حزب حکمتیست‏ و “جنبش سبز”!

توضیح و ارزیابی اپوزیسیون خارج از کشور حول اعتراضات مردمی, بعد از ۲۲ خرداد، در بطن خود حکایت از جایگاهِ سیاسی آنان در جامعه‏ی طبقاتی دارد. به عبارتی صحیح‏تر باید اذعان نمود که تنش‏های ناشناخته و بی سابقه‏ی اخیر درون جامعه باعث گردیده است تا یک‏بار  دیگر، هم بر بی نقشی کامل نیروهای موجود پی بُرد و هم بر نگاهِ یکایک و بی و‏ظیفه‏گی عملی هر چه بیش‏تر آنان آشنا گردید. بدون کمترین شک و شبهه‏ای می‏توان گفت که فعالیت‏های چندین دهه‏ی نیروهای موجود در خارج از کشور با هر قد و قواره‏ای، کمترین اثری در سمت‏و‏سوی تنش‏های مردمی با دولت‏مردان رژیم جمهوری اسلامی نه‏داشته و اعتراضات فعلی به صدها دلیل، به سرهای گوناگونی به غیر از آنان وصل است.

 

طبعاً اوضاع کنونی را می‏توان از درگاه‏های متفاوت مورد بررسی قرار داد. این‏که چپِ مدعی برقراری جامعه‏ی انسانی در کجای این واقعیات قرار گرفته است و در شرایطی‏که مردم بدانان نیازمندند، در چه حال و هوائی‏اند؟ هم‏چنین می‏توان دریچه‏ی دیگری را گشود و به این بحث نشست که چرا چپ، به چنین شرایط دل‏بخواه‏ و طولانی‏ای تن داده است و این‏روزها، مردم را کاملاً به حال خود رها ساخت و بخشاً آنانرا به دست جانیانی هم‏چون موسوی و کروبی که کارنامه‏ی‏شان مملو از جنایات و کُشتار توده‏ها و فرزندان‏شان می‏باشد، سپرده است؟ امّا جدا از سئوالات از این دست، نکته‏ی کلیدی و به عبارتی حلقه‏ی مفقوده‏ و گم شده‏ای که هم‏چنان دارد از جانب بعضاً احزاب و افراد نادیده گرفته می‏شود آن است‏که دارند اعتراضات مردمی را ابتداء به ساکن تعریف می‏نمایند و صرفاً و صرفاً آنرا در چارچوبه‏ی تضادهای درونی رژیم و انتخابات اخیر مورد بررسی قرار می‏دهند. حق مسلم آن است‏که تا مادامی محتوای مفوله‏ها بدرستی باز شناخته نشود و تا مادامی‏که بر تنوع طبقاتی جامعه و نیروهای ذینفع در آن اشراف نه‏داشته باشیم، بدون شک قادر به توضیح صحیح نظری رخ‏دادهای اخیر نه‏خواهیم بود. به عبارتی سیاه و سفید دیدن اعتراضات و یا با ذره‏بین به‏دنبال جنبش‏ها و اعتراضات "پاک" و "منزه" گشتن، نشان از بی وظیفه‏گی خودی و آن‏هم به‏عنوان عنصر، جریان و حزب "کمونیستی" دارد. در حقیقت مختصات جنبش را باید با تمامی نوسانات‏اش شناخت و بر درجه‏ی رادیکالیزم آن افزود. انتساب همه‏ی اعتراضات مردمی به خودی‏ها به‏همان میزانی نادرست است که در مقابل به‏خواهیم به‏مانند کودکان لج‏باز، تن همه‏ی آنانرا با رنگ‏های "سبز و سفید" مزین نمائیم. چگونه می‏توان اعتراضات ناهمگون را به زور به بالائی‏ها وصل نمود، در حالی‏که بارها و بارها در همین دو ماه اخیر مشاهده شده است‏که بعضاً مردم از سیاست نافرمانی رهبری "سبز و سفید" پیروی نموده‏اند و در تخالف با خواسته‏ها و فرامین فرماندهان "سبز و سفید"، پرچم جنبش و اعتراضات خود را بر افراشته‏اند؟

 

در هر صورت تناقضات عجیبی در درون جامعه وجود دارد و به تبع از آن‏هم، در هم آمیختگی بسیار زیادی را می‏توان در میان اپوزیسیون خارج از کشور مشاهده نمود و توضیح داد که نگاه‏شان نسبت به تحولات اخیر کمتر با واقعیات امروزی سوار است؛ نظرات رنگین کمانی که در این میان پرداختن کوتاه به موضع‏گیری‏های حزب حکمتیست‏ نمی‏تواند بی‏فایده باشد. حزبی که خود را همواره "پیشقراول" مبارزات توده‏ها قلمداد نموده و هم‏چنین دارد خود را به‏عنوان "تنها" حزب و جریان مطرح در مقابل رژیم جمهوری اسلامی تعریف می‏نماید و دارد اعتراضات همه‏ی بخش‏های مردمی را به جیب موسوی و کروبی می‏ریزد! به همین دلیل لازم است تا نشان داده شود که حکمتیست‏ها دارند از کدام موضع‏ی سیاسی به وقایع‏ی اخیر می‏نگرنند و تا چه اندازه‏ در این زمینه محق‏اند؟

حکمتیست‏ها بر خلاف دیگران، از همان آغاز کمر به آن بسته‏اند تا اعتراضات مردمی بعد از "انتخابات" را به "جنبش سبز" وصل نمایند و بارها و بارها و به‏عناوین مختلف خط بطلانی به بنیه و ریشه‏های واقعی اعتراضات اخیر کشیده‏اند. بر همین اساس تاکیدشان بر آن است‏که شرکت و دخالت‏گری در اعتراضات همگانی مردم، به جیب بخش‏هایی از جناح‏های حکومتی و "جنبش ارتجاعی سبز" خواهد رفت.

 

در این شکی نیست که همواره نظام‏های سرمایه‏داری در برهه‏های متفاوت سعی می‏نمایند تا اعتراضات توده‏ای را به انحراف به‏کشانند و بر فضای سیاسی جامعه حاکم گردنند. همه‏ی جانیان بشریت در عمل نشان داده‏اند که تلاش‏شان حفظ نظام و مناسبات سرمایه‏داری‏ست. صدها تجربه را می‏توان در این‏جا بازگو نمود و بی‏گمان توده‏های ستم‏دیده‏ی میهن‏مان هم سرشار از چنین تجارب منفی‏اند. این از زمره خاصیت و وظیفه‏ی نیروهای مدافع‏ی مناسبات سرمایه‏داری‏ست تا مسیر به حق اعتراضات مردمی را در جهت اهداف و امیال خود کانالیزه نمایند. جنگ دو منافع است و طبعاً نیروی مدافع‏ی مردمی هم در این میان وظیفه‏اش بر آن است تا در مقابل سیاست‏های فریب‏کارانه‏ی سرمایه‏داران عکس‏العمل مناسب نشان داده و دامنه‏ی فعالیت آنانرا محدود و قطع نماید. امری که حزب حکمتیست از آن غافل مانده است و چشم به جنبش صد در صد خالص و رادیکال دوخته است؛ تفکری که با اندیشه‏های مارکسسیست – لنینیسنی فاصله دارد و مبین کج فهمی از انقلابات رهائی‏بخش و اعتراضات توده‏ای‏ست.

اگر چه باید اشاره نمود که فاصله‏ای بین نظر و عمل حکمتیست‏ها در خارج از کشور وجود دارد؛ از یک‏طرف دارند مُهر، اعتراضات ارتجاعی را بر پیشانی تحرکات بعد از ۲۲ خرداد می‏کوبند و از طرف دیگر هم دارند به‏دفاع از مبارزات مردمی، کمپین‏های متفاوت در خارج از کشور به‏راه می‏اندازند. سئوال این است‏که اگر جنبش و اعتراضات تماماً ارتجاعی‏ست، بنابر این راه اندازی کمپین‏های حمایتی را می‏توان در خدمت به کدام سیاست و منافع توضیح داد؟ البته این موضوعی‏ست‏ که
به‏خود حکمتیست‏ها بر می‏گردد و طبعاً خود مسئول پاسخ‏گوئی به این تناقض‏اند! امّا جدا از چنین تناقض آشکار، ببینیم که گردونه‏ی استدلال و فاکت‏های حکمتیست‏ها پیرامون اعتراضات اخیر و تضادهای درونی رژیم چگونه دارد می‏چرخد و تا چه اندازه دارند حقایق مبارزاتی درون جامعه‏ی طبقاتی را بیان می‏نمایند.

 

حقیقت‏اش را به‏خواهید بسیار مشکل است تا به کنه نظرات حزب حکمتیست‏ پی بُرد. به ده‏ها دلیل نمی‏توان به چنین هدفی دست یافت. یکی از آن‏ها و مهمترین‏اش هم این است‏که در درون حکمتیست‏ها نظرات متفاوتی وجود دارد و هر کسی در این میان دارد، ساز خودش را می‏نوازد. نمی‏توان کاملاً روی نظرات‏شان متمرکز شد. باز هم به دلیل این‏که نظرات "مقامات" حزبی هم در این میان ثابت نیست و بالا و پائین دارد. به‏هرحال مهم، نگاه به ایده‏های التقاطی و بی در و پیکری‏ست که این‏روزها دارد در درون اپوزیسیون خارج از کشور تحت لوای تحلیل کمونیستی از وقایع‏ی اخیر به بیرون ارائه داده می‏شود.

 

اخیراً تلویزیون پرتو میزگردی را از اعضای رهبری حزب حکمتیست‏ ترتیب داده است که هر یک از آنان به سهم خود سعی نموده‏اند تا از موضع‏ی حکمتیست‏ها پیرامون وقایع‏ اخیر اظهار نظر نمایند که در این میان و به جرأت می‏توان گفت که بی پایه‏ترین آن‏ها موضع‏ی «محمد فتاحی» بوده است. وی در پاسخ به سئوال مجری برنامه گفت که: " .. ما همه یادمونه که موقعی‏که احمدی‏نژاد دوره قبل انتخاب شده، همه احزاب چپ و راست، خارج از حزب حکمتیست همه گفتند که تقلب و کودتا شده. همه این فرمول را بکار می‏بردند. مثل این‏دوره. امّا اون موقع اوضاع متفاوت بود. از لحاظ نظری اوضاع متفاوت بود. یکی این‏که اون دوره یک جنبش سرنگونی در داخل ایران فعال بود. تیم فوتبال ایران می‏باخت و یا می‏بُرد تهران شلوغ می‏شد اون دوره. در نتیجه جناحی که فکر می‏کرد علیه‏اش کودتا شده و یا تقلب شده. می‏ترسید از اون جنبشی که از قبل بود. اون جنبش اگه احساس می‏کرد توی دو جناح اختلاف جدی افتاده، می‏زد دو توی‏شون رو. این بود که اون دوره، اون جناحی که فکر کرد علیه‏اش تقلب و کودتا شده، ساکت شد. فاکت دیگری که اون موقع تأثیر داشت این بود که اون موقع بوش سر کار بود، امریکا هنوز صداش بلند بود که توی عراق هنوز رسماً خودش هم اعلام نکرده بود شکست خورده است. امریکا و غرب سرنگونی‏طلب بودند در مقابل جمهوری اسلامی و این کمک می‏کرد که جناحی که علیه‏اش کودتا و یا به فرمول خودشون تقلب شده بود بر نگرده به جناح مقابل تند بگه. بخاطر اینکه براحتی بهش می‏گفتند امریکا داره ما رو می‏زنه و شما هم دارید کمک‏شون می‏کنید. به این دو دلیل داخلی و بین‏المللی …"

 

قبل از پرداختن به استدلالات و دو محور بر شمرده‏ی «محمد فتاحی» پیرامون وقایع‏ی اخیر، لازم است تا به این نکته اشاره گردد که یکی از دردهای مزمن چپ، در قیچی و سانسور نظرات موجود و آن‏هم در میان خودی‏هاست. متأسفانه شرح واقعه جدا از ارائه‏ی استنتاجات عملی، بخودی خود به‏یکی از معضلات مهم و ناعلاج تبدیل گشته است. «محمد فتاحی» می‏گوید که همه‏ی احزاب چپ و راست در دوره قبل، از فرمول تقلب و کودتا استفاده نمودند و در این میان فقط حزب حکمتیست بود که از این قاعده‏ی عمومی و به‏مانند امروزه مستثنی بوده و می‏باشد.

البته که این را باید به پای "افتخارات" حکمتیست‏ها و «محمد فتاحی" گذاشت که در عالم سیاست فقط آنان‏اند که دارند تمامی حقایق را بیان می‏نمایند و تاکنون هیچ معادله‏ی لاینحلی را برای مردم و نیروهای کمونیستی بر جای نه‏گذاشته‏اند!! امّا در کنار آن‏ها این سئوال در ذهن هر انسانی نقش می‏بندد که علی‏رغم این‏همه "تیزبینی"، "هوشمندی" و ارزیابی‏های "صحیح" حکمتیست‏ها از حوادث و رویدادهای جامعه، چرا این حزب قادر به جذب نیرو و سمت‏و‏سو دادن اعتراضات مردمی نیست؟ بالاخره اشکال کار در چیست که مردم به چنین "تحلیل"های داعیانه، توجه‏ای نشان نمی‏دهند و هم‏چنین چرا کارگران و زحمت‏کشان به "فراخوان"های بجا و به‏موقع‏ی حکمتیست‏ها پاسخ مثبت نمی‏دهند و نسبت به همه و بویژه به آنان بی تفاوت‏اند؟ در ضمن آیا «محمد فتاحی» که خود را در "مقام" عنصر آگاه و کمونیست قرار داده است، بر خود نمی‏داند که آدرس اشتباه نه‏دهد و افراد را به مسیر نامعلومی هدایت ننماید؟ کدام جریان و کمونیست چپ بوده است‏که هم در گذشته و هم حال از تقلب و کودتا پیرامون "انتخابات" رژیم سخن گفته است؟ آیا نباید راست‏های لمیده در لباس چپ را با چپ مدافع‏ی اعتراضات مردمی – و آن‏هم با هر برداشتی – از هم جدا نمود و از یک کاسه نمودن همه‏ی آن‏ها دوری جست؟ آیا نباید روشن ساخت که کدام احزاب و جریان سیاسی زیر علم سبزها سینه زده‏اند و خواهان بر افراشتن پرچم آنند؟  

 

متأسفانه باید اذعان نمود که تحریف حقایق و انکار اسناد ثبت شده، در درون نیروهای خارج از کشور ید طولائی دارد و کتمان وقایع از جانب آنان هم به کار ساده‏ای تبدیل گشته است. به کارگیری چنین متدی شهامت نمی‏خواهد. فقط نیازمن