چند شعر کوتاه از: آذرخش

تحمل ستم !

 

تا چند تحمل ستم ، باید کرد

اندیشه برای بیش و کم، باید کرد

چون کاوه، بجنگ دیو خو ضحاکان

پیراهن خویش را، علم باید کرد

 

سی سال شرارت!

 

سی سال، تعدی و شرارت کردند

آدمکشی و قتل و جنایت کردند

یک مشت فقیه و روضه خوان و ملا

بس هستی توده ها که غارت کردند

 

 

قدرت زحمتکشان !

 

خواهم که فریادی کشم از دست این جلادها

این حاکمان کینه جو، وین دیو خو شیادها

از جور این آدمکشان وز کین این نامردمان

بر آسمان باید رسد از توده ها، فریادها

با اینهمه بیدادها، دانم که آخر بگسلد

با قدرت زحمتکشان، زنجیر استبدادها

 

 

بساط ریا !

 

کاش در عالم، نشان از عنصر ملا ، نبود

وین بساط زهد و تزویر و ریا ، برپا نبود

در میان اینهمه ضحاک ها، سفاک ها

کس به تاریخ جهان، وحشی تر از ملا ، نبود

 

 

بیداد شیخ !

 

کشوری بر باد رفت از جور و از بیداد شیخ

بدتر از ظلم شهان شد ، جور و استبداد شیخ

واژگون با انقلاب توده ای شد تخت شاه

ریشه کن گردد بدست توده ها، بنیاد شیخ

 

 

 

 

اراذل و اوباش !

 

شیخان ، همه کینه توز و بد کردارند

وحشی صفت و ستمگر و خونخوارند

در مکر و فریب و حیله، رسوای جهان

بد نام ترین اراذل و اشرارند

 

 

دشمن شعر و شادی !

 

ای دشمن شعر و شادی و آزادی

ای مظهر جهل و حیله و شیادی

بر قتل کسان بسا که فتوا دادی

ای شیخ، چه دیو سیرت و جلادی !

 

 

ثبت تاریخ !

 

تا زمیخانه و می، نام و نشان خواهد بود

سر ما،خاک ره پیر مغان خواهد بود

                               حافظ

 

تا ز ملا به جهان، نام و نشان خواهد بود

کس ، نه در راحتی و امن و امان ، خواهد بود

داده بر قتل کسان، شیخ ستمگر، فتوی

ای بسا خون که سر کوچه، روان خواهد بود

ابن همه قتل و جنایت که خمینی کرده است

ثبت تاریخ، به صد نام و نشان ، خواهد بود

تا حکومت بکف زاهد و شیخ است و فقیه

پای زن، بسته به زنجیر گران ،خواهد بود