برای «موج سبز» این هم تئوری بافی و بسترسازی نکنید؟!

bamdadpress@ownit.nu  

این روزها برخی از تئوریسین ها و جامعه شناسان و تحلیل گران سیاسی و اجتماعی در خارج کشور، برای «موج سبز اسلامی»، تئوری می بافند، تاریخچه می سازند و آگاهانه و یا ناآگاهانه برای این جناح حکومت اسلامی در خارج کشور، بسترسازی می کنند. در حالی که اگر به گفته ها و نوشته های دو ماه پیش این ها مراجعه شود جمله ای در آن ها در رابطه با «موج و یا جنبش سبز» و معجزات رنگ سبز دیده نمی شود. بر این اساس، پس از وقایع ۲۲ خرداد ۸۸ که جنبش یا موج سبز از سوی سیدحسین موسوی مطرح شد، برخی از گروه ها و شخصیت های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سینه چاک تر و با حرارت تر از وی، به تعریف و توصیف این جنبش پرداختند.

برخی از گروه ها و شخصیت ها در خارج کشور، در گفتگوهای رادیو و تلویزیونی، سخنرانی ها، تظاهرات های خود، چنان در مورد جنبش سبز تبلیغ و ترویج می کنند که شنونده و خواننده انگشت به دهن می ماند که چه اتفاقی افتاده است که این چنین افراطی به دنبال سیاست های جناحی از حکومت اسلامی می افتند؟ در تظاهرات ها با همدیگر مسابقه می دهند که چگونه پارچه طولانی سبز رنگ را با خود حمل کنند و یا بازوبند و شال سبز ببندند و باندرول سبز کشان در تظاهرات ها نمایش دهند؟! لیبرال هایشان که این روزها سخت «حقوق بشری» نیز شده اند و یا از حقوق بشر استفاده ابزاری می کنند، حمل انواع پرچم ها را در تظاهرات هایشان توصیه می کنند: «پرچم سه رنگ بدون آرم»، «پرچم سه رنگ با شیر و خورشید و شمشیر»، «پرچم سبز» و حتی به دلیل این که خود و سیاست هایشان و تظاهرات هایشان را «رنگین کمان» نشان دهند در حاشیه سخنان خود، به باندرول های «سرخ» نیز اشاره می کنند. بنابراین، به جای طرح شعارها و مطالباتی که مردم ایران می خواهند را بر روی مقوا و هر گونه پارچه ای با هر رنگی نوشته شود کاری ندارند و فقط «جنگ پرچم ها» را راه می اندازند. مثلا از یک رادیو محلی در استکهلم، از برگزار کنندگان فلان تظاهرات انتقاد می شود که در تظاهرات نیویورک و فرانسه، پرچم های سبز زیاد و طولانی برافراشته شده بود چرا در فلان تظاهرات استکهلم پرچم سبز کم بود؛ دست اندرکاران همان تظاهرات نیز بلافاصله پرچم های سبز زیادی را همراه با پرچم های سه رنگ بدون آرم شیر و خورشید، به تظاهرات شان می برند تا از قافله همفکرهای خود در نیویورک و فرانسه عقب نیافتند. البته در خارح کشور، بین همه گرایشاتی که مستقیم و غیرمستقیم به جنبش سبز اسلامی چراغ سبز نشان می دهند به نوعی هماهنگی آشکار و نهان وجود دارد.
در حالی که اگر واقعا معیار اعتراضات و تظاهرات های میلیونی مردم جان به لب رسیده در خارج کشور نیز بر علیه حکومت جانی و آدمکش است، چرا این ها مطالبات مردم هم چون لغو هرگونه شکنجه و اعدام، آزادی همه زندانیان سیاسی، لغو آپارتاید جنسی، دستگیری و محاکمه عاملین و عامرین سی ساله حکومت اسلامی علیه مردم و نهایت سرنگونی کلیت این حکومت با هدف برپایی یک حامعه آزاد و برابر و انسانی و مرفه را تبلیغ و تاکید نمی کنند؟
جنبشی و حرکتی به نام «موج و یا جنبش سبز»، توسط میرحسین موسوی طرح ریزی و اعلام نشده است. آیا میرحسین موسوی، از عناصر اصلی و نفر سوم بعد از خمینی رهبر حکومت اسلامی، خامنه ای رییس جمهوری و وی نخست وزیر قدرقدرت هشت ساله نبوده است و دست کم موسوی در کشتارهای ۱۸ سال نخست حکومت اسلامی، نقش تعیین کننده ای نداشته است؟ آیا دعوا و کمشکش واقعی بین جناح های حکومتی که اکنون به مرحله حادتری نیز رسیده است بر سر منافع مردم است یا بر سر تقسیم حاکمیت؟ اگر به جای احمدی نژاد، موسوی رییس جمهور می شد آیا ایشان همه زندانیان سیاسی را آزاد و شکنجه و اعدام را لغو می کرد؟ آیا برابری زن و مرد را در همه شئونات اجتماعی برقرار می کرد؟ آیا دولت را از دین و آموزش و پرورش جدا می کرد؟ آیا حق طبیعی و مسلم کارگران، زنان، دانشجویان، نویسندگان، روزنامه نگاران، هنرمندان و دیگر گروه های مردمی را در برپایی تشکل و اعتصاب را به رسمیت می شناخت؟ ایا با لغو سانسور، آزادی بیان و اندیشه را می پذیرفت؟ دستمزدهای همه مزدبگیران را متناسب با تورم و گرانی و اقعی بالا می برد؟ و آیا های دیگر! مگر غیر از این است که وی در دوران تبلیغات ریاست جمهوری، همواره به تداوم نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن تاکید می کرد؟ وی در مورد مطالبات مردم که در بالا به برخی از آن ها اشاره کردیم، جمله ای به زبان نیاورده است. از این رو، پرسیدنی است که چگونه و با چه ارزش ها و معیارهایی برخی از گروه ها و شخصیت های ملی، مذهبی، لیبرال و رفرمیست در خارج کشور که ظاهرا خود را اپوزیسیون می نامند، اما این چنین ذوق زده به استقبال جنبش اسلامی موسوی شتافته اند؟! بخش آگاه جامعه، فراموش نکرده است که همین ها در دوره هشت سال ریاست جمهوری خاتمی نیز با شور و شوق زیادی به استقبال «دوم خرداد» و رهبر آن خاتمی رفته بودند و برای این سیاست شنیع خود نیز انواع و اقسام تئوری ها می بافتند. اکنون نیز به دلیل این که همین ظنز تاریخی خود را تکرار می کنند، کسی جدی شان نمی گیرد.

علیرضا بهشتی، مشاور ارشد میرحسین موسوى، در گفتگویی تفصیلى با خبرگزارى کار ایران، «ایلنا» (چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸)، با اعلام این که محمد خاتمى و مهدى کروبى عضو شوراى مرکزى تشکیلات «راه سبز امید» هستند گفت که عملى کردن تمام ظرفیت هاى قانون اساسى از اهداف این تشکل است.
بهشتى، با اشاره به شوراى مرکزى تشکیلات «راه سبز امید» گفت: شوراى مرکزى کوچک خواهد بود و احتمالا از پنج یا شش نفر تشکیل مى شود که آقایان خاتمى و کروبى از جمله آن ها هستند.
وى اظهار داشت: این نهضت «هم چنین به لحاظ جغرافیایى محدودیتى ندارد و در سراسر ایران مى تواند شکل بگیرد چنان که در طول انتخابات هم گام هاى اولیه شکل گیرى نهضت فراگیرى به طور طبیعى برداشته شد.»
مشاور ارشد موسوى در باره ساختار این تشکیلات گفته است: «در این شبکه اجتماعى شوراى مشورتى و کمیته هاى مختلفى وجود دارد. کمیته ها زیر مجموعه شوراى مشورتى نیستند و کار خود را انجام مى دهند. دبیرخانه اى هم شکل گرفته که ارکانش را کم کم سامان مى دهد.»
میرحسین موسوی، پیش از این نیز در گفتگویی کوتاه با
قلم ‌نیوز، درباره شعارهای «جنبش سبز» در اجتماعات گفت: «شعارهایی مورد حمایت راه سبز میلیونی مردم است که فراتر از قانون اساسی جمهوری اسلامی نرود. خواسته مردم دفاع از جمهوریت نظام در کنار اسلامیت آن است و شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد در بیان این جنبه از مطالبات آنان نقش راهبردی دارد.» موسوی، هم چنین با تاکید بر ظرفیت ‌های قانون اساسی افزود: «ما به دنبال آزادی، عدالت و کرامت انسانی هستیم و این ها اهدافی هستند که تحقق شان با اجماع و تاکید گسترده و تحول ‌آفرین مردم بر چارچوب قانون اساسی و مطالبه‌ شان برای اجرای کامل و دقیق آن امکان ‌پذیر است. ما باید بدانیم برای آن که تغییر به سمت مطلوب صورت گیرد، اجماعی در مورد چنین چارچوبی جنبه سرنوشت ساز دارد و گرنه وارد یک دوران هرج و مرج خواهیم شد…»
بنا به گزارش خبرگزاری حکومتی کار ایران (ایلنا)، موسوی تشکیلات جدید خود را «راه سبز امید» نامید که به گفته‌ وی، «رنگ سبز نماد این راه و مطالبه اجرای بدون تنازل قانون اساسی شعار آن است و شبکه ‌های اجتماعی خودجوش و خودمختار بی‌شمار و گسترده در سطح جامعه، بدنه این جنبش هستند.»
روزنامه نوروز نیز نوشت: وی، در دیدار با اعضای انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران، تاکید کرد: «همه ما به انقلاب علاقه داریم. ما به نهادهائی چون بسیج و سپاه علاقه داریم، چون فکر می‌ کنیم بسیج برای مقابله با دشمن است و سپاه برای آن ایجاد شده تا در مقابل دشمنان بایستد. آیا صف کردن سپاه و بسیج در مقابل مردم لطمه به افتخارات آنان نیست؟» …

در چنین وضعیتی، کسانی که آگاهانه برای جنبش سبز اسلامی به ویژه در خارج کشور، بسترسازی می کنند، نیک می دادنند که عملا با حمایت از یک جناح حکومت اسلامی، نه تنها به بقاء حکومت اسلامی یاری می رسانند، بلکه حتی از سکولاریسم خود نیز مبنی بر جدایی دین از دولت و آموزش و پرورش دست کشیده اند.
کسانی که در سخنان خود، از «موج سبز، نهضت سبز، جنبش سبز» و یا «راه سبز امید» و غیره نام می برند حرکتی ست که مختصات سیاسی – تشکیلاتی آن را موسوی اعلام کرده است.
هدف نوشته فوق این است که نشان دهد حلقه اتصال برخی گرایشات مختلف سیاسی در خارج کشور، موسوی و جنبش سبزی که وی رهبری می کند، است. در این جا به چند نمونه اشاره می کنیم:

اکبر گنجی، می نویسد:
«از سوی دیگر، با توجه به اختلاف نظری که ممکن است در خصوص نماد ملی کشور وجود داشته باشد، ما(یعنی مشارکت کنندگان در کمپین جنایت علیه بشریت) توافق کرده ایم که هیچ پرچمی بالا نبریم،و فقط از رنگ سبز که نماد جنبش مردم ایران در داخل کشور است، استفاده کنیم. رنگ سبز چه معنایی دارد؟ معنای آن همان چیزی است که بازیگران جنبش می آفرینند. این رنگ هر معنایی داشته باشد، متعلق به آنان است که این رویداد را آفریده اند. رنگ سبز را مهندس موسوی انتخاب نکرد، فاعلان و عاملان جنبش آن را بر تن جنبش پوشاندند.
اکبر گنجی: این رژیم چه باید کرد؟ (۷) برساختن دموکراسی؟ یا دیکتاتوری دین و ملیت و سنت؟» (اخبار روز یک شنبه  ۲۵ مرداد ۱٣٨٨ –  ۱۶ اوت ۲۰۰۹ )
اکبر گنجی، در مقاله جدید خود و با لحنی آمرانه خطاب به «هموطنان» خارج از کشور می گوید: «از همین لحظه به طور شفاف و به صراحت تمام اعلام می کنیم: … دوم- نماد کمپین "جنایت علیه بشریت"، سبز سبز است و ما هیچ پرچمی، جز نماد سبز بالا نخواهیم برد.»؟!
منظور اکبر گنجی از «کمپین جنایت علیه بشریت» و رابطه آن با «جنبش سبز» چیست؟ یا ایشان نماینده و سخنگوی کدام جریان و کدام بخش از ایرانیان است؟
آیا اکبر گنجی سخنگوی اپوزیسیون حکومت اسلامی است که خود را به عنوان نمایندگان ایرانیان معرفی می کند؟ در حالی که ایشان رسیم و علنی خود را نماینده جنبش سبز در خارج از کشور می داند، بنابراین، ایشان نیز مانند موسوی و دیگر اصلاح طلبان حکومت برای بقاء نظام می کوشد. محسن مخملباف نیز به نمایندگی از طرف میرحسین موسوی، در سخنرانی های خود در جوامع بین المللی بر جنبش سبز تاکید دارد.
اگر اکبر گنجی، واقعا به دنبال کشف حقایق جنایت کارانه حکومت اسلامی است یک بار هم درباره نقش خود و دیگر دوستانش در سرکوب های دهه شصت و کشتار زندانیان سیاسی در این دهه به ویژه قتل عام سال ۶۷ سخن بگوید. از نقش و ماموریت خود در سفارتخانه حکومت اسلامی در ترکیه، حرفی بزند. یک بار هم به عنوان پاسدار خمینی، به نقش وی در سرکوب ها و ترورها و اعدام ها و غیره اشاره ای بکند.
بسیاری از همکاران و متحدان اکبر گنجی، منجمله برخی از برگزار کنندگان اعتصاب غذای نیویورک کسانی بوده اند که در چند سال گذشته، در دفاع از یک جناح حکومت اسلامی، عملا به کل حکومت اسلامی یاری رسانده اند. بنابراین، نظر اکبر گنجی در مورد لابی دوستان و متحدان سیاسی اش برای کمک به حکومت اسلامی چیست؟

فاطمه حقیقت جو، نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی، که مدت هاست در آمریکا به سر می برد، در سخنرانی خود در اعتصاب غذای مقابل سازمان ملل در نیویورک، در رابطه با جنبش سبز، تاکید کرد: «این جنبش سبز عامل اتحاد ایرانیان در کل دنیا شده است و باید تاکید کنیم به نام ملت ایران اجازه نخواهیم داد در ۴ سال آینده آب خوش از گلوی کودتاچیان پایین برود.» (۵ مرداد ۱۳۸۸، اعتصاب غذا؛ بیان اعتراض مردم توسط نخبگان، سایت جنبش راه سبز)

سیدعطاءالله مهاجرانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی که در انگلستان به سر می برد، طی سخن
انی در کانون توحید لندن، به تحلیل ارتباط میان انتخابات و مبانی جمهوری اسلامی، از جمله در مورد موج سبز چنین تاکید کرد:
«… زلالی و روشنایی این حرکت را می ‌توان در چهره آقای موسوی و کروبی دید.»

دکتر اسفندیا رطبری: «جنبشی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری به نام جنبش سبز شناخته شده هم چنان ادامه دارد. روزی نیست که بدون تظاهرات و شعار‌های اعتراضی بگذرد. از سوی دیگر خشونت و نحوه رفتار رژیم با مردم روزبه روز وحشیانه تر می‌شود. اخبار‌های شکنجه، تجاوز و کشتارهای هواداران جنبش سبز روبه فزونی است. فاکت ‌های زیرین را می‌توان به عنوان مشخصه‌ های این جنبش سبز ارزیابی نمود:
– رهبر این جنبش در وهله نخست حسین موسوی است.
– خواست این جنبش تجدید انتخابات ریاست جمهوری است.
– هدف این جنبش ریاست جمهوری حسین موسوی می‌باشد.
– این جنبش از حمایت مردمی عظیمی برخوردار است.» (سایت ایران امروز)

مهدی فتاپور، در مطلبی تحت عنوان «تداوم جنبش سبز»، می نویسند:
«… ۵ .تا به امروز آقایان موسوی، خاتمی و کروبی نقش مرکزی را در هدایت و تداوم این جنبش بر عهده داشته‏اند. آنان تا به امروز در پی‏گیری خواسته‏ های عمومی حرکت پی ‏گیری داشته و از نظرهدایت عملی و ارائه تاکتیک های متنوع و ابتکاری توانایی نشان داده ‏اند. درست است این نقش توسط نیروهای سکولار تا زمانی که آنان برموضع خود استواری نشان می دهند، مورد تایید قرار گیرد.»

عصر روز شنبه ۱۸ ژوئیه ۲۰۰۹، جلسه گفت و شنودی با حضور عبدالکریم سروش، عطالله مهاجرانی، مسعود بهنود و فرخ نگهدار با عنوان انتخابات و عدالت و مشروعیت در نظام سیاسی ایران در مرکز مطالعات آفریقایی و شرقی دانشگاه لندن (سواز) برگزار شد، که تمرکز اصلی سخنرانان، انتخابات ۲۲ خرداد و مسیر آینده «جنبش سبز» بود.
حاضران در سالن اکثرا از نوارهای سبز در دور دست، سر و یا بازو استفاده کرده و تعدادی هم شال های سبز انداخته بودند.

مهرداد درویش پور، در مطلبی تحت عنوان «دستاوردها و چالش های پیش روی کارزار پشتیبانی از مبارزات مردم ایران» که در تاریح پنج‌ شنبه  ۲۲ مرداد ۱٣٨٨ –  ۱٣ اوت ۲۰۰۹، در سایت «اخبار روز» درج کرده است، از جمله می نویسد: «بدین ترتیب پرسش این جا است که آیا حقوق بشر می تواند مبنای مشترک چهارچوب کنونی فعالیت قرار گیرد؟ و یا باید در پی گسترش همکاری با دیگر گروه ها بود و یا ما می بایست جایگاه جنبش و نماد سبز را در فعالیت های خود برجسته تر کنیم؟ در استکلهم دعوت از افراد اصلاح طلب برای سخنرانی و یا دعوت از منصور کوشان که در دفاع از جنبش و نماد سبز سخن گفت، نشانه توجه به اهمیت حضور جنبش سبز در فعالیت های ما است. علاوه بر آن من خود دائما بر ضرورت وجود گروه های سبز در "جمعیت" و تظاهرات آن، همکاری با آن ها و تشویق شان به استفاده از رنگ سبز در تظاهراتمان پافشاری کرده ام.»

البته درویش پور در این نوشته خود، اشاره ای به این مساله نکرده است که همکاران وی در «جمعیت» شان، در تظاهرات های خود، به کسانی که بر علیه جناح های حکومت اسلامی و به ویژه شعار سرنگونی حکومت اسلامی را داده بودند با خشم و به دور از هرگونه نزاکتی برخورد می کنند تا آن ها را از صف تظاهرات بیرون کنند. روز بعد از این تظاهرات، یکی از عناصر این جمعیت، بی شرمانه در رادیوهای محلی از جمله به زنانی که در استکهلم به عنوان فعال فرهنگی و اجتماعی و مخالف سرسخت حکومت اسلامی شناخته شده هستند، «زهرا خانم» ها می نامد. زهرا خانم کسی بود که در اوایل انقلاب ۵۷، در مقابل دانشگاه به مخالفین فحاشی می کرد. اکنون سی سال پس از انقلاب بهمن، بخش هایی از طرفداران طیف توده – اکثریتی، ملی – مذهبی ها، اتحادیه ایرانیان، جمهوری خواهان، لیبرال ها و…، دور هم در گروهی به نام «جمعیت» جمع شده اند تا تظاهرات هایی را برگزار کنند، همواره در این تظاهرات ها سعی کرده اند نخست مانع سر دادن شعار سرنگونی حکومت اسلامی شوند؛ اما هنگامی که موفق نشدند اجبارا برخی از آن ها نیز اجبارا این شعار را تکرار کرده اند. از این زو، اگر هم در میان این گروه کسانی باشند که در گذشته مخالف کلیت حکومت اسلامی و خواهان سرنگونی آن بودند، اکنون با جلوگیری از سر دادن شعار «سرنگونی حکومت اسلامی»، به جنبش سبز، یعنی این جناح حکومت اسلامی چراغ سبز نشان می دهند. هم چون تلاش های سیاسی و اجتماعی قبل از این که به نفع مردم ستم دیده و زحمتکش ایران منجر شود، آشکارا به نفع جناح اصلاح طلبان حکومتی است. بی جهت نیست که شعار اصلی این ها، «احمدی نژاد» برود نه حکومت اسلامی. از دست اندرکاران این «جمعیت» پرسیدنی است آیا شعار سرنگون باد حکومت اسلامی با حقوق بشر خوانایی دارد یا شعارهایی نظیر مرگ بر خامنه ای و مرگ بر احمدی نژاد و یا این و آن عنصر حکومتی. چرا شما از بلندگوی تظاهرات تان شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر احمدی نژاد را مستقیما سر می دهید اما مانع شعار سرنگونی حکومت اسلامی می شوید؟ در قوانین حقوق بشر کمبودهای زیادی وجود دارد اما در هر صورت اعدام ممنوع است. شما که خود را فعال حقوق بشری معرفی می کنید چرا شعار مرگ بر این و آن را سر می دهید این تناقض سیاسی تان را چگونه توضیح می دهید؟ در اولی سرنگونی یک نظام مطرح است و مرگ هیچ آدمی تبلیغ نمی گردد؟ در حالی که در دومی آشکارا مساله «مرگ مرگ» سر داده می شود. بنابراین، این «جمعیت»، در مخالفت با شعار سرنگونی حکومت اسلامی، به دنبال کدام سیاست