آن روز دلپذیر

gilani@f-gilani.com

www.f-gilani.com

هرگز نفهمیده ام که چرا باید به زمستان عادت کنیم

و بلندترین سقف ما باید پائیز باشد 

هرگز نفهمیده ام که چرا باید از یخبندان بترسیم

چرا باید این گونه که در منظر است به خود بلرزیم

و چنان از تابستان فرار کنیم

که آهوان جوان از مرکز شلیک در خیابان ها 

این کاج منتظر

روزی بلندتر می شود

این حرف نا تمام

روزی تمام می شود

این بید سرمازده روزی آنقدر برگ می دهد

که پرنده های مهاجر به خانه برگردند

و در شاخه هایش آنقدر آشیانه بسازند

که تابستان

عاشقانه جویبار را ببوسد

و پائیز را لا به لای زمستان به خواب ببرد 

صبح

روزی سر خواهد زد

خیابان

روزی شلوغ تر خواهد شد

و این همه عاشق

روزی به کوه خواهند زد

حیف است که شقایق از این بیشتر منتظر بماند .

مرداد ماه ۱۳۸۸