حمله ۲۸ مرداد ۵۸ ،
نقش حزب دمکرات کردستان ایران!

این مطلب را شش سال پیش بمناسبت سالگرد ۲۸ مرداد در زمانیکه هنوز حزب منصور حکمت تکه و پاره نشده بود نوشته ام. انتشار مجدد این مطلب را بدونه دادن هیچ تغییری در آن به چند دلیل زیر لازم میدانم:

 یکی اینکه اکنون مباحث حول ۲۸ مرداد و دادن روایتهای ناسیونالیستی از آن گرم است.

دوم اینکه چنیین روایتی از ۲۸ مرداد را قبلا فقط جریانات ناسیونالیستی و روشنفکرانش میدادند. اکنون حزب حکمتیست مدعی کمونیسم همین کار را میکند تا از این طریق نیرو و احساسات ملی گرائی در کردستان را به پشت فراخوان خود بکشاند. این حزب سنت اجتماعی کمونیسم و نقش تاریخی آن در جریان ۲۸ مرداد و دیگر تحولات در کردستان را برای جواب بفراخوان خود کافی ندانسته و با استفاده از سنت ناسیونالیستی و کمونیستی و با التقاطی از این دو سنت با هم موضع سیاسی را سرهم بندی کرده و دارد امرش را دنبال میکند تا مرهمی بر دردهای خود بگذارد و پیش تر در نوشته"|کمونیسم ملی و فراخوان به اعتصاب عمومی در کردستان" آنرا توضیح داده ام.

سوم، گوئی که محتوا و بخش اصلی این مطلب قدیمی در مقابل مواضع امروز این حزب که در آن زمان وجود خارجی نداشت نوشته شده است. این نوشته فاصله ای که این حزب با سیاست های حزب قبلی گرفته است برجسته می نماید و در معرض قضاوت خوانندگان قرار میدهد.  

مجید حسینی 

۱۱ آگوست ۲۰۰۹

 

 حمله ۲۸ مرداد ۵۸، نقش حزب دمکرات کردستان ایران!

رویدادهای بعد از قیام ۵۷ دو روند عمومی را در اوضاع آن روز ایران در برابر هم نشان می داد. در یک طرف خمینی و جریان ضد انقلاب اسلامی، که برای سرکوب انقلاب به قدرتش رساندند، در طرف دیگر مردم بپا خواسته ای که نظام استبدادی شاهنشاهی را در هم شکست و برای آزادی و رفاه اجتماعی انقلاب کرده بود قرار داشت. ماموریت دولت اسلامی تازه بقدرت رسیده بازسازی نیروهای ارتجاع و سرکوب انقلاب بنام انقلاب بود. قرار بود کار ناتمامی را که رژیم شاهنشاهی با کشتار ۱۷ شهریور میدان ژاله از عهده اش بر نیامده بود، این دولت به انتهایش برساند. به سرعت دست به کار شدند و حمله وسیع و همه جانبه ای را در سه جبهه علیه مردم انقلاب کرده آغاز کردند. پروسه سرکوب خونین انقلاب را با حمله به تشکلهای توده ای، سازمانهای سیاسی چپ، دانشگاه ها، زنان و روزنامه ها در سرتاسر ایران آغاز کردند. هر چه خرافه و حماقت اسلامی در حاشیه جامعه و کنج تکایا و مساجد بود زنده اش کردند و خیل آیت الله های ریز و درشت، موعظه گران قرآن و احادیث اسلامی را به جان مردم انداختند. بازار جهل و نادانی را در مقابل آزادیخواهی و فضای چپ جامعه حاصل از انقلاب، گرم کردند. خون ریختند، کشتار بیسابقه مردم را به راه انداختند، اعدام شریف ترین انسانها در دادگاه های صحرایی فضیلت و قاطعیت اسلامی بود و به رخ جامعه کشیدند و به نرم تبدیل کردند تا فضای ترس و حشت را بر جامعه حاکم کنند. با اتکا به ارتش تازه «اسلامی» شده، بسیج و پاسدار، زندان و شکنجه، ترور و به جولان انداختن جلادانی چون خلخالی و چمران و …. جبهه سرکوب و حمله به دستاوردهای انقلاب را به پیش بردند.



پشتیبانی کشورهای غربی از خمینی و یاری دادنش در ایجاد حکومت اسلامی و بکار انداختن تبلیغاتی وسیع در این رابطه در رادیو، تلویزیون، روزنامه ها و دیگر رسانه های پرقدرتشان، بر افکار و آرا مردم اثر جدی گذاشت. این هم جبهه ای علیه انقلاب بود. در این میان رادیوی جیره خوار بی بی سی نقش بسیار مخربی را بازی کرد. کشورهای غربی برای تقابل با شرق و ایجاد کمر بند سبز، پشت جنبش اسلامی و خمینی رفتند به آن پرو بال دادند. تحمیل این حکومت اسلامی بر مردم حاصل دوران جنگ سردی هم هست.



جمهوری اسلامی جبهه سوم را در حمله به دستاوردهای انقلاب ۵۷ و خفه کردن توقعات حاصل از آن را به همراه خود داشت. اپوزسیون سنتی ایران و خیل شخصیت های ملی آن دوره از سنجابی، سحابی، بازرگان، فروهر، مدنی یزدی و بنی صدر گرفته تا سازمانها و احزابی چون سازمان مجاهدین خلق، اکثریت، حزب رنجبران، حزب توده، اتحادیه کمونیستها، سازمان توفان، اکثریت جریان فدایی و نهضت آزادی به نوبه خود در سرکوب انقلاب رژیم اسلامی را یاری دادند. همکاری این افراد و جریانات ملی و مذهبی با رژیم به خاطر گول خوردن و یا در نتیجه اشتباه تاکتیکی و سیاسی آنها نبود، بلکه کل این طیف آرمانهای سیاسی و اجتماعی خود را در وجود جمهوری اسلامی یافتند. در همان دوره مهره های اصلی دوخردادی اصلاح طلب، چون خاتمی، حجاریان، خلخالی، گنجی، جلایی پور و محتشمی و …. از مهره های اصلی و صاحب نقش رژیم در کشتار و سرکوب مردم بودند.

اکنون که مردم برای به گور سپردن جمهوری اسلامی و آغاز انقلابی دیگر به میدان آمده اند، دوخردادیها، اپوزسیون سنتی مجاز و غیر مجاز و انواع و اقسام شخصیت های ملی و مذهبی به کار افتاده اند تا این بار از راهی دیگر و با آرایش جدیدی جلو انقلاب را بگیرند. فعلا که دوخرداد و نوع داخلی و خارج رژیمی آن و طرفداران شعار رفراندوم در اولین تعرض مردم به رژیم زمین خوردند. شکی در این نیست که مردم آزادیخواه و انقلاب کرده ایران علیه دم و دستگاه استبدادی شاه جمهوری اسلامی را تحمل نخواهد کرد. اپوزیسیون بورژوائی هم بیکار نخواهد نشست و شعار و آلترناتیو اصلی
تر جریانات راست پرو غرب در راه اند و همان جبهه بندیها اینبار در وسعت و فرم های دیگری، در کمین نشسته اند. اما مردم هوشیارتر با تجربه تر از گذشته اند و حزب کمونیست کارگری ایران را دارند و این حزب مجال تکرار سناریوی انقلاب ۵۷ را نخواهد داد.


حلقه ای از یک تعرض عمومی!



در امتداد یورش به خواستها و آزادیهای سیاسی مردم در ایران، جمهوری اسلامی حمله ۲۸ مرداد به کردستان را آغاز کرد. این حمله حلقه ای از تعرض عمومی و وسیعتر رژیم برای استقرار کامل نظام ضد انقلاب اسلامی بود.

اما جمهوری اسلامی دو بار بطور سراسری به کردستان حمله کرد، بار اول در ۲۸ مرداد ۵۸ بار دوم در اواخر بهار سال ۵۹. تا آنجایی که به تبلیغات ناسیونالیسم کرد و نیروهای ناسیونالیست بطور مشخص به حزب دمکرات کردستان ایران بر می گردد، زمینه ها و حتی چگونگی وقایع این حملات رژیم به کردستان را تحریف می کند. در ادبیات آنها علل واقعی نا کامی حمله اول و ضرورت یورش مجدد رژیم در بهار ۵۹ فاکتور گرفته می شود. بی حاصلی حمله ۲۸ مرداد ظرف چند ماه آشکار شد، رژیم برای بدست آوردن فرصت تدارک حمله دوم عقب نشست. ناکامی این حمله به دلیل وارد کردن ضربات پیشمرگان به نیروهای سرکوبگر و مقاومت جداگانه مردم کردستان در برابر  با رژیم نبود، بلکه اساسا بعلت زنده بودن دینامیسم انقلاب و مبارزه سراسری مردم در ایران که مبارزه و مقاومت مردم در کردستان جزیی از آن بود رژیم وادار به عقب نشینی گردید. کوهی از روزنامه، کتاب، مقاله و رساله از ایدئولوگهای ناسیونالیست، استاد دانشگاه، محقق و فلان دکتر و جامعه شناس بورژوایی هست که نشان دهند، حمله به کردستان و عقب نشینی از آن امری ابتدا به ساکن، کردستانی و بدون ربط به سوخت و ساز جامعه ایران بوده است. شغل شریف شان صیقل دادن این دروغ بزرگ و تلاشی ارتجاعی برای زدن رنگ محلی و کردستانی نه تنها به سیاست، به هنر و ادبیات و گوشه و زوایای زندگی مردم بزنند.



اما ورای سهم و منفعت حزب دمکرات در تلاش این روشنفکران، این حزب به جعل تاریخ مبارزات مردم در کردستان و سابقه همکاری با جمهوری اسلامی و بفراموشی سپردن نقش مخرب خود در آن دوره، برای امروز نیاز دارد. چرا چون فضای جامعه کردستان در آن دوران چپ بود و امروز چپ تر است. کمونیسم و افکار رادیکال و ترقی خواهانه در کردستان گسترش پیدا کرده و هر اندازه حزب دمکرات مجبور به توجیه و یا پرده پوشی سیاستها و اعمال خود گردد، فشار جنبش چپ بر گرده این حزب را منعکس می کند.



روندهای تعیین کننده بعد از انقلاب ۵۷ در کردستان، همان روندهای سراسری بودند، یعنی مقاومت مردم، حمله جمهوری اسلامی. تفاوت کردستان با بقیه ایران در وجود ستم ملی و وجود احزاب مسلح در آن بود. در این جبهه بندی سیاسی و طبقاتی حزب دمکرات با مرتجعین محلی و دارودسته مفتی زاده به راحتی کنار می آمد، همراه آنها بود، عملکردها و سیاستهایش در رابطه با مبارزه آزادیخواهانه و مقاومت مردم در کردستان خصمانه و منفی بود. این حزب در ردیف سازمانهای یاری دهنده و فعال آن دوره رژیم بود. درجه بالای همکاری این حزب با خمینی و ضد انقلاب اسلامی، قابل مقایسه با نقش بسیاری از سازمانهایی که با این رژیم همکاری کردند نیست. در این زمینه حزب دمکرات به نسبت بقیه پیشتاز تر بود. اگر جمهوری اسلامی سازمان همکاری را از خود می راند و در نتیجه آن سازمان خارج از رژیم قرار میگرفت و «اپوزسیون» می شد و به کار خود مشغول بود، جمهوری اسلامی ده ها بار این سیاست را در مورد حزب دمکرات بکار برده ولی این حزب دست بر دار نبود و هنوز که هنوز است دامن رژیم  را گرفته و چشم امیدش را بدان دوخته است. در اپوزسیون بودن این حزب، مسلح بودن آن و جنگ مسلحانه این سالها امتیازی برای این حزب نیست، دلیل برحق بودن آن نیست، نشانه ماهیت جنایتکارانه و سرکوب گری جمهوری اسلامی است که تحمل چنین حزبی را هم ندارد. این حزب در صف آرایی سیاسی کارگران، جوانان و مردم و از جمله در جریان حمله ۲۸ مرداد، در صف مردم و به همراه مقاومت مردم نبود و بیشتر به جمهوری اسلامی نزدیک بود و با آن سرو سری داشت. این ادعا اتهام نیست، نتیجه حاصله از یک تحلیل نیست، این را گفته ها و نوشته های رهبران این حزب داد می زنند.



زمانی که هنوز خمینی در نجف بود و تازه رسانه های غربی آنرا زیر نور افکن گرفته بودند تا بعنوان رهبر انقلاب به مردم قالب کنند، رهبران حزب دمکرات اوضاع را بو کرده و به نزد خمینی شتافتند. توجه کنید به نوشته رهبر کنونی این حزب در این باره.

« هنوز آقای خمینی در نجف بود که دفتر سیاسی هیئتی را به نمایندگی به نجف پیش خمینی فرستاد». پس از این ادامه می دهد که هیئت با هر زحمتی بود خود را به محل اقامت خمینی رساند و خواستار ملاقات با وی شد. آمده است «« نامبرده (یعنی خمینی) این خواست را قبول نکرد و نماینده ای به نام «محمود دعایی» را نزدشان فرستاد. معلوم است این نماینده هیچ اختیاری نداشت، بغیر از اینکه به حرفهای نمایندگان حزب گوش داد و آنها را یاداشت کرد.» از (کتاب نیم قرن مبارزه عبدالله حسن زاده، صفحات ۱۳۰ تا ۱۳۲).



اما زمانیکه خمینی را
از نجف به پاریس انتقال دادند و احتمال تحمیل این جنایتکار بر مردم بیشتر شد، حرص ساخت و پاخت رهبران حزب دمکرات با این دیکتاتور بیشتر بالا رفت. اینبار هیئت بالاتری را به همراه قاسملو به نزد خمینی فرستادند. در جمله ای پایین تر چنین ادامه داده است.



 «وقتی هم خمینی در «نوفل لوشاتوی» پاریس بود، دکتر قاسملوی شهید به ملاقاتش رفت و تلاش کرد با وی صحبت کند. اینبار هم هر چند دکتر توانسته بود به «تکیه امام» برود اما خمینی موافقت نکرده بود به تنهایی او را ببیند و معلوم است صحبتهای دکتر قاسملو چیزی نبود که در مجلسی که افراد مختلف نشسته بودند، مطرح شود. چند روز بعد از باز گشت خمینی به ایران کمیته مرکزی در یک نامه بسیار دوستانه پیروزی نیروهای انقلابی ایران را به وی تبریک گفت و به مبارزه قاطعانه نامبرده احترام گذاشت….» از همان (کتاب نیم قرن مبارزه عبدالله حسن زاده).



بدین ترتیب آشکار می گردد که حزب دمکرات از نجف تا پاریس و بعدا تا تهران، بدنبال خمینی شتافته تا اعتماد او را نسبت به آمادگی این حزب برای خدمت گذاری به جمهوری اسلامی جلب نماید. همین گوشه کوچک از کارنامه این حزب برای ترد و رسوا کردن هر جریانی کافی است. ولی یک خاصیت و کار کرد ناسیونالیسم و عرق ملی، توجیه همین سیاست ها و دشمنی های این حزب با خواست و اراده مردم است. اما این تلاشهای حزب دمکرات به همین جا ختم نمی شود، سیاست ادامه داری است که از روز اول سر کار آمدن جمهوری اسلامی تا به امروز بدون وقفه از جانب رهبران این حزب دنبال شده است.



به اقرار حسن زاده دیدار هیئت حزب دمکرات به سرپرستی قاسملو در قم با خمینی روز هشت فروردین سال ۵۸ بود سپس دیدار همین هیئت با بازرگان در تهران روز یازده فروردین ۵۸ بوده است. در باره مذاکره با بازرگان می گوید « قاسملو حمایت حزب دمکرات را از دولت موقت اعلام نمود…. بازرگان خوشحالی خود را از آن ملاقات اعلام نمود و ….» (نیم قرن مبارزه، حسن زاده، صفحات ۱۴۴ و ۱۴۵).



 باید توجه کرد که این دیدارها، این اعلام پشتیبانی از جمهوری اسلامی و قاطعیت «امام»، در روزهایی انجام گرفته که مردم در کردستان یکپارچه و همزمان «رفراندم تعیین نظام» را تحریم کردند، شعار مردم تداوم انقلاب بود. مبارزات کارگران، بخصوص کارگران بیکار، زنان، دانشجویان با سرکوب رژیم روبرو بودند. مردم در ترکمن صحرا و سنندج در برابر یورش گله های حزب الله و ارتش قرار گرفتند. در جامعه کردستان کشمکش میان گرایشهای مختلف اجتماعی بر سر اداره کردستان و چگونگی آن درگیر بود. سیر اوضاع طوری بود که روز به روز حزب دمکرات در تنگنا قرار می گرفت و فضای انقلابی و چپ در جامعه گسترش پیدا می کرد. حزب دمکرات وحشت خود را از این مبارزات به رژیم منتقل می کرد، این مبارزات و ظرفیت ارتجاعی خود در مقابل آنرا برای کسب امتیاز و گرم کردن بازار معامله به رخ رژیم می کشید. اگر رهبران این حزب رفتن به بارگاه «امام» و نامه نگاریهایشان را از مردم پنهان می کردند، روی دیگر این سیاست را نمی توانستند مخفی کنند. در مسئله رفراندوم تعین نظام در مقابل مردم و تحریم متحدانه آنها ایستادند و بدنبال آن از ورود نیروهای ارتش به کردستان که تدارک حمله رژیم بود استقبال نمودند. پیشمرگان این حزب اسکورت ارتش، پاسدار، بسیجیان و نیروهایی را که کشتار و ویرانی در کردستان به راه اندختند، بعهده گرفت. این حزب کومه له قدیم را به خاطر اینکه مقاومت مردم در برابر حمله رژیم را سازمان می داد، هرج ومرج طلب خواند.



با قتل عام زندانیان سیاسی در ۳۰ خرداد ۶۱ جمهوری اسلامی موقعیت خود را مستحکم کرد، سرکوب همه جانبه خود را شدت و گسترش داد. لشکر لشکر نیرو به کردستان فرستاد، قتل عامها و اعدامهای دسته جمعی و کشتار ویرانی براه انداخت. دوره رئیس جمهوری رفسنجانی و جنگ ایران و عراق دوره اوج تعرض و قدرت رژیم بود. رهبران حزب دمکرات در این دوره هم تلاش کردند رژیم تحویلشان بگیرد، به مذاکره پنهانی روی آوردند سر رهبر خود قاسملو را فدا کردند. باز هم ول کن نبودند تا در خفا معامله خود را از بالا سر مردم با این رژیم به جایی برسانند ولی حاصل بر باد دادن رهبر دیگر حزبشان صادق شرفکندی با چند نفر دیگر بود.



از اینها بگذریم و نگاهی مختصری به عملکرد حزب دمکرات در این همین دوره حاضر بیندازیم. حکم دادگاه میکونوس حزب دمکرات را زیاد خوشحال نکرد، مانع در راه بند و بست و معامله آن با رژیم و در این دوره نزدیکی به دوم خردادیها را بوجود آورد. «دیالوگ تمدنها» اپوزسیون بورژوایی ایران را به دور «اصلاحات» خاتمی گرد آورد و قند در دهان حزب دمکرات آب شد و برای فرصتی می گشت که خود را بدان وصل کند. انتخابات شوراهات اسلامی شهر و روستا در اسفند ماه ۱۳۷۸ این فرصت را فراهم کرد. این حزب تبلیغات وسیعی را برای شرکت مردم در این انتخابات براه انداخت این در حالی بود که هنوز چند روزی از به خون کشیدن تظاهرات مردم در سنندج توسط این رژیم نگذشته بود. بدنبال آن انتخابات مجلس اسلامی پیش آمد و در ۱۸ آذر همان سال دفتر سیاسی این حزب اطلاعیه داد و به مردم توصیه کرد در این انتخابات شرکت کنند و کاندیداهای «واقعی و مستقل» خود را انتخاب کنند. بعد از انتخابات در بیا
نیه دفتر سیاسی بتاریخ ۱۱_۱۲_۷۸ دو باره خوشحالی خود را از شرکت مردم به گوش رژیم رساند. در این ماجرا نفس انتخابات و چگونگی آن و کسان انتخاب شده «واقعی و مستقل» بودند یا نه، کوچکترین اهمیتی در نزد این حزب نداشت، مسئله اصلی این حزب نزدیکی به رژیم و مشخصا جلب جناح دوخرداد و ترمیم فاصله ای بود که بدنبال دادگاه میکونوس در رابطه آن با جمهوری اسلامی پیش آمده بود. در ۱۱ فروردین ماه ۱۳۷۹ خبر مذاکره پنهانی این حزب با ماموران رژیم، با میانجی گری جلال طالبانی در روزنامه عربی زبان «الزمان» فاش شد و نشان داد که حزب دمکرات به این هدف خود رسیده است.



با سر کار آمدن خاتمی ناسیونالیسم کرد در شهرهای کردستان در قالب جنبش فرهنگی حول دو خرداد فعال شد. بطور واقعی حزب دمکرات در انتقاد به رژیم به این طیف هم نمی رسید و به نسبت جناح دوخرداد باز هم عقب تر بود. یکی از علل طرح ایجاد حزبی قانونی و ناسیونالیست در آن دوره در وجود همین فاصله و عدم توانایی سیاسی و ضعف این حزب در جوابگویی به نیازهای آن دوره ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران بود. سران این حزب در براه انداختن این ایده دخالتی نداشتند و از آن در وحشت بودند و علیه آن دست بکار شدند و اطلاعیه دادند.

آگوست ۲۰۰۳۰۸۱۱

مجید حسینی