاف چنین حقایقی را دارد به‏نمایش می‏گذارد و متأسفانه باید اذعان نمود که این روزها اصالت و پایداری کمونیستی جای‏گزین ادعاها گردیده است و فضای غالب بر عناصر و نیروها، فضای تسلیم طلبی در عرصه‏های متفاوت است. بفوراند و کمتر کسانی را می‏توان سراغ داشت که در خلاف فضا و جو موجوداند. من حیث‏المجموع نوشته‏ها، مصاحبه‏ها و نظرخواهی‏ها در چنین راستایی قرار دارد و مملو از تحریف حقایق و عدول از ایده‏های پایه‏ا‏ی تئوریک انقلاب و ارائه‏ی راه‏کارهای پایانی‏ست.
در حقیقت یکی دیگر از آن نوشته‏ها و یا در واقع نظرخواهی‏هایی که توجه مرا در میان ده‏ها نوشته، مصاحبه و نظرخواهی‏ها به‏خود جلب نموده است، پاسخ یوسف زرکار به سایت گزارشگران می‏باشد. انتخاب برخورد با این نظرخواهی دو دلیل داشت؛ اوّل این‏که یوسف زرکار ادعای هواداری از تئوری مبارزه‏ی مسلحانه را دارد و به‏همین دلیل مایل‏ام تا پیرامون آن نظرم را ارئه دهم و هم‏چنین نشان دهم که تا چه اندازه دارد آگاهانه در ارائه‏ی راه‏کارهای منطبق بر تئوری طفره می‏رود و دوّم این‏که توضیح دهم، دارد همان "تحلیل" و یا جمع‏بندی‏ای را از وقایع‏ی اخیر ارائه می‏دهد که منطبق بر افکار منحرفین است. متأسفانه در این نظرخواهی یوسف زرکار تصویر صحیح‏ای را از درون و بیرون ارائه نمی‏دهد، دارد نقش‏ و جایگاه جناح‏های متفاوت حکومتی را کم اهمیت جلوه می‏دهد، راه‏کارهایش منطبق بر قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه‏ی‏مان نیست و مبلغ همان سیاست کهنه و غیر طبقاتی "همه با هم" می‏باشد. 

البته از این موضوع گذر خواهیم نمود که همواره پایه‏ی مصاحبه‏ها و نظرخواهی‏ها بر توافقات و پیش‏فرض‏های پذیرفته شده‏ای بنا گذاشته می‏شود و در حقیقت پاسخ دهنده در میدانی به بازی گرفته خواهد شد که تا حدودی با تفکرات و ارزیابی‏های سیاسی‏ سئوال کننده و مصاحبه کننده هم‏خوانی داشته باشد. به‏هر حال این موضوعی‏ست که به مصاحبه شونده و مصاحبه کننده و به نظرخواه و نظر دهنده بستگی دارد و فعلاً بحث اساسی و ریشه‏یابی چنین انگیزه‏هایی نیست؛ بحث بر سر آن‏هم نیست که مصاحبه با مناظره و گفتمان، مضموناً و محتواً متفاوت‏اند و هر یک از آن‏ها از قواعد و قوانین معینی پیروی می‏نمایند و بی‏روح و کلیشه‏ای نیستند.

حدوداً سه ماهی‏ست که "جنبش سبز" – بعد از انتخابات ۲۲ خرداد -، موازانه‏های سیاسی جامعه را بر هم زد و به تبع از آن‏ افکار همه را زیر و رو نمود. در حقیقت به‏میان آمدن چنین صحنه‏ها و اوضاعی برای همه غیر منتظره و ناشناخته بود. بروز چنین حوادث ناگهانی‏ای در درون جامعه همه را به عکس‏العمل واداشت و طبعاً در این میان هر کسی دارد از منظر و منفعت خود به تأئید و یا به نقد آن می‏نشیند؛ هر کسی دارد رنگ‏ها و صف‏بندی‏های طبقاتی درون جامعه را ار دریچه‏ی منفعتی خود، تعریف می‏نماید، رنگ‏هایی که از محتوا و مضامین معینی برخورداراند و قابل کتمان نیستند و نمی‏توان به هیچ‏شان گرفت بلکه باید و می‏بایست آن‏ها را در معادلات سیاسی خود دخالت داد و در صدد دلائل و چرائی آن‏ها بر آمد. طبیعتاً لازمه‏ی دست‏یابی به چنین امری منوط به ارائه‏ی تصویر درست از درون جامعه و نیروهای درگیر در آن و هم‏چنین قبول نقش‏آفرینی‏های همه‏ی رنگ‏ها و بویژه رنگ "سبز" می‏باشد. متد و سیاستی که یوسف زرکار به‏مانند ده‏ها عنصر مدعی برقراری جامعه‏ی کمونیستی از آن فاصله گرفته‏اند و همه‏ی کوشش‏شان بر آن است تا ثابت نمایند که رنگ‏ها بی خاصیت‏اند و اعتراضات مردمی کاملاً از فیلتر موسوی و "سبز" عبور نموده است و به فاز دیگری پای گذاشته است.

یوسف زرکار در بخشی از مصاحبه و در پاسخ به سئوالی می‏گوید: "اگر به مضمون و اهداف جنبش آزادی طلبی و دمکراسی خواهی که از شب ۲۲ خرداد و در همان زمان اعلام کذایی نتیجه انتخابات یا در واقع کودتای سیاسی و در شرایط بهت زده گی عمومی از فلکه اول تهران پارس شروع شد توجه کنیم، اگر به روند تداوم آن و شعارهای طرح شده و به نیروهای شرکت کننده در آن با ترکیب وسیع سنی و جنسی و بویژه شرکت فعال زنان و جوانان و به گسترده گی و دامنه آن دقت کنیم که چگونه از شکاف ایجاد شده در حاکمیت و در دفاع از رای خود سود جسته و به رادیکال ترین شکل و شعار در روز های اولیه
سر برآورد، خواهیم دید که چنان "عبوری" لازم و ضروری است…… با توجه به روند تا کنونی و سطح تلاش ها و مطالبات "جناح سبز" رژیم و مردمی که آگاهانه و جان برکف به میدان آمده اند، چنین "عبوری" بطور نظری طرح شده است و تا "عبور" عملی و واقعی راه درازی با فراز و نشیب در پیش است".

تعبیر و ارزیابی سیاسی یوسف زرکار از "جنبش" اخیر کاملاً روشن است. باورش بر آن بوده و است‏که، می‏شد به مضمون و اهداف "جنبش آزادی طلبی و دموکراسی خواهی" – و آن‏هم در شب ۲۲ خرداد – پی بُرد و هم‏چنین بر این اعتقاد است‏که به‏دلیل اعلام کذائی نتیجه انتخابات و یا در واقع "کودتای سیاسی"، مردم به خیابان‏ها ریختند و با طرح رادیکال‏ترین شکل و شعارها خواهان بازستانی آرای دزدیده شده‏ی خود از جناح غالب حکومتی گردیدند. بر این باور است‏که مردم "آگاهانه" از نظر نظری از "جناح سبز" عبور نمودند و از نظر عملی راه درازی را در پیش دارند!!!

اگر به‏خواهیم به موارد محتوائی شعار استنادی یوسف زرکار بعداً بپردازیم و در آغاز به مضامین جنبش‏های آزادی طلبی و دموکراسی خواهی از منظر ایدئولوژی مارکسیست – لنینیستی که تجلی خود را در اهداف و برنامه‏های روشن و آلترناتیوهای حکومتی نشان می‏دهد، واقف گردیم، آن‏وقت مجاز نیستیم تا افکار و نتایج سیاسی خود را با افکار و نتایج سیاسی یوسف زرکار هم‏طراز نمائیم. به دلیل این‏که تعاریف کمونیست‏ها در قبال جنبش‏های آزادی طلبی و دموکراسی خواهی، مضمونی و محتوائی‏ست و هرگز و تحت هیچ شرایطی و از سر تنگ‏دستی شیفته‏ی هر گونه اعتراضی نمی‏گردنند و بر بار غیر واقعی آن نمی‏افزایند. شکی در آن نیست که اعتراضات مردمی از یک‏طرف به‏حق و قابل دفاع‏ست و از طرف دیگر اغراق و تحریف آن‏هم ناصحیح‏ به حساب خواهد آمد. علاوه بر آن کاملاً قابل قبول است‏که مضامین جنبش‏های اعتراضی در دوره‏ها و در میان بخش‏های مردمی متفاوت است و از سر بی نقشی و بی ارتباطی نمی‏توان همه‏ی آن‏ها را در رده‏ی جنبش‏های آزادی طلبی و دموکراسی خواهی قلمداد نمود و راه نقد و روشنگری را به روی خود بست. جنبش‏های دموکراسی طلبی و آزادی خواهی، با شعارهای معین و رهائی‏بخش به‏میدان خواهند آمد و خواهان برقراری حقوق انسانی همه‏ی بخش‏های رنج‏دیده‏ی جامعه‏اند و بر این باوراند که طبقات حاکم بنابه ماهیت استثمارگرایانه‏ی‏شان با هر رنگ و پرچمی باید به زیر کشیده شونند و حاکمیت کارگران و زحمت‏کشان جای‏گزین‏ها آنان گردد. در خوش خیالانه‏ترین نظر و شکل، جنبش خودبخودی بدون "سبز" را هم نمی‏توان، با چنین مضامینی تعریف نمود و تلاش ورزید تا آنرا به‏عنوان "تحلیل" کمونیستی بخورد جامعه داد.

در یک کلام نظر بر آن است‏که اعتراضات مردمی به سطح آزادی طلبی و دموکراسی خواهی شفیت ننموده است؛ چرا که فاقد برنامه‏ی روشن و رهبری سالم است؛ چرا که هژمونی‏اش در دست مدافعین نظام و چاکران سرمایه می‏باشد. بنابر این جنبش بدون هژمونی سالم و انقلابی، فاقد محتوا و مضمون آزادی طلبی و دموکراسی خواهی کمونیستی‏ست. این‏ها آن مفوله‏هایی‏ست که می‏بایست در طرح و ارزیابی‏های سیاسی خود به حساب‏اش آورد. متأسفانه یوسف زرکار وظیفه‏ی خود را در شرح واقعه و توضیح ماهیت و نقش یکایک نیروهای درگیر در اعتراضات اخیر تعریف ننموده و طبعاً در این میان قادر نه‏خواهد بود تا راه‏کارهای اصولی را پیش پای دیگران به‏گذارد. به‏دلیل این‏که افق رهائی‏اش همان افقی نیست که راه نوین انقلاب در مقابل رژیم سراپا مسلح و خشن قرار داده است؛ چرا که از منظر و دریچه‏ی مدافعین تئوری مبارزه‏ی مسلحانه، به واقعیات نمی‏نگرد و بی تردید توصیه و راه‏کارهای‏اش هم غیر واقعی و نادرست از کار در خواهد آمد.

هم‏چنین باورم بر آن است‏که پروسه‏ی اعتراضات مردمی متفاوت می‏باشد و نوع شعارها و طرح مطالبات هم ابتداء به ساکن نیستند. امّا نسبت دادن اعتراضات مردمی و آن‏هم در شب انتخابات به "جنبش‏های آزادی طلبی" و "دموکراسی خواهی" بدور از واقعیت و حقیقت می‏باشد و ارائه‏ی چنین تصویری نه تنها کمکی به رشد و بالندگی اعتراضات مردمی نمی‏کند بلکه اشاعه‏ی فرهنگ، ادیبات و تحلیل غیر مارکسیستی‏ست. آیا یوسف زرکار می‏تواند بر پایه‏ی منطق و تحلیل مارکسیستی به اثبات برساند که در جوامع‏ی تحت سلطه و خشنی هم‏چون ایران که سر نیزه حاکمیت دارد، رادیکال‏ترین شکل مبارزه و شعار همانا "رأی مرا پس بگیر" می‏باشد؟ خوشبختانه خود وی بر این موضوع دارد تاکید می‏ورزد که به دلیل سرکوب عنان گسیخته‏ی رژیم، در درون ما شاهد نهادها و شوراهای مستقل نیستیم، بنابراین و بر مبنای کدام منطق و مبانی فکری و تاکیتک‏های مبارزاتی داریم، این شعار را به‏‏پای "رادیکال"ترین شعارها می‏نویسیم؟ در کجای تئوری مبارزه‏ی مسلحانه و مارکسیستی اشاره شده است‏که تظاهرات و باز پس‏گیری رأی مردمی و آن‏هم در زیر سلطه‏ی دیکتاتوری عریان و خشن می‏تواند، به‏عنوان رادیکال‏ترین شکل و شعار به حساب آید؟ مهمتر از همه‏ی این‏ها با کدامین اسناد و با کدامین سیاست و ایدئولوژی داریم از "آزادی طلبی" و "دموکراسی خواهی" جنبشی سخن می‏گوئیم، که بقول خود فاقد هژمونی سالم است؟
براستی که نمی‏توان بدون نگاه همه جانبه به رخ‏دادها و بدون دقت و توجه لازمه به شعارهای
کلیدی اعتراضات مردمی و بدون تعمق به نقش جناح‏های متفاوت حکومتی در حول و حوش اعتراضات اخیر، به تحلیل صحیح دست یافت و راه‏کارها را نشان داد. با آرزوها و ذهنیت‏های محدود و نامنسجم خودی هم نمی‏توان به اهداف دست یافت و باید پذیرفت که "جنبش اصلاح طلبی" این‏بار با رنگ "سبز" علم شد و دارد بر نارضایتی و بر اعتراضات به‏حق سی ساله‏ی مردمی سوار می‏شود و آنرا به کجراه می‏برد. در هر صورت شواهد خلاف آن‏چیزی را دارد نشان می‏دهد که یوسف زرکار و مدافعین "عبور" مبلغ آنند.

فارغ از توضیح مارکسیستی پیرامون محتوای جنبش‏های آزادی طلبی و دموکراسی خواهی، سئوال این است‏که آیا شرکت وسیع مردم – یعنی در روز ۲۲ خرداد – حال با هر دلیل و برهانی بنوبه‏ی خود شُکی نبود بر هر عنصر و سازمان کمونیستی؟ آیا با رو برو شدن به چنین واقعیاتی باز هم محق‏ایم اعتراضات خودبخودی مردمی، حول باز پس‏گیری رأی را در ردیف "جنبش‏های آزادی طلبی و دموکراسی خواهی" قرار دهیم و متعاقباً آنرا به حساب "کودتای سیاسی" واریز نمائیم؟ براستی "کدام کودتای سیاسی" که ورد زبان یوسف زرکار شده است؟ چه کسی و یا چه ارگانی و بر علیه‏ی چه کسی و یا چه ارگانی دست به "کودتای سیاسی" زده است و مهمتر از همه‏ی این‏ها اگر، جامعه با چنین "کودتایی" روبرو نمی‏گردید و موسوی بر مسند قدرت تکیه می‏زند، چه تغییری می‏توانست در زندگی مردم بوجود آید؟

حقیقتاً که این نوع‏ "تحلیل"ها و حرف‏ها، حدیث و حرف‏های این‏طرفی‏ها نیست؛ چرا که قانون "انتخابات" از منظر آنان بی پایه و بی محتواست؛ چرا که تاکیدشان بر آن بوده و است‏که در جوامع‏ی تحت سلطه و خشنی هم‏چون ایران، حاکمان مداخله‏ی سیاسی را کاملاً از مردم سلب نموده‏اند و مردم مجاز به تعیین نمایندگان خود نیستند. جمهوری اسلامی در این‏مدت نشان داده است‏که هیچ ارزشی برای نظر و رأی مردم قائل نیست و این "ولی فقیه" و ارگان‏های حافظ بقای‏ نظام‏اند که از درون صندوق‏ها دارند عروسک‏های کوکی خود را به بیرون می‏کشند تا چهار سال دیگر به‏عنوان مجریان سیاست‏های امپریالیستی توده‏ها را سر کیسه نمایند و اعتراضات به‏حق‏شانرا به خاک و خون به‏کشانند. بنابراین در جامعه‏ای که ابتدائی‏ترین حقوق انسانی دارد توسط ارگان‏های مسلح و آن‏هم به وحشیانه‏ترین شکل ممکنه سرکوب می‏گردد؛ در جامعه‏ای که یگانه سیاست دولت‏مردان تعرض و گلوله به هر گونه مخالفتی‏ست و مجال هر گونه گفتمان و روابط انسانی را قطع نموده است، مبارزه برای باز پس گیری آرای مردمی و آن‏هم در شب ۲۲ خرداد را نمی‏توان به‏عنوان رادیکال‏ترین شعارها به حساب آورد. به دلیل این‏که برگزاری انتخابات دستگاه حاکمه، در خدمت به انحراف اذهان عمومی‏ست. بیهوده نبوده و نیست که کمونیست‏ها در چنین نظام‏ها و مناسباتی، مدافع‏ی تحریم نمایشات براه افتاده و مضحک نظام‏اند؛ چرا که به باور آنان انتصابات به جای انتخابات نشسته است و به تبع از آن انتصاب این و آن از طرف ارکان‏های نظام هیچ تأثیری در بهبودی زندگی مردم نه‏داشته و نه‏دارد. بر خلاف نظر یوسف زرکار رژیم جمهوری اسلامی هر چهار ساله دارد دست به "کودتای سیاسی" می‏زند و چرا ما مجاز نیستیم تا انتخابات سال ۸۴ را در چنین راستایی مورد ارزیابی قرار دهیم؟! براستی از منظر مدافعین "کودتای سیاسی" ماهیتاً چه تفاوتی فیمابین دو انتخاب احمدی‏نژاد به مسند ریاست جمهوری‏ست؟

حق مسلم آن است‏که چنین تعریف و توصیف‏هایی با ماهیت جامعه و سردمداران نظام هم‏خوانی‏ای نه‏دارد و بدون شک استنتاج سیاسی یوسف زرکار از وقوع "کودتای سیاسی" در ایران و غیره را هم باید و می‏بایست به‏پای ارزیابی وی از نقش و ماهیت جناح‏های متفاوت رژیم و هم‏چنین در توضیح ناصحیح‏اش در اعتراضات اخیر مردمی نوشت. استنباط‏م بر آن است‏که تعریف‏اش از جایگاه و موقعیت جناح‏های درونی رژیم حقیقی نیست و در عمل دارد به نتایج نادرستی از تضادهای درونی رژیم می‏رسد و در پاسخ به سئوالی می‏گوید: "روند تاکنونی نشانکر آنستکه جناح کودتائی با اتکاء به نیروهای سرکوب مانند سپاه و بسیج و پلیس و چند آخوند دست چندم حکومتی و بخشی از مجلس و صدا و سیما، مراسم صوری تنفیذ و تحلیف …… تا سیطره خود را تداوم بخشد".
متأسفانه ارزیابی یوسف زرکار، همان ارزیابی صدها ژورنالیست و مدافعین پر و قرص جناح "مغلوب" حکومتی‏ست که بر این باوراند در ایران "کودتای سیاسی" رخ داده است و سردمداران آن، کسانی جز آخوندهای دست چندم حکومتی، بخشی از مجلس‏یان و صدا و سیما به اتکای نیروهای سرکوب‏گری هم‏چون سپاه و بسیج نمی‏باشند!!
بی شک خطاب من در این‏جا نه به آن صدها ژورنالیست و مدافعین عملی جناح "مغلوب" حکومتی بل به یوسف زرکار است‏که دارد گردش حکومت و سیطره‏ی سرمایه‏های امپریالیستی در ایران را با چند آخوند دست چندمی رقم می‏زند بدون این‏که بر این موضوع واقف گردد، آن‏چه بقاء و استواری نظام را دارد تأمین و تضمین می‏نماید، همانا ارگان‏های سرکوب‏گر امپریالیستی‏اند و آخوند دست آوّلی و دست چندمی در چنین مناسبات وابسته‏ای به‏مانند کراواتی‏ها، تاریخ مصرفی دارند و بنابه مصالح‏ی‏شان روزی به کنار گذاشته خواهند شد.
مازاد بر همه‏ی این‏ها چنان‏چه به‏خواهیم خوش‏خیالانه فاکت‏ها و معیارهای خود را ب