زندانى سیاسى و مسئله آزادى جامعه

در سالهاى اخیر شعار "زندانى سیاسى آزاد باید گردد" وسیع تر بگوش میرسد. اینروزها مسئله زندانى سیاسى و جنایات وحشیانه علیه زندانیان همه جا مورد بحث است. مردم در ابعادى توده اى و بحق از بانیان زندانها و شکنجه گران و شکنجه گاهها منزجرند و این انزجار را با شعار "زندانى سیاسى آزاد باید گردد" بروز میدهند. همین انزجار عمومى و فاش شدن ابعاد و شناعت جنایات اخیر است که امثال کروبى را وادار کرده که "به خدا پناه ببرد"! واقعیت اما اینست که این توحش اسلامى ادامه سه دهه تاریخ ممتد جنایت جمهورى اسلامى علیه مردم و مخالفین سیاسى است و کروبى ها و موسوى ها دقیقا از آن مطلع اند و در آن شریک بوده اند. تفاوتى اگر هست اینست که امروز این قطار بسرعت بسوى دره میرود و مانند همیشه ناجیان آن به تقلا افتاده اند. 

اولین سوال ساده اینست که چرا زندانى سیاسى هست؟ چرا باید با هر اعتراضى٬ با هر نقدى٬ با هر نوشته و اظهار نظرى عده اى دستگیر شوند و کار ما این باشد که آنها را آزاد کنیم؟ چرا باید اعتراض صرفا این باشد که زندانیان بدون در نظر گرفتن موازین حقوقى یا برخوردارى از وکیل و دادگاه علنى "محاکمه" شده اند؟ تردیدى نیست که اسرا و مجرمین حقوقى دارند و در یک جامعه آزاد و حتى نسبتا آزاد باید این حقوق بدوى تماما رعایت شود. اما سوال اینست چرا هنوز مقوله اى بنام زندانى سیاسى داریم؟ چرا هنوز "جرم سیاسى" در جوامعى مانند ایران جزو مفروضات حکومتها است؟ 

زندانى سیاسى نه مقوله جدیدى است و نه ویژه حکومت اسلامى. تا به ایران برمیگردد همیشه داغ و درفش و شکنجه و اعدام و سربه نیست کردن وجود داشته است. در تاریخ ایران بجز مقاطع بسیار کوتاه٬ که مسئله قدرت سیاسى هنوز تعیین تکلیف نهائى نشده٬ همواره زندانها در کنار کاخ هاى سلطنتى و اسلامى ساخته شدند. همواره آزادیخواهان و مخالفین را با نام "تروریست" و "عامل خارجى" و "خیانت به وطن" کشته اند و در قبرستانهاى بى نام و نشان دفن کرده اند. همواره تعدادى را در زندانها زیر انواع شکنجه قرار داده اند تا به قدرت شاه و آخوند و اختناق در آن مملکت "ایمان بیاورند"! 

زندانى سیاسى بوده و هست چون اختناق حاکم است. زندانى سیاسى هست چون آزادى به مسلخ رفته است. زندانى سیاسى هست چون منافع سیاسى و اقتصادى اقلیتى مرتجع و بورژوا حکم میکند که اکثریتى عظیم گوش بفرمان باشند. زندانى سیاسى هست چون هویت انسانى شهروندان سلب شده و همه را "ملت" شاه و ناسیونالیسم و یا "امت" امام و اسلام کرده اند! زندانى سیاسى هست چون آزادى و حقوق فردى و اجتماعى معنا ندارد و قانون جامعه براساس ضدیت با آنها بنا شده است. زندانى سیاسى هست چون سرمایه دارى در کشورهائى مانند ایران به اختناقى باندازه کافى گسترده نیاز دارد تا بتواند کارگر را ارزان و خاموش نگهدارد٬ سازمانهاى کمونیستى و کارگرى را بکوبد و دخل و خرج سرمایه را تنظیم کند. زندانى سیاسى هست چون هنوز در کنار منافع و امتیازات سیاسى و اقتصادى طبقه بورژوا٬ فرهنگ منحط بى هویتى اجتماعى و "جانفدا بودن" این و آن مرتجع آدمکش شنل بدوش یا عمامه بسر بازتولید میشود. بیش از یک قرن است که مردم تلاش کردند آزاد باشند و هر بار اختناق و استبداد و دیکتاتورى شاهى و اسلامى این تلاش را بخون کشیده است. بیش از یک قرن است که مردم تلاش میکنند آزاد شوند و هر بار کوهى از "تابو" ها و "خط قرمزها" در مقابلشان صف بسته اند و هر نوع از تخطى از آن با عواقب سنگین روبرو شده است. مادام که بنیادهاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى نابرابرى باقى است٬ اختناق و زندانى سیاسى مانند فیلم تکرارى جبرا وجود خواهد داشت. 

شعار "آزادى بیقید و شرط کلیه زندانیان سیاسى" در کنار شعار "آزادى بیقید و شرط سیاسى" اعم از آزادى بیان و نقد و اجتماع و اعتراض و تحزب و تشکل٬ از شعارهاى قدیمى و برنامه اى کمونیستهاى ایران است. هر زمان آزادى ویژه طبقه حاکم و اشراف و سرمایه داران و یا یک طبقه معین باشد٬ سهم دیگران اختناق و سرکوب و زندان و اطاعت است. آزادى نمیتواند ویژه "خلق" یا حتى طبقه انقلابى و گروهى ویژه باشد٬ آزادى امرى است مربوط به انسانها و تک تک شهروندان. آزادى نمیتواند در جامعه اى خاکسترى با حکومتى "ایدئولوژیک" متحقق شود چون قدرت و منافع حکومت مربوطه بناگزیر گرایش به محدود کردن و سرکوب آزادى دارد. اگر میخواهیم زندانى سیاسى و جرم سیاسى به تاریخ بپیوندد٬ اگر میخواهیم زندانهاى سیاسى را منحل کنیم و ادوات شکنجه و آلبوم شکنجه گران و زندانبانان و قربانیان آن را در همان اماکن بعنوان موزه دوران جهالت و دیکتاتورى و اختناق سرمایه دارى در ایران ثبت کنیم٬ باید همراه با نفى زندانى سیاسى امر آزادى بیقید و شرط سیاسى را متحقق کرد. در جوامعى مانند ایران که سرمایه دارى بدون اختناق سیاسى امورش نمیگذرد این غیر ممکن است. هر نوع سرمایه دارى٬ با هر رنگ پرچمى و با هر درجه از ترکیب ناسیونالیسم و مذهب و دمکراسى٬ به زندانى سیاسى و زندانبان و شکنجه گر و نیروى سرکوب نیاز دارد. 

آزادى و رهائى به معنى ایجابى آن با طبیعت نابرابرى بنیادى در سرمایه دارى در تناقض است. در کشورهاى غربى که دمکراسى حاکم است٬ و عده اى نسخه هاى رنگ و رو رفته اسلامى و ملى آن را براى مردم تجویز میکنند٬ زندانى سیاسى به معنى رایج آن نداریم. هرچند انواع فشار و خذف به اشکال ظریفتر وجود دارد و کنترل شهروندان امرى علنى است. ظاهرا آزادى بیان به معنى حقوقى آن وجود دارد و هر کسى میتواند هرچه دل تنگش میخواهد در چهارچوبهاى مجاز بگوید. اما آزادى امرى صرفا حقوقى نیست بلکه و اساسا اقتصادى و اجتماعى است. دراین جوامع ظاهرا من و شما حق داریم حرف بزنیم اما امکان حرف زدن در همان مقیاسى که بورژوازى دارد غیر ممکن است. شما میتوانید در اینترنت چیزى بگوید و طرف مقابل با رسانه هاى عظیم اهداف و سیاستهایش را پیش میبرد و ارزشهاى فکرى و اخلاقى و فرهنگى اش را جا مى اندازد. آزادى صورى با آزادى واقعى و مادى تفاوت بنیادى دارد. اگر کسى نتواند امکان مادى حقوق قانونى اش را داشته باشد آن قانون دکورى بیش نیست. ما ظاهرا از بسیارى حقوق برخورداریم و در واقعیت امکان عینى تحقق آن را ن