راست برین ، که میرزا خیار کاشته !!

در سالهای دور ، آنموقع که بابابزرگمان هنوز زنده بود و ما هم خیلی کوچک بودیم ، بابابزرگمان همیشه جمله ایی را استفاده میکرد که بد جور در ذهن ما ماندگار شد . بله ، جمله معروف بابابزرگ این بود : راست برین که میرزا خیار کاشته !!!"

بعدها که بزرگتر شدیم و خواستیم از بابابزرگ معنی این جمله را بپرسیم بابابزرگ دیگه نبود ولی از بابایمان پرسیدیم ، آن هم در یک روز تعطیل که بابایمان عصبانی نبود ! گفتم : بابا ، منظور بابابزرگ از آن جمله ایی که همیشه به کار میبرد چه بود ؟ بابایمان هم انگشتش را کرد تو گوشش و شروع کرد به خاراندن ، که یعنی بذار اول گوشم رو بخارانم ، بعد جواب بدم ! ولی معلوم بود که خودش هم جواب دقیقی نداشت و به بهانه خاراندن گوش دنبال جواب میگشت ! بالاخره بابایمان خسته شد و گفت : راستیاتش ، من خودم هم دقیق نمیدونم ولی فکر کنم منظورش کسانی و کارهایی بود که بی نهایت مزخرف ، بیهوده ، و احمقانه است ولی با دقت و وسواس انجام میشود !
 نمیدانم بابایمان خودش هم چطور به این نتیجه رسید ولی قبول و مقبول بود .
راستش تصمیم گرفته بودم راجع به بعضی از مسائل و افراد حرفی نزنم . ولی بعد که فکر کردم دیدم اتفاقا باید گفت . ولی از جنبه واقعی آن . یعنی طنز.
من که به سهم خودم از گنجی و بقیه طنز پردازان سیاسی ، که خودشان را روشنفکر و سکولار و دکتر و همین چیزا میدانند و خواهان حفظ رژیم ولایت فقیه هم هستند ، تشکر میکنم . اینها آدمهای خیلی فداکاری هستند. چون میتوانند بروند به هالیوود و با یک کمپانی برای یک فیلم طنز قراردا ببندند و کلی پول به چنگ بیارن. ولی میخواهند هموطنان خودشان را سرگرم کنند .
حتما تا به حال سیرک رفته اید جهت اطلاع کسانی که سیرک نرفته اند میگویم که سیرک محلی است برای نمایش و تفریح و خنده ! عده ایی بازیگر دارد که هر کدامشان کاری عجیب میکند مثلا سرش را در دهان حیوان درنده ایی میکند و سالم در میآورد و در همان حالت خطرناک مانیفست هم مینویسد . عده ای هم تماشاچی هستند که میخندند و دست میزنند وامضاء میگیرند و خلاصه باغت آباد انگوری….
محدوده و سقف و چاچوب هر سیرکی هم حداکثر نصف یک زمین فوتبال است بالای سر همه تماشاگران و بازیگران هم یک رئیس نشسته است و کاگردانی و امورات مالی و ….را کنترل میکند .برای کارگردان ها هم معمولا مهم نیست که چه رابطه ایی بین بازیگر و تماشاچی وجود دارد برای کارگردان فقط سود مهم است !
بهرحال ما در فرهنگ سیاسی خودمان کمبودهای زیادی داریم که عجالتا یکی از این کمبودها یعنی طنز سیاسی ، با کمک دکترها گنجی و دباشی وکدیور وبهنود و سازگارا و بقیه سکولارهای نویی که مشکلشان رژیم اسلامی و ولی فقیه نیست ، حل شده است .فقط بازیگران سیرک مواقعی یادشان میرود که چه هستند ؟ آیا نیاز به تفریح دارید ؟ لطفا متن زیر را بخوانید !
 
گفت‌وگو با حمید دباشی
 
به نظرم نمی رسد که نسل شما به دنبال یک انقلاب دیگر است. گمانم نسل شما به نوعی بلوغ سیاسی و فکری رسیده است. بلوغی که نسل من فاقد آن بود؛ و درست به همین منظور است که می گویم باید ساختار نهضت سبز را موشکافی کرد. اگر به نهضت های تاریخ معاصر ایران به دقت نگاه کنی، متوجه می شوی که همه این نهضت ها ـ از نهضت باب گرفته، تا انقلاب مشروطه و نهضت انقلاب اسلامی ـ همگی به نوعی بازسازی یک فضای انقلابی بوده یا به قول حافظ: "فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم." اما این بار گمان نمی کنم نسل شما در پی در انداختن طرحی نو در ساختار سیاسی باشد. به نظرم امروز نسل شما با کمال بزرگواری و نسل من با کمال شرمندگی، چارچوب های کلی و ساختار جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن را پذیرفته و تنها به دنبال کسب حقوق مدنی اش در همان زمینه است. بنا بر این اگر استنباط من اشتباه نباشد این که آقای موسوی دارد تجربهء اول انقلاب را زنده می کند، به معنای "حالا باز از اول" نیست و منظور اصلاً این نیست که ما از اول انقلابی بکنیم یا مثلاً تصمیم بگیریم قانون اساسی مجددی بنویسیم.
 
 
 
این هم از اکبر گنجی که نوشته من خیلی گنجم…چرا قدر مرا نمیدونند ؟!

اکبر گنجی :
نباید به گونه ایی شعار داد و اهدافی را تعقیب کرد که نیروهای نظامی و شته نظامی و امنییتی را در وضعییت انتخاب میان مرگ و زندگی قرار داد…… تخاب میان مرگ و زندگی قرار دهد……
۱۱ شهریور
**********************************************************************************
گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که قیمت هر چیزی را میدانند، ولی ارزش هیچ چیز را نمی دانند.
 
 گنجی و شرکاء و برادران ،  کسانی هستند که وقتی هوا آفتابی است، چترشان را به شما قرض می دهند و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهند.
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که ساعت شما را از دستتان باز می کنند و بعد به شما می گویند ساعت چند است !
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که می توانند به شما بگویند به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.
 
 گنجی و شرکاء و برادران ،کسانی هستند که فردا خواهند فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که هیچ % از وقتشان به گفتن چیزهایی که می دانند می گذرد و بقیه % بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی دانند.
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، مثل کوری هستند که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهی می گردند که آنجا نیست.
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که رنگ را بر روی بوم می پاشند و با پارچه ای آن را بهم می زنند و سپس پارچه را می فروشند.
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که در خواب ، برای عده ای که خوابند حرف می زنند. 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که کارجدی ندارند ولی حداقل می دانند چرا؟
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که به سوالات شما همان جوابی را میدهند که خامنه ایی مجانی  می دهد !
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که عادت کرده فکر کنند بچه ها آنها را دوست دارند !
 
 گنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند که وقتی ماشین اوباما از خیابان رد می شود و عده ایی از مردم به آن نگاه می کنند، آنها به مردم نگاه می کنند!
 
 کنجی و شرکاء و برادران ، کسانی هستند  که مشکلی کاذبی را که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کنند! در حالی که مشکل واقعی خودشان هستند !
 
خلاصه که خیلی چیزن…….
 
روزی مرد جوانی هوس شنا کرده بود. بعد از اینکه مقداری تن به آب سپرد و خسته شد از دریا خارج شد  اما متوجه شد که امواج دریا شرت مایوی او را با خود برده. هراسان به اطراف نگاه کرد و در این حین سطلی آهنی را که کناری افتاده بود دید. با خوشحالی آنرا برداشت و بعنوان پوشش موفتی در جلو خودش نگاهداشت و به سمت ساحل رفت. همینطور که پیش میرفت، در ساحل دریا دختری را مشاهده کرد که در حال مطالعه بود. از سر کنجکاوی جلو آمد و رو به دختر خانم کرد و گفت: ببخشید شما چه کار میکنید؟ دختر گفت: مگر نمی بینی دارم کتاب می خوانم. پسر پرسید: میشه بگویید موضوعش چیه؟  دختر گفت: موضوعش درباره فلسفه است. پسر باز هم پرسید: فلسفه؟ من که تا به حال نفهمیدم اصلا فلسفه یعنی چه؟ دختر گفت: خیلی ساده است. فلسفه یعنی اثبات چیزهایی که وجود خارجی ندارند. پسر که بیشتر کنجکاو شده بود سوال کرد: میشه یک مثال بزنی که  بهتر بفهمم. دختر رو به پسر کرد و گفت: مثلا همین سطلی که شما جلوی خودت گرفتی فکر میکنی که ته داره. در صورتی که ته نداره…….
 
 
اسماعیل هوشیار
۰۴٫۰۹٫۲۰۰۹
ژنو
 
www.tipf.info
hoshyaresmaeil@yahoo.com