پیرامون تنفیذ و تحلیف محمود احمدی نژاد، بلبشو دستگاه ولایت فقیه و سیر حوادث پس از آن و… .

مصا حبه رادیو سپهر با محمد رضا شالگونی

پیرامون تنفیذ و تحلیف محمود احمدی نژاد،

بلبشو دستگاه  ولایت فقیه و سیر حوادث پس از آن و… .

رحیمی : در برنامه امروز (جمعه ۱۶ امرداد ماه ۱۳۸۸ برابر با۷ اوت یا آگوست سال ۲۰۰۹ میلادی) طبق روال جمعه ها، به گفتگو می نشینیم با آقای محمدرضا شالگونی از فعالین سیاسی چپ اپوزیسیون خارج از کشور و از تحلیل گران برجسته مسائل سیاسی ایران، منطقه و جهان. آقای شالگونی با درود به شما وخوشامد مجدد به برنامه خودتان پس از یک هفته که این شانس را بنده نداشتم که در خدمت شما باشم.

محمد رضا شالگونی : سلام عرض می کنم آقای رحیمی لطفتان زیاد و تشکر می کنم از محبت هایتان. و سلام عرض می کنم خدمت شنوندگان عزیز رادیو سپهر. در خدمتتان هستم.

رحیمی : اقای شالگونی از آنجا که تا قبل از مراسم تنفیذ و تحلیف احمدی نژاد ایشان به هر حال رئیس جمهوری بود که داشت آخرین روزهای دوره ۴ ساله خودش را میگذراند حالا که ایشان با طی این مراسم بار دیگر در همان سمت مشغول به کار است این تدوام چه اثری بر روی روند امور و چه تاثیری بر حرکت مردم خواهد گذاشت؟

محمد رضا شالگونی : یک چیز روشن است. همین که دیدید که در هر دو مراسم تنفیذ و باصطلاح تحلیف اوضاع غیر عادی بود. اولاً که اختلاف بزرگ در درون حکومت وجود دارد که در تمام دوره عمر جمهوری اسلامی بی سابقه است. اینها همیشه اختلافاتی داشتند منتها دراین ابعاد که ولی فقیه زیر دست و پا بماند و کسی برای حرفهایش تره خرد نکند یک چیز بی سابقه است. رئیس جمهور که انتخاباتی او را روی کار آورده زیر سوال باشد و خودش اینقدر بی اعتبار شده باشد بی سابقه است. و مهمتر از همه اینها حرکتی که مردم شروع کرده اند از انقلاب سال ۵۷ به اینور بی سابقه است. در مراسم تحلیف مجلس شورای اسلامی حدود ۷۰ نفر از نمایندگان فراکسیون اقلیت در جلسه شرکت نکرده بودند و یکعده ای هم وقتی احمدی نژاد شروع به سخنرانی میکند بلند میشوند میروند. یا مثلاً در مراسم تنفیذ در پیش خامنه ای که حکم ریاست جمهوری را به او میداد اوضاع آنقدر خراب بود که صدا و سیمای جمهوری اسلامی مراسم را مستقیم پخش نمیکند. و اختلافات درون خود جریانات تمامیت گرا و یا بقول خودشان اصولگرا ابعادی دارد که یکدفعه دو سوم نمایندگان مجلس نامه می نویسند و بی اعتنایی احمدی نژاد به فرمان و یا توصیه ”رهبر” را تقبیح می کنند. یا مثلاً یکعده زیادی از نمایندگان مجلس می خواستند آدم بفرستند از زندان کهریزک بازرسی کنند. و یا آدمی مثل محسنی اژه ای که یکی از جانوران خطرناک [نظام] بود از طرف احمدی نژاد کنار گذاشته میشود. قرائن و یا بعضی خبر ها نشان از این دارد که او به خامنه ای گزارش داده که وزارت اطلاعات خبر ندارد که در بعضی از زندانها چه میگذرد. وهمچنین در باره نحوه انتخابات که چطور کرده اند بعضی گزارشات داده. و احمدی نژاد دیده که وزیر اطلا عاتش از بالای سر او به ” رهبر” گزارش میدهد. اینها باعث شده که طرف را کنار بگذارد. همه اینها را که در نطر بگیرید [نشان میدهد] وضع غیر عادی است و رژیم آنطوری تعادل عادی ندارد.

این حکومت از روز اول هم یک حکومت استبدادی بود هر چند که از بطن یک انقلاب بیرون آمده بود. اختیارات ولی فقیه در حد اختیارات یک سلطان مطلقه، پادشاه مطلقه، سلطنت مطلقه است. حتی روی کاغذ ما را به دوره قبل از مشروطیت برگردانده است. واقعیت این است که روی کاغذ اختیاراتی که ولی فقیه دارد با اختیارات قبل از دوره مشروطیت قابل قیاس است. ظل الله و… که نماینده خداست. حالا می بینید که این روز ها بحث رابطه با امام زمان و تماس با امام زمان و ”آقا ”چه خواسته یا چه نخواسته داغ شده. گویی که ما در عهد بوق زندگی میکنیم. فکرش را بکنید که یک موجود خیالی را اینقدر بزرگش کرده اند که این موجود خیالی در ذهن ما، خانه های ما، در مطبوعات و در همه جا حضور دارد. و این چیز وحشتناکی است. منتها علیرغم این، در این روزها بعد از انتخابات مسئله کش پیدا میکند و نشان میدهد که رژیم تعادل خود را از دست داده است. یعنی کار هایی که اتفاق می افتد به نظر من کار های معمولی نیستند و حالت تعادل از بین رفته است.

مثلاً چرا جریان مشایی آنقدر بزرگ شد؟ آیا واقعاً احمدی نژاد آنطور بی اعتنایی کرده بود؟ اگر اینطور بود آیا خامنه ای حتی در بین آنها محلی از اعراب ندارد و او را بازی میگیرند؟ و اگر[خامنه ای] دستور داده بود آیا زورش نمی رسید به اینها؟ مثلاً صفار هرندی آدمی راکنار می گذارند و بعد دوباره میگویند شما بر گردید و او میگوید که من بر نمیگردم و از این داستانها. فکرش را بکنید اینها آدمهای مخالف دولت یا حتی اصلاح طلبان نیستند بلکه داخل خود آن باند و مافیای اصولگرایان هستند. حتی وقتی رئیس مجلس که خودش یکی از آنهاست دارد به اینصورت نارضایتی خود را نشان میدهد و به انحا‌ء مختلف می آید و یک حرفهایی میزند که حتی طرفداران احمدی نژاد[در مجلس] او را تهدید میکنند که [از ریاست مجلس] برمیداریم و از این داستانها. وقتی که توهین به یک سلسله از اصولگرایان را وسیله قرار میدهند که در بین خودشان دعوا هایشان را علنی بکنند، نشان میدهد که تعادل وجود ندارد. وقتی که جوانانی را که دستگیر کرده اند و اعتراف هم کرده اند که آنها را دستگیر کرده اند و به خانواده هاشان آدرس داده اند که بروید فلان جاملاقات بکنید و یا مثلاً فلان روز آزادش میکنیم و بعد جنازه اش را به خانواده تحویل میدهند. هیچ حکومتی هر قدر هم خونریز و مستبد باشد علی القاعده یک عقلانیتی در سیستم خودش دارد (منظورم از عقلانیت این است که منافع خود را مصاحبه میکند)،این نشان دهنده یک تنش هایی در درون باند های رژیم است که آدم هر طور نگاه میکند می بیند که با هیچ حسابی جور در نمی آید. یعنی آیا  اینها می خواستند مردم را مرعوب کنند؟ پس چرا اینطوری؟ چرا آنهایی را که اعتراف کرده ان
د که دستگیر شان کرده اند می برند می کشند و بعد جنازه را میدهند؟ همه اینها را که کنار هم بچینیم می بینیم که قضیه خیلی بیخ پیدا کرده است. و از طرف دیگر و مهمتر از همه اینکه حرکت مردم را می بینید. مهم نیست که دامنه حرکتها حالا چقدر است، یعنی چقدر به خیابان می آیند و اعتراض میکنند. می بینیم که واقعاً باز هم قابل توجه است. ولی مهم این نیست، مهم تداوم جنبش در زیر سرکوب است. خود این ظرفیت و پتانسیل انفجاری نارضایتی مردم را نشان میدهد. این یک چیزی شبیه و حتی از جهاتی شاید پر دامنه تر از ماجرای انقلاب ۵۷ است. جوانترها شاید ندانند ولی ما میدانیم که اینطوری نبود که بلا فاصله با یک سوت زدن مردم بریزند خیابان و شاه برود و خمینی بیاید. بگیر و ببند ها بود. حتی اگر یادتان باشد بعد از اینکه خمینی آمد یک دوره ی یک هفته ای بگیر و ببند های تند و شدیدی اتفاق افتاد. اینطوری نیست که قضیه راحت پیش رفته باشد. هر دولت مستبدی با یک صلوات که از بین نمیرود.

در جریان تداوم مبارزات مردم که از هر فرصتی استفاده میکنند که نارضایی شان را نشان دهند، حادثه بی نظیر و بی سابقه ای است. بنا بر این من فکر میکنم که رژیم بهیچوجه به حالت قبلی نمی تواند بر گردد. به این سادگی ها نیست. و حالا هم حتی در سطح بین المللی اینها هر مذاکره ای بکنند از موضع ضعف خواهند کرد. از موضع یک ظرف شکسته ای که مردم علیه اش شورش کرده اند و همه هم شورش مردم را دیده اند. دیگر کسی احمدی نژاد را که برود خودش را ناجی ملل تحت ستم قلمداد کند جدی نمیگیرد. از اول هم جدی نمی گرفتند. حالا دیگر خیلی خنده دار و رقت انگیز است که خامنه ای بیاید بگوید که مردم ایران او (احمدی نژاد) را می خواهند. کدام مردم؟ مردم بخش وسیع شان نشان دادند که چه می خواهند و چه نمی خواهند. بنا بر این من فکر میکنم در یک کلام قضیه خیلی عوض شده است واصلاً قابل برگشت به قبل هم نیست. هیچ اتفاقی هم نیفتد جمهوری اسلامی ضربه ای را خورده است که عواقبش را در زمان خودش خواهیم دید. هیچ اتفاقی هم فعلاً نیفتد رژیم امکان و شانس های بزرگ خودش را برای بقا از دست داده است.

رحیمی: آقای شالگونی همانطور که در جناح مردم می بینیم که آقای کروبی هست، آقای میر حسین موسوی هست، باز در عین حال میگویند که این خود مردم هستند که تصمیم میگیرند ؛ یک فرد شاخصی را نمی بینیم که بگوییم رهبری این جناح را او بعهده دارد. به همان گونه هم وقتی خوب دقیق میشوی میبینی که در آن جناح نظام هم نه خامنه ای را میتوان گفت که همه قدرت در دست او است و اوست که تصمیم میگیرد و نه احمدی نژاد است و نه کسانی که پشت پرده هستند نامی ازشان هست ومیشود بطور دقیق گفت که آن افراد هستند که دارند تصمیم میگیرند. در این بلبشو دو سویه چه بر سر مملکت خواهد آمد؟

محمد رضا شالگونی: بلبشوآنطرف یعنی دستگاه ولایت فقیه نشان دهنده یک چیز خوبی است. یعنی اینکه در داخل  حتی دستگاه سرکوب اختلاف هست. این اختلاف را حتی در روزهای بعد از انتخابات  که حرکتها شروع شد آنطوری صریح نمی شد دید ولی حالا خیلی صریح شده است. مثلاً برکناری وزرا و دعوا های بین خودشان را نمیشود گفت که همه اینها نمایش بوده اند. واقعیت این است که اختلا فات جدی در داخل دستگاه ولایت فقیه و دنبالچه هایش یعنی سپاه پاسداران، بسیج، امنیت چی ها وجود دارد. و خود همین رابطه بین باند احمدی نژاد با باند ولی فقیه [اختلافات] خیلی چشمگیر است. و اینها نشان دهنده اینست که اینها میدانند که با معضل بسیار بزرگی روبرو هستند. وقتی حرکت های بزرگ شروع میشود علی القاعده بین حکومتی ها اختلا فاتی بروز میکند. واگر نتوانند خیلی راحت حلش بکنند میتواند کار به جاهای باریکی بکشد. و حالا می بینیم که [برای رژیم] کار به جاهای باریکی کشیده شده که خبر خوشی است. واینطرف هم به نظر من هنوز عجله ای نیست. حرکت های مردمی راهشان را باز میکنند. همین دو ماه گذشته را در نظر بگیرید. یک چیز روشن شده است. اولا ً کی فکرش را میکرد که در بین اصلاح طلبان از بین تمام آدم هایی که وجود دارند یک آدمی بنام میر حسین موسوی اینقدر در بین اصلاح طلبان رهبر بلا منازع شود. این حالا شده است. رفسنجانی آدم قدرتمند در داخل رژیم است ولی حالا اهمیت در خیابانها است، در مردم و در اعتراضات مردمی است. از این نظر هنوز که هنوز است میر حسین موسوی مهم است. خاتمی و بقیه هر قدر هم در بین اصلاح طلبان نفوذی داشته باشند ولی موسوی است که اهمیت دارد. خود این حادثه که یک نفر در عرض مدت زمان کمی اینقدر قوی شده، خودش حادثه مهمی است. ولی اگر توجه بکنید که از همین فردای انتحابات که تظاهرات اعتراضی در مورد تقلب انتخاباتی شروع شد تا کنون چقدر حرکتها و شعار های مردم تغییر پیدا کرده و جلوتر رفته است. به نظر من بسیار بسیار چشمگیر است. آن روز ها بحث فقط بر سر ابطال انتخابات بود، حالا شعار مرگ بر دیکتاتور و حتی بعضی وقتها اسم بردن ازخود خامنه ای و قاتل نامیدن او و بمیان آوردن پسرش[مجتبی]، یواش یواش به شعار محوری تبدیل میشود. ببینید در در و دیوار شهرهای بزرگ شعارهایی دیده میشود که مستقیما ً خامنه ای را هدف قرار داده است. همین شعار مرگ بر دیکتاتور دیگر شعار ابطال انتخابات نیست. این شعاری است علیه ولی فقیه و علیه نظام. هر چند که هنوز مرگ بر جمهوری اسلامی شعار محوری نیست چرا که بخشی از جمهوری اسلامی چی ها در طرف مقابل هستند. ولی همی