"مرگ بر جمهوری اسلامی!"، "مرگ بر دیکتاتور!"
هفتهی اول ماه اوت، رویدادی با نام "مدرسهی جهانی گرایش مارکسیست بینالمللی" در حومهی بارسلونای اسپانیا برگزار شد. شعارهای فوقالذکر در گوشه گوشهی این هفته مرتب سالن سخنرانی را پر میکرد. نه فقط سالنِ سخنرانی که در تفریحات شبانه و حتی بازیهای فوتبالِ حول مراسم، این شعارها بیش از هر چیز دیگری شنیده میشدند. البته باید حسابی گوش میکردی تا آنها را واضح و کامل میشنیدی چرا که دست بر قضا تنها یک فرد ایرانی و فارسیزبان در این مراسم شرکت داشت و بقیه تمام خارجیهای بودند که این شعار را به سختی فرا گرفته بودند و با شور و شوق فریاد میزدند. بله! چند صد خارجی بودند که قلبشان اینگونه برای انقلاب در آن سوی دنیا میزد. این نیز جلوهای است از حمایت وسیعبینالمللی از انقلابِ ایران.
این جوِ مدرسهی جهانی مارکسیستها بود که میزبان بیش از ۴۰۰ نفر از سراسر دنیا بود. در این مدرسه، مارکسیستها از ۲۶ کشور دنیا حاضر بودند: پاکستان، مراکش، کانادا، آمریکا، ونزوئلا، بولیوی، برزیل، مکزیک، آرژانتین، ال سالوادور، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا، بریتانیا، سوئد، دانمارک، لهستان، اوکراین، مجارستان، آلمان، سوئیس، اتریش، یونان و … بسیاری از مارکسیستها از کشورهایی مثل نیجریه، اندونزی، پرو و پاراگوئه به دلایل مالی و قوانین ویزا موفق به رساندن خود به بارسلونا نشده بودند.
آنها یک هفتهی تمام از ساعت ۹ صبح تا ۸ شب به بحث و بررسی در مورد چشماندازهای جهانی سوسیالیسم پرداختند. این مدرسه هر دو سال یکبار همینجا برگزار میشود (در سالهایی که مدرسه برگزار نمیشود، گرایش مارکسیست بینالمللی کنگرهی خود را برگزار میکند). شرکتکنندگان میگفتند که در سالهای قبل گاهی یکی دو روز به مسائل عمومی مثل "مارکسیسم و مذهب" یا حتی "مارکسیسم و هنر" اختصاص داده میشده اما امسال شرایط دنیا طوری بود که وقتی برای این مسائل نبود و تقریبا تمام صحبتها و بحثها (و گاهی جدلها) بر سر مسائل سیاسی بلافصل و وضع سازمانهای مارکسیست حاضر در سراسر دنیا بود. نویسندهی مطلب حاضر همهساله در کنفرانسها و جلسات بسیار سیاسی شرکت میکند که احتمالا وضع برگزاریشان از بسیاری جهات بسیار بهتر از مدرسهی مذکور در بارسلونا است. اما تابحال هیچوقت در مراسمی به پرباری و پرشوری مدرسهی جهانی شرکت نکرده بودم چرا که در اینجا، بر خلاف تمام آن کنفرانسهای دیگر، خبری از تفسیر صرف جهان نبود؛ کمونیستها و بلشویکها از سراسر دنیا گرد آمده بودند تا راههای تغییر واقعی جهان را بررسی کنند. از پیروزیها و شکستهای خود در دورهی جدید بگویند و با فراخوانی جدید از سوی رفقایشان در تمام دنیا به استقبال نبردهای آتی بروند.
اما جدا از گزارشهایی که هر رفیقی از کشور خودش ارائه میداد، بخش عمدهای از مدرسه به "چشماندازهای جهانی" اختصاص داشت که در آن به مهمترین نقاط تاکید و وقایع جهان در سال گذشته اشاره میشد. اما مهمترین نقطه تاکید جهان که مارکسیستهای تمام کشورها راجع به آن صحبت میکردند چه بود؟
اگر این مدرسه یک ماه پیش برگزار شده بود احتمالا صحبت از بحران سرمایهداری در بالای فهرست قرار میگرفت. اما ماه پیش شاهد اتفاقی بود که سایهاش بر تمام مدرسه افتاده بود: آغاز انقلاب در ایران.
نه تنها بیش از نیمی از بحثِ چشماندازهای جهانی، که رفیق آلن وودز با آن، مدرسه را افتتاح کرد به موضوع انقلاب ایران اختصاص داشت که موضوع انقلاب ایران چنانکه گفته شد در جای جای مراسم حاضر بود و کمونیستهای سراسر جهان با چشمی از امید به جنبش قهرمانانه و انقلابی مردم ایران چشم دوخته بودند.
کمونیستی از مراکش میگفت از وقتی انقلاب ایران آغاز شده همهی رفقایمان با نیرویی دو برابر کار میکنند.
رفیقی از مارکسیستهای پاکستان میگفت از زمان انقلاب ایران، بخصوص رفقای فارسیزبانمان در بلوچستانِ پاکستان جانی دوباره گرفتهاند و در همه جای کشور با قدرت بیشتری به جنگِ دیو اسلام سیاسی میرویم. او بخصوص از این گفت که رفقای زن در آن کشور با مشاهدهی مبارزات زنان ایران به شدت تحت تاثیر قرار گرفتهاند. (گروه جد و جهدِ پاکستان بیش از ۳۰۰۰ عضو دارد و در حال نبرد هرروزه با اسلامیها از یک سو و نیروهای قطب دیگر ارتجاع از سوی دیگر است).
اما نه فقط رفقای کشورهای اسلامزده که رفقای تمام کشورها ایران را در بالای فهرست کارهای خود قرار داده بودند. رفقای جوان اتریش، آلمان و سوئیس هر یک مصاحبههایی راجع به ایران برای نشریات خود انجام دادند. رفقای جوانی از لهستان که انگلیسی هم نمیدانستند به کمک ترجمه با تلاش بسیار میخواستند بیشتر از انقلاب در ایران بدانند. رفیقی از ونزوئلا در سخنرانی خود ضمن محکومیت حمایت چاوز از احمدینژاد، با غرور از این گفت که تنها گرایش چپِ جهانی که انقلاب ایران را پیشبینی کرده است و اکنون نام انقلاب بر آن گذاشته است، همین گرایش بوده است.
خلاصهی این جو در سخنان اختتامیهی مدرسه که توسط آلن وودز ادا شد، مشهود است: "اگر امروز تروتسکی زنده بود، نام ایران را در صدر کارهای انترناسیونال میگذاشت. این انقلاب میتواند جهان را تغییر دهد، رفقا!" (نقل از حافظه).
×××
انقلاب ایران حمایتهای جهانی بسیاری برانگیخته است و حمایت جوانان و کارگرانِ مارکسیست در مدرسهی بارسلونا گوشهی کوچکی از آن است.
اما در روز آخر مدرسه در بارسلونا وقتی که مارکسیستها از تمام دنیا سرود انترناسیونال را، هر یک به زبانی، فریاد زدند در حالی که زیر عکسهای مارکس، انگلس، لنین، تروتسکی، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت، ایستاده بودند، ناخودآگاه به این فکر میکردم که اینها بهترین حامیان بینالمللی انقلاب ایران هستند.
انقلاب ایران، مثل بیشتر انقلابها، با جنبشی خودبخودی در پی مضحکهی انتخاباتی جمهوری اسلامی شروع شد اما ریشههای آن در همان حقایقی بود که کمونیستهای کارگری سالهای سال فریاد میزدند. ما جنگیدیم، ایستادیم، انشعاب دادیم اما در همه حال گفتیم ک
ه ایران آبستنِ انقلاب است و امروز ما کمتر از هر کس دیگری غافلگیر شدهایم.
واقعیت اینجاست که تنها جریان چپِ بینالمللی که در همان زمانی که رفقای بغلدستیمان منکر انقلاب میشدند، بر این تاکید کرد که جمهوری اسلامی رژیمی لرزان است و فروخواهد ریخت و از قریبالوقوع بودن انقلاب گفت، گرایش مارکسیست بینالمللی است.
از همینجاست که من بلشویکهای متشکل در این سازمان را بهترین حامیان بینالمللی انقلاب ایران میدانم. بهترین حمایتی که آنها از انقلاب ایران به عمل میآورند البته اقدامات همبستگی بینالمللی (که به نوبهی خود واجب است و این رفقا هم درگیر آن هستند) نیست. بلکه این است که در کشورهای خود برای انقلاب و به زیر کشیدن بورژوازی تلاش میکنند. و انقلاب ایران، به میان آمدن میلیونی مردم ایران علیه هیولایی همچون جمهوری اسلامی، آنها را بیش از پیش در این راه مصمم کرده است. به قول رفیقی از گرایش مارکسیستِ یونان: "از وقتی مبارزات اخیر ایران را دیدهام دیگر خجالت میکشم از سختیهای کارمان در آتن گلایه کنم".
چیزی که کمونیستهای کارگری ایران به این جوانان و کارگران مارکسیست و بلشویک در سراسر دنیا بدهکارند، یک کلمه کمتر از گرفتن قدرت در ایران نیست. تنها راه پیروزی انقلاب ایران و تنها راه رو به جلو برای مردم ایران، استقرار حکومت کارگری است. وظیفهی سخت و هرکولیِ پیشروی حزب کمونیست کارگری ایران در یک کلمه چیزی نیست مگر ساختن حزبی تودهای که با تامین رهبری طبقهی کارگر، قدرت را تصاحب کند و حکومت کارگری را در ایران برپا کند.
مردم و کارگران ایران نشان دادهاند که در غریزه و فداکاری انقلابی هیچ چیز کم ندارند. پیروزی انقلاب آنها در گروی تامین این رهبری است. باید ببینیم آیا بلشویکهای ایرانی قریبِ یک قرن پس از اینکه بلشویکهای روس در کشورشان قدرت را گرفتند میتوانند به سمت برپایی اولین حکومت کارگران در قرن بیست و یکم بروند؟