صف انقلاب و ضد انقلاب ! نقدی بر بحث دوستان پارسا نیک جو و شادی مقدم

چرا مجاهدین خلق در صف «ضد انقلاب» قرار دارند؟ 

برای داشتن یک معیار در این رابطه بدنیست که اصل دمکراتیک بودن واصل آزادی خواهی و همچنین عدالت جویی هر نیرو را در رابطه برای شناخت نیروها قرا ر دهیم چون اگر صرفا مخالفت با رژیم ایران را معیار صف انقلاب وضد انقلاب قرار دهیم ویا صف مردمی وضد مردمی نمیتوانیم به این دریافت برسیم. و در عین حال باید  به این مساله نیز بپردازیم که آیا واقعا چیزی بنام «بورژواز دمکراتیک» در ایران وکشورهای مشابه با توجه به ماهیت ساختاری اقتصادی –اجتماعی در ایران ممکن است ؟ پاسخ به این دوسوال مطمئنا یعنی ماهیت نیروها جدای از اینکه  راه حل را یک ویا وضعیت حرکت مردم در ایران را «بورژا دمکراتیک »ارزیابی کنیم ویا نکنیم . واگر به این دو مساله بپردازیم میبنیم که نیروهایی مانند مجاهدین خلق وحزب دمکرات وسلطنت طلبان وامثالهم  دقیقا با توجه به ماهیتشان حتی در صورت ارزیابی داشتن به انقلاب بورژا دمکراتیک در صف نیروهای مردمی قرار نمیگیرند.

درموردمجاهدین خلق برای یک مثال:

ساختار سیاسی مجاهدین یک ساختار حزب ویا سازمان سیاسی نیست .مسعود رجوی سالها پیش با ایجاد معجونی بنام « انقلاب ایدئولژیک» وبنیانگذاری «رهبر ایدئولژیک» واز بین بردن تمامی نرم های درون حزبی وسیاسی یک نوع ساختار مرید ومرادی در رابطه با نیروهای خود ایجاد کرده است که مساله عقیدتی است و مرید حق سوال ندارد ویا در حد همان مریدی ومرا د ورهبر هم تنها به گفته مریم رجوی «پاسخگوی خداوند» است و رهبران سازمان از جمله مسعود ومریم از یک «جنس دیگر» واز «معصومین » میباشند . پس ساختار درونی مجاهدین یک ساختار سکت میباشد که اهداف سیاسی را دنبال میکند. در این ساختار چیزی بنام روابط دمکراتیک مفهوم ندارد و در یک نشست چندین روزه مسعود رجوی این معیارها را یک جا رد کرد بجای آن «رهبر ایدئولژیک » رانشاند که قویا از مقام «شامخ ولایت »هم بالاتر است چون یا میتوانی از آن جنس شوی ولی کسی نیست ومقامی نیست که این مقام را کنترل کند ویا حتی انتخاب .یعنی این مقام «رهبر ایدئولزیک»نه انتخابی است ونه تحت کنترل .با همین ماهیت است که بدور رهبر هاله ای از تقدس کشیده میشود ویک نوع اقتدار گر واقتدار جو ویا همان مرید ومرادی ویک ساختار سکت وار طی این سالیان بوجود آمده است وبهمین دلیل هم هرگز برای مرید سوال وجود ندارد اگر به او بگویند باید برای رهبر مریم که در فرانسه چند روزی در زندان بوده است باید خودسوزی شود ، اعتصاب تا حدمرگ شود مرید انجام میدهد واگر گفته شود که سلاح برگیر و فلانی را ترور کن ، این کار هم بدون چون وچرا انجام میشود واگر گفته شود اکنون «حریم مقدس رهبری »در پاریس بخاطر مثلا جلسه جدا شدگان مجاهدین به خطر افتاده است مریدان با چوب وچماق و قمه راهی این نقطه میشوند تا حریم رهبر را حفظ نمایند واگر گفته شود باید در مقابل آمریکا تسلیم شد وسلاح را تحویل داد این کار انجام میشود واگر گفته شود باید تا به پیش رفتن یک فاجعه وایجاد فاجعه باید «مقاومت خونین »درمقابل نیروهای عراقی که به بخشی ازخاک خود میخواهند تسلط داشته باشند ، انجام گیرد بدون وچرا اجرا میشود تا حد مرگ !
پس نتیجه این است که سازمان مجاهدین یک جریان ارتجاعی است که با ساخت مرید ومرادی میخواهد آنچه را که در ایده ال خود دردرون سازمان خود دارد به بیرون نیز انتقال دهد وبرای همین نیز یک جریان ضد دمکراتیک است واین را نیز بخوبی در رفتار این سازمان با مخالفین داخلی وبیرونی خود طی این سالیان ایرانیان حد اقل در تبعید تجربه کرده اند .
این ماهیت ساختاری این سازمان است . اما در مورد ماهیت دیگر این سازمان که دقیقا یک جریان ضد مردمی است واهداف و برنامه هایی را که با خارج خود برای پیش برد اهدافش بکار میبرد. ارتباط گیری با نیروهای بورژوازی راست و لابی های صهیونیستی ، ارتباط با سیا و جنگ طلبان در هیئت حاکمه دولت بوش و نئوکانها وقول وقرار دادن به سران امپریالیستی برای حفظ نظم سرمایه داری در ایران .
پس در این راستا نیز یک سازمان مستقل نیست بلکه سعی د رارتباط گیری با نیروهای غارتگر را دارد واز حمایت بخشی از آنها نیز برخوردار است .
خوب !حال اگر خواسته مردم را حتی با خواسته های طبقاتی رنگارنگ در نظر بگیریم :یعنی شعار مردم مرگ بر دیکتاتور است . شعار مردم عدالت اجتماعی است .
حال به عنوان یک معیار این دوشعار را بر میگیزینیم بدور از اینکه بخواهیم معین کنیم که مرحله انقلاب بقولی بورژا دمکراتیک است ویا چیز دیگر !ولی باید ببنیم ایا تحقق این دوشعار با چه نیرویی ممکن است وچه نیرویی میتوانددر اهدافش وبرنامه اش وماهیتش به این اهداف رسید ویا با آنها برای رسیدن به این اهداف در یک صف قرار گرفت؟واینجاست که درمیابیم با مجاهدین خلق با این ساختار واین وابستگی به جناحهای مختلف امپریالیستی نمیتوان به این دوخواسته مردم رسید. همچنین که با توجه به ماهیت سلطنت طلبان ورضا پهلوی و حزب دمکرات نمیتوان این دوشعار مردم را تحقق بخشید. زیرا این نیروهای ارتجاعی یکی بدلیل ماهیتشان وساختار ضد دمکراتیک شان شعارهای آزادی خواهی شان یا فریب است ویا دروغین ویا توهم است زیرا بطور دیالکتیکی نمیتوان ماهیت وساختار درونی ضد مردمی وضد دمکراتیک داشت وبعد خواسته های دمکراتیک به مفهوم مرگ بردیکتاتور مردمی داشت وا زطرف دیگر هم نمیتوان دمت به جناحهای امپریالیستی  چسبیده باشد وشبانه روز در حال تضمین دادن به حاکمین سرمایه باشی وبعد بخواهی در ایران عدالت اجتماعی برای توده ها ایجاد نمایی . این دو بهم نمیخواند با یکدیگر در تضاد میباشند وبرای همین هم چیزی بنام بورژوا دمکراتیک یک توهم ذهنی است که واقعیت نمیابد چون برای ایجاد عدالت اجتماعی باید ساختارهای دزدی وغارت سرمایه داران بین المللی وداخلی را درهم بشکنی وبهمین دلیل باید با سرمایه داری جهانی وداخلی درگیر بشوی . نمونه بارزش در هندوراس میگذرد. رئیس جمهور برکنار شده در اثر کودتا ی نظامی اخیر در آن کشوردر ابتدا یک لیبرال بود که به مرور زمان به گفته نیروهای چپ آن کشور تغییر موضع داد و در جهت رفرم به نفع توده های زحمتکش برآمد که باعث شد این رفرم ها کلان سرمایه داران داخلی وخارجی را به سوی ایجاد یک کودتا  برعلیه  او سوق دهد  که منجر به برکناری اش گردید.
درواقع حتی رفرم درساختار را سرمایه داری جهانی وامپریالیستها تحمل نمیکنند وبهمین جهت است که برای حفظ نظم سرمایه برای ادامه غارت امکان حفظ رابطه دمکراتیک وجود
ندارد و دولت ویا رژیم حامی نظم سرمایه وغارت مردم دست به سرکوب خواهد زد وچیزی بنام انقلاب بورژا دمکراتیک ممکن است  انجام شود ولی دوام ندارد ودولت بورژایی بر امده از این حرکت به سوی سرکوب برای حفظ نظم موجود میرود. البته بستگی به قدرت مردمی برای حفظ روابط دمکراتیک دارد ولی عموما تاریخ کشورها از جمله کشور خودمان نشان داده است که سرکوب انجام میگیرد وروابط دمکراتیک به سرعت به سوی دیکتاتوری سیر میکند که نمونه بارزش کودتای بیست وهشت مرداد برعلیه مصدق ویا خمینی بعداز قیام پنجاه وهفت بود.
جمع بندی : این تنها شرایط خارجی نیست که مردمی بودن ویا ضد مردمی ویا انقلابی ویا ضد انقلابی بودن یک نیروی را تعیین میکند بلکه ساختار درونی وعملکرد یک جریان وسازمان سیاسی است که اورا در صف مردم قرار میدهدویا برضد آن واگر معیار را خواسته های مردم قرار دهیم یعنی شعار آنها :مرگ بردیکتاتور و عدالت اجتماعی .درمیابیم که بسیاری ازنیروهای ارتجاعی مانند مجاهدین نه تنها در صف مردم قرار ندارند بلکه ماهیتا بر علیه مردم وخواسته های آنها قرار دارند وبا جمهوری اسلامی در واقع در یک صف میباشند وآنهم صف  حفظ نظم موجود سرمایه داری، زیرا برای تغیرات دمکراتیک در کشورهایی مانند ایران ناچارا باید رفرم کرد واین رفرمها عموما برضد حفظ نظم موجود ا ست که نهایتا به جنگ با بورژازی جهانی ونیروهای داخلی اش میکشد وکسانی که از هم اکنون در صف بورژازی هستند نمیتوانند در صف مردم قرار داشته باشند ودر صف ارتجاع مغلوب هستند که به سوی اپوزیسیون غلطیده اند. یعنی آنها مانند جمهوری اسلامی در جهت حفظ نظم موجود میباشند تنها میخواهند خود قدرت را برای هماهنگی بیشتر با بورژازی جهانی وبخشی که ا زآنها حمایت میکند را در دست داشته باشند وبه حاکمیت برسند واین است که صف پوزیسیون واپوزیسیون را این دوشعار وخواسته اساسی مردم مشخص میکند :مرگ بردیکتاتور یعنی آزادی خواهی و عدالت اجتماعی برای مردمی که نود درصدشان به قول عیادی رژیم «ندار »میباشند یعنی برابری واین با نیروهای ارتجاعی در صف اپوزیسیون که وابستگی به امپریالیستها وبورژوازی جهانی دارند وماهیتا نیز ساختاری ضد دمکراتیک دارند ممکن نیست .

مطالب دوستان دراینمورد:
http://www.mano-paltalk.net/pdf4/psn.htm

وبلاگ . ن. هدایت :

http://www.naderhedaiat.tk/