معیار سنجش و مرزبندی صف انقلاب و ضد انقلاب! پاسخ به نقد رفیق نادر هدایت

رفیق نادر هدایت در مقاله ای با عنوان « صف انقلاب و ضد انقلاب ! نقدی بر بحث دوستان پارسا نیک جو و شادی مقدم» کوشیده است از زاویه و بر اساس معیاری دیگر به این پرسش پاسخ دهد که چه گونه می توان صف انقلاب و ضد انقلاب را باز شناخت؟

رفیق شادی مقدم در نوشته ی خود به طور ضمنی در پاسخ به این پرسش، به دو معیار اشاره کرده بود؛ مواضع و منافع طبقاتی، مبارزه در مقابل رژیم. من نیز در نوشته ی انتقادی خود در پاسخ به این پرسش نوشته ام « با مشخص کردن مضمون تاریخی- طبقاتی ِانقلاب ِپیش رو می توان نشان داد کدام طبقات، نیروها و جریان ها بر اساس منافع طبقاتی خویش می توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند و کدام طبقات و نیروها و جریان ها نمی خواهند و نمی توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند.» رفیق نادر هدایت در نقد خود بر مواضع من و رفیق شادی مقدم، در پاسخ به این پرسش می گوید:« برای داشتن یک معیار در این رابطه بد نیست که اصل دمکراتیک بودن واصل آزادی خواهی و همچنین عدالت جویی هر نیرو را در رابطه برای شناخت نیروها قرا ر دهیم.»

پیش از پرداختن به اصل بحث، یاد آوری دو نکته را ضروری می دانم. اول آن که من نیز چون بسیاری بر این باورم که شیوه ی تولید مسلط در ایران، سرمایه داری است و به این اعتبار تاریخا تنها انقلاب اقتصادی- اجتماعی قابل تصور در ایران، انقلابی سوسیالیستی است. انقلابی که نیروی محرکه و اصلی آن، اردوی متحد کار و زحمت است و نیروی هژمونیک آن طبقه ی کارگر. بر این پایه به باور من هیچ یک از نیروها و گرایش های بورژوایی موجود، نه مترقی و انقلابی اند و نه از نظر اجتماعی دموکرات، آزادی خواه و عدالت طلب اند. دموکراسی خواهی و آزادی خواهی و عدالت طلبی سیاسی این نیروها، فرمال و تبلیغی است. اینان برای سهیم شدن و یا به کف آوردن قدرت استبدادی است که جامه ی دموکراسی خواهی بتن کرده اند. اینان برای آزادی و برابری در استثمار است که از عدالت و نفی رانت خواری دم می زنند. البته انکار نمی کنم که در شرایط کنونی، نیروی کار و زحمت پراکنده تر از آن است که بتوان از اردوی متحد و فعال آن حرف زد، هم چنان که طبقه ی کارگر نیز تا تبدیل شدن به نیروی هژمونیک راه دشواری پیش رو دارد. دوم آن که من نیز چون بسیاری بر این باورم که در شرایط سیاسی کنونی، گرایش های لیبرال- رفرمیست و ناسیونال- رفرمیست اسلامی و لائیک از بازیگران فعال عرصه ی نبرد علیه رژیم اسلامی هستند، و بی وقفه با پروژه های گوناگون می کوشند برای حفظ و نجات سرمایه، رژیم را اصلاح و یا به ناچار سرنگون کنند. به همین اعتبار بر این باورم که حضور همین گرایش های بورژوایی در صفوف پیکار جاری، سبب تضعیف روند  قطبی شدن پیکار طبقاتی، و زمینه ساز در هم آمیزی صف بندی نیروهای انقلابی و ضد انقلابی در جامعه ی ما شده است. در نتیجه در چنین شرایطی، روشنگری درباره ی معیار سنجش و مرزبندی صف انقلاب از ضد انقلاب اهمیت ویژه ای دارد.

 حال پس از یاد آوری این دو نکته به بحث اصلی می پردازم. رفیق هدایت با من در این نکته هم آوا است که معیار مبارزه در مقابل رژیم، معیاری نیست که بتوان با اتکا به آن صف نیروهای انقلابی را از نیروهای ضد انقلابی متمایز کرد. اما معیار سنجش مرا نیز ناکارآمد می داند. البته ایشان در نوشته ی خود، هرگز به روشنی به معیار سنجش من اشاره نمی کند، و دلایل ناکارآمد بودن این معیار را توضیح نمی دهد. همان گونه که در ابتدای مقاله دیدید، رفیق هدایت سنجش و مرزبندی صف انقلاب و ضد انقلاب را با معیار قرار دادن سه اصل دموکراتیک بودن، آزادی خواهی و عدالت جویی، ممکن و میسر می داند. به باور ایشان ما با اتکا به این سه اصل، دیگر حتا نیازی به معیار مضمون تاریخی- طبقاتی انقلاب پیش رو نداریم، و بدون این معیار هم می توانیم صف نیروهای انقلابی را از نیروهای ضد انقلابی متمایز کنیم. رفیق با اتکا به اصل دموکراتیک بودن، روابط و ساختار درون تشکیلاتی و مناسبات بیرونی یک تشکل را بررسی می کند. و با بکار گیری همین اصل به این نتیجه می رسد که سازمان مجاهدین و حزب دموکرات و سلطنت طلبان چون ساختاری غیر دموکراتیک دارند، بنابر این، حتا اگر انقلاب پیش رو را بورژوا- دموکراتیک بدانیم، باز هم از دایره ی نیروهای انقلاب بیرون هستند. من نیز با رفیق هدایت در این باره هم نظر هستم که ساختار و روابط این جریان های بورژوا- امپریالیست، غیر دموکراتیک و توتالیتر است. اما به باور من نکته ای که رفیق هدایت به آن توجه کافی نکرده، این است که موضوع بحث ما حول معیاری عام برای سنجش و مرزبندی با طبقات، نیروهای اجتماعی و جریان های سیاسی است، نه شاخصی ویژه برای سنجش و مرزبندی با سازمان ها و احزاب سیاسی. به عبارت دیگر شاخص پیشنهادی رفیق هدایت، برای سنجش طبقات و نیروهای اجتماعی ناکارآمد است. دوم آن که با اتکا به این شاخص، نمی توان به سرشت مواضع طبقاتی این جریان ها پی برد. سوم آن که با این شاخص، به هیچ وجه قادر نخواهیم بود، با تمام جریان ها ی بورژوایی مرزبندی کنیم. برای مثال با این شاخص چه گونه می توانیم با اتحاد جمهوری خواهان ایران و یا جریان هایی از این دست، مرزبندی کنیم؟ چهارم آن که در عمل، حزب دموکرات، به رغم غیر دموکراتیک بودن، تا کنون همواره بخشی از نیروهای پذیرفته شده ی ائتلاف های بورژوایی بوده است. حتا بخش هایی از گرایش های سلطنت طلب نیز در حال وارد شدن به این ائتلاف ها هستند. به باور من امکان حضور و پذیرفته شدن سازمان مجاهدین نیز در این ائتلاف ها به هیچ وجه در آینده منتفی نیست. به عبارت دیگر با متعارف شدن سازمان مجاهدین، آغوش ولرم و گشاده ی بورژوازی، پذیرای آن خواهد بود.

رفیق هدا