توضیحاتى بر رسپاند بهروز جواهرى بر نوشته من در رابطه با بیانیه حزب اتفاقا ناحکمتیست

قبل از هر چیز باید چند توضیح را وارد کنم . اول اینکه بحث متدولوژیک است . هر جریانى جورى که دوست دارد و میخواهد اتفاق بیفتد به مسائل نگاه میکند . ازجمله انقلاب ١٣۵٧. مثلا سلطنت طلبها طورى از انقلاب صحبت مى کنند و تحلیل میدهند که تا ابدالدهر نمى خواستند انقلاب بشود و حکومتشان برسرشان خراب شود و اسمی از طبقه کارگر و زحمتکش به میان بیاید . چپها جورى تحلیل مى کنند .

اما جریان کمونیسم کارگرى تحلیلش از این انقلاب چیست . آنچیزى که ما میخواهیم و دوست داشتیم بشود ، چه قدر در آن انقلاب نقش داشتیم و چه قدر قدرت رهبرى داشتیم به جاى خود . من دارم از ایده آلها صحبت مى کنم .

وقتى موضع و دیدگاه انسان یا یک جریان سیاسى عوض میشود باید به رخداده تاریخى و پدیده هایى که در گذشته اتفاق افتاده اند با دیدگاه جدیدش بازبینى کند . بالاخره رخدادهاى تاریخى در زمان معینى اتفاق افتاده اند و ربطى به نقش فردى یا حزبى ما ندارد . من دارم از تاریخ صحبت مى کنم که به آن صورتى که رخ داده یا نوشته شده است . بالاخره در سال ١٣۵٧ یک انقلاب بر علیه رژیم دیکتاتورى شاه اتفاق افتاد . حال چه عواملى باعث سر کار آمدن آن بود ، فاکتورهاى زیادى بود . چه مسائل روى پرده و چه مسائل پشت پرده . من از اشاره نکردن حزب نا حکمتیست به مسائل پشت پرده و کنفرانس گوادلوپ و سفر ژنرال هویزر به ایران فقط خواستم به یکى از این فاکتورها اشاره کنم نه اینکه بگویم که فقط آن یک فاکتور مشخص باعث انقلاب و به بیراهه کشاندن آن بود .

 

دوم در رابطه با “چپ ” . وقتى از کلمه چپ چه امروز و چه در زمان ١٣۵٧ صحبت مى کنیم ، باید به یک جریان مشخص سیاسى اشاره کرد و نام برد . مثلا حزب توده ایران که خودش حلقه به گوش بلوک شرق بود و صد البته میخواست بورژوازى دولتى در ایران سر کار بیاید را نمى توان در صفوف چپ پذیرفت . نقش حزب توده چه قبل از انقلاب و چه بعد از سر کار آمدن رژیم جناتیکار جمهورى اسلامى بى تائیر نبود . تائیر آن را در هر فرد علاقه مند به انقلاب و فعال منفرد سیاسى و چه در بوجود آوردن انشقاق در حزب دمکرات کردستان ایران ( سازمان جوانان حزب و انشعاب در کنگره ۴ حزب _ جریان غنى بلوریان ) بوجود آوردن انشعاب در سامان چریکهاى فدایى و جریان فرخ نگهدار و کشتگر در سال ١٣۵٩ . بالاخره باید واقعیتها را دید تا تحلیل درست کرد .

 

وقتى یک جریان سیاسى کمپش را عوض مى کند باید براى اعمال گذشته و تاریخ سیاسى اش توضیح سیاسى هم داشته باشد .

مثلا دستگیرى احسان طبری و بررسی تاریخیش زیر شکنجه و در زندان از تاریخ ایران و تاریخ حزبش . تازه عده اى در فضاى باز اروپا هم که هیچ شکنجه ای هم تهدیدشان نمى کند از مواضع سیاسى اشان بدلیل سر درگمی و یا اینکه نمیشود و امکان ندارد ، باید انقلاب ١٣۵٧ را با ورژن خود توضیح دهند .

 

تاریخ شکست نخوردگان نوشته منصور حکمت به نظر من ورژن واقعى است از انقلاب ۵٧ .

مردم ایران بر علیه رژیم سلطنتى – پادشاهى و همچنین خاندان پهلوى انقلاب کردند . این حکم انقلاب بود . عوامل و ریشه هاى آن را هر جریان سیاسى با اقتضاء از منافع طبقاتیش تحلیل مى کند . تاریخ که رخ داد همان است که رخ داده .

اما واقعیت تلخى که باید وارد بحث کرد این است که مردم خواست مشخصى که چپ عاقل شده و تکامل پیدا کرده امروز

به آن رسیده نداشتند . آن سازمان کمونیستى و فرموله و برنامه دار امروزى را نداشتند . رفرمیسم در ایران چه جناح راست جبهه ملى و چه جناح چپپش حزب توده دست بالا را داشتند . سازمان رادیکالى وجود نداشت . مجاهدین و فدائیان درزندان بودند . کنفدراسیون در خارج بود .

آنچه که در کتاب میخوانیم و براش تئورى بافى مى کنیم ، و آنچه که در خیابان و زندگى عادى مردم اتفاق مى افتد دو چیز متفاوت است . در تئورى باید حزب و تشکلهاى کارگرى تشکیل داد و برنامه داشت و طبقه کارگر را متشکل کرد . وقتى این برنامه را در عمل وارد مى کنیم ممکن است آنچه که ما میخواهیم از کار در نیاید . این به آن معنا نیست که تئورى غلط بوده . من دارم مشخصا از تئورى مارکس صحبت مى کنم . اما وقتى در شوروى در انقلاب اکتبر آنچه که لنین و بلشویکها میخواستند از کار در نمى آید ، باید علل آن را جستجو کرد . که ما در بولتن مباحث شوروى به آن پاسخ دادیم .

 

اما لپ کلام . این است که سال ١٣۵٧ یک انقلاب در ایران به وقوع پیوست . هر تحلیلى که از آن بشود و هر جریان سیاسى هر طور که بخواهد از آن تحلیل تازه اى با توجه به عوض شده کمپ سیاسى اش از آن بدهد . چیزى تغییر نمى کند . به قول انگلیسى ها It is a history.  اما باید از آن تجربه گرفت . امروز دوباره مردم ایران میخواهند رژیم را در ایران عوض کنند . اگر کسى این را نمى بیند باید بازنشته سیاسى شود . مردم  ایران  میخواهند  انقلاب  بکنند . باید از دستاوردها و تجربیات انقلاب ١٣۵٧ استفاده کرد .

 

آیا حزب ناحکمتیست این انقلاب را مى بیند یا نه ؟ آیا حزب ناحکمتیست دوست دارد در ایران انقلاب بشود ؟ اگر دست دارد و میخواهد این اقدام عملى گردد چقدر میخواهد سرمایه سیاسى هزینه کند ، مشارکت کند ، متشکل کند ، رهبرى کند و برنامه حزبش را ” ایده آلهایش ” را به خواست طبقه کارگر تبدیل کند .

عزیزم دوست من آقاى جواهرى و فتاحى با فرستادن مردم به خانه هایشان که نمیشود انقلاب کرد . وقتى شما اولا تحلیل غلط مى دهید و این حرکت عظیم و پر شکوه مردم ایران ، جوانان ، کارگران هفت تپه ، ایران خودرو ، پرریس ، جنبش عظیم زنان را بر علیه حجاب و براى آزادى برابر با مرد ، جنبش علیه اعدام را به جبیب موسوى و کروبى مى ریزید یا نمى خواهید انقلاب بشود ، یا دارید نآگاهانه مسئله را اینطورى مى بینید .

 

این حرکت عظیم دنبالچه کروبى و موسوى نیست . مردم عامدانه و آگاهانه از این شکاف حکومتى استفاده کرده اند و از آنها گذشته اند . جنگ سیاه و سبز به قول شما با حرکت مردم معترض دو چیز متفاوت است . شما فقط جنگ جناحها ” سبز و سیاه ” را مى بینید . اما حرکت بزرگ مردم براى جمهورى اسلامى را نمى بینید یا معتقدید که وجود ندارد . چون طبقه کارگر در آن مشارکتى ندارد . این بحث متفاوتى است که یک شما را به جریان کارگر – کارگریها نزدیک مى کند و اینجا مجال این بحث نیست . و دوم  انقلابى را میخواهید که فقط و فقط با رهبرى طبقه کارگر صورت پذیرد ، و چون به قول شما طبقه کارگر واز جمله رهبران سر سخت شرکت نفت پنجاه و هفتى به خیابان نیامده اند این انقلاب به حساب نمى آید . و این مبارزارت مردم طبقه متوسط است ( اشاره به تحلیل محمد فتاحى در مقاله تکرار مضحک تاریخ ).

 

یک چیز دیگر را باید به آن اشاره کنم این معلق زدنهاى سیاسى تا کى ؟ منظور موضع راست ٢٠٠۴ در هنگام انشعاب و شرکت در دولت حجاریان و امروز این موضع به ظاهر خیلى چپ که تا طبقه کارگر به خیابان نیاید ما هم نیستیم . میدانستید که آن زمان مردم به حرف شما گوش نمى دهند که بیایند و با شما در دولت حجاریان شریک سیاسى باشند . امروز هم شوخى مى کنید که مى گویید تا طبقه کارگر را متشکل نکنیم و رهبرى انقلاب را دستش ندهیم ما نیستیم .

 

امروز شما چه میگویید . اگر امروز وقت انقلاب نیست کى هست . آیا باید تمام آحاد طبقه کارگر را در حزب یا مجامع عمومى متشکل کرد و خواستهاى صنفى طبقه کارگر را به خواست جامعه تبدیل کرد و . . . بعد وقت انقلاب خواهد شد .

به یمن مبارزات مردم رژیم جمهورى اسلامى سرنگون خواهد شد . مجازات اعدام لغو خواهد شد و برابرى زن و مرد برقرار خواهد شد و شما هنوز مى گویید این انقلاب نیست چون طبقه کارگر یا در آن مشارکتى نداشت یا هیچ تغییرى در وضع آن صورت نگرفته .

 

باید شما هم به خیابان بیایید و خواستهایتان را مطرح کنید و طبقه کارگر را به خیابان بیاورید تا یک انقلاب کارگرى رخ دهد .

با فرستادن مردم به خانه هایشان و دو دستى این انقلاب را تحویل کروبى و موسوی دادن انقلاب نخواهد شد .

راستى از گارد آزادى چه خبر ؟

 

فعالین این حزب باید امروز ، اگر امروز وقتش نباشد دیگر دیر خواهد شد . باید بیایند در این جنبش سر نگونى عطیم شرکت کنند . و زیر ده خواست پیشنهادى حزب کمونیست کارگرى براى مردم ایران گرد آیند و بیشتر مشارکت کنند .