یادداشتهایی از تداوم انقلاب ۵٧ در کردستان

"…من کاک شوان میشم و اینها هم پیشمرگه هایم هستند. تو چمرانی و این هم نیروی تو, این هم اسحه هایمان. حالا دو تیم میشیم. ما از بالای آربابا میاییم  و سنگر میگیریم. بعد شما میاید, حمله میکنید وما هم اسیرتان میکنیم. خب, شروع کنیم!

-نه, من نمیخوام چمران بشم.
-پس چی میخوای بشی؟
-میخوام کاک فواد بشم. چرا همیشه منو چمران یا خلخالی میزاری؟
-باشه, من چمران میشم. حالا شروع کنیم!"
آنچه میخوانید نمایشنامه یا برگرفته از هیچ کتابی نبود. دیالوگ چند کودک در اواخر پاییز ۵۹ در شهر بانه بروایت از مادربزرگ یکی از این بچه ها بود. هر روز بچه های چند محله جمع میشدند و نیروی زیاد "پیشمرگ" و داشتن "کلاشینکف" های چوبی هیجان بازی را ده برابر میکرد. خاطرات روزهای انقلاب و لحظات پرشور آن الهام بخش بازیهای کودکان هم بود. آنها سنگر میساختند, رژه میرفتند و سرودهای انقلابی میخواندند.
سالهای ۵۷ و ۵۸ سرشار از شوروشوق و انقلابی گری بود که در مقاومت و فداکاری, در برگزاری شوراها و تشکلها, در شرکت زنان و مردان, در بادیگارد سازیهای خیابانی یادآور صحنه هایی از کمون پاریس بود. زندگی روزانه پر بود ازواژه هایی مانند پیشمرگه, شورا, مقر, بنکه, پادگان, ستون نظامی, سنگر, پاسدار,خلع سلاح, توپ, تانگ, کلاشینکف, کومه له, فانتوم, چترباز, کلاه سبزها, بادیگارد, تیم امداد رسانی, هیز برگری, جمعیت, راهپیمایی و …..آنروزها در هر محفل و گروه بحث عموما حول مسائل سیاسی, حمله رژیم و مقاومت مردم بود. مردم مسلح برای مقاومت تدارک میدیند. شهر ,شهر بادیگارد ها بود و شعارهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه بر دیوارها و میادین با پرچمهای سرخ همه جا در اهتزاز بود. شایعات زیادی پیرامون حمله اراذل و اوباش وابسته به رژیم پخش میشد اما روحیه مردم بقدری بالا بود که تاثیرگذار نبود.
تیمهای خبر رسانی و امداد رسانی مرکب از دختران و پسران جوان با کوله های "خبرنامه جمعیت" (که بعدا این "جمعیتها" در کومه له ادغام شد) و کمک های اولیه برای مردم و پیشمرگان هر روز در راه بودند. آنروزها خانه های همه ما "مقر", "بنکه" و محل جلسات بود. هر روز از خارج کردستان مهمانان تازه میرسیدند. اهل هر کجا که بودند و اسمشان هر چه بود, شهر و دیارشان را ول کرده, پیشمرگ شده و آمده اند تا در کنار ما مقاومت کنند. دانشجو یا عضو فلان سازمان  و تشکیلات در تهران, شیراز و یا اصفهان بوده, از دست رژیم جان سالم بدر برده  و نزد ما احساس امنیت میکردند. کردستان کانون کمونیستها و آزادیخواهان از چهارگوشه ایران بود.
زنان نقش فعالی در این دوره داشته و به درجات بالایی به خودآگاهی سیاسی دست یافتند. جمعیت ها و سازمان های زنان در تمام شهرهای کردستان و بخشی از روستاها برپا شد و زنان کمونیست بویژه از طرف کومه له موسس و بینانگذار بیشترین سازمانها وشوراهای محلات زنان بودند. زنان همچنین وسیعا در دیگر سازمانها و نهادهای صنفی چون  شوراهای معلمین و دانش آموزان, شوراهای پرستاران و شورای محلات فعال میشدند و بسیار نقش آفرین بودند. دیدار حضوری زنان خانه دار و یا در محل کار آنها, برگزاری جلسات و سمینارات پیرامون حقوق زنان, برپایی و شرکت در تظاهراتهای هر روزه, راهپیمایی های هشت مارس, اعتصابات و برپایی شوراها ی زنان از جمله فعالیتهای آندوره بودند. در شهر بانه هم ما با دایر کردن جمعیت زنان از همین دسته فعالیتها را در میان زنان پیش میبردیم. هر چه دامنه فعالیتمان گسترش میافت توقعمان از خود و وظایفمان بالا میرفت بطوری که شبکه های بیشتری برای کار با زنان را تشکیل دادیم. کم کم بخشی از کار در میان زنان را به روستاهای پرجمعیت گسترش داده و سخنرانیها و "جوله های سیاسی" (گشت سیاسی بخشی از فعالین زن بقصد تماس و آگاهگری در میان زنان) هم به وظایفمان اضافه شد.  
سال ۵۷ و ۵۸ در کردستان سال تظاهراتها, اعتصابات و تحصنها هم بود. بزرگترین تظاهراتها در نشان دادن حمایت و پشتیبانی از مبارزات سراسری در سایر شهرهای ایران, اعلام "نه" به جمهوری اسلامی تازه به قدرت رسیده, تلاش برای حفظ آزادانه شهرها در کردستان و دفاع از آزادیهای وسیع سیاسی, موضعگیری در مقابل جریانات ارتجاعی اسلامی و بکارگرفته رژیم مانند مفتی زاده و گروههای عشایری در منطقه, برگزاری اول ماه مه ها و هشت مارسها بود. در شهر بانه دهها تظاهرات به این مناسبتها برگزار شد. بزرگترین این تظاهراتها تظاهرات دانش آموزان در اعتراض به وضعیت مدارس و سیستم آموزش و پرورش,اعتراض به فرمان خمینی برای حمله به کردستان, اعتراض به پخش پوسترهای خمینی و حضور نیروی نظامی که پادگان شهر آنها را تقویت میکرد و اعتراض به وجود مفتی زاده ها بود. در این تظاهراتهای هزاران نفره جا دارد از والدین و بویژه مادران جسوری که به همراه فرزندانشان در تظاهرات ها در صف اول باحلقه کردن بازوهایشان  به هم در کنار فرزندانشان شعار میدادند بگرمی یاد کرد.
یکی از حرکات مهم اعتراضی در شهر بانه تحصن دانش آموزان و معلمین بود که از طرف شورای دانش آموزان و شورای معلمین برپا شد و انعکاس خوبی داشت. این دو تشکل رادیکال و فعال تحت نفوذ کمونیستها بویژه کومه له بود. بعدها بسیاری از اعضای این شوراها به صفوف کومه له پیوستند. من خودم یکی از اعضای رهبری شورای دانش آموزان بودم. در آندوره هیئتهایی از طرف دولت برای مذاکراه با احزاب در کردستان فرستاده شد و شرایط ایجاب میکرد که با برپایی تحصنها, تظاهراتها و اعتصابات متعددی پشتیبانی هزاران نفره را از خواست مردم کردستان و مخالفت با حضور جمهوری اسلامی به نمایش گذاشت. این کار ما در هماهنگی با سنندج و دیگر شهرها در کردستان صورت گرفت.
راهپیمایی شهرهای سنندج, سقز, بانه, سردشت, مهاباد و