سبز اسلامی یا سبز انقلابی؟

Navidminai.wordpress.com

در وقایع اخیر در ایران بی شک "میر حسین موسوی" اسمی ست که به کرات شنیده ایم. نامزدی شکست خورده که علیرغم پایبندی و التزامش به ولایت فقیه امروز عملا در مقابل خامنه ای ایستاده است و جنایاتی که همه می دانند سرمنشائش خامنه ایست را محکوم می کند. در این میان حتی مرد بی خاصیت سیاست حکومتی ایران، خاتمی نیز به خامنه ای انتقاد کرده و انصافا انتقاد تند و تیزی هم بود. خاتمی در مقابل بستن بازداشتگاه کهریزک توسط خامنه ای که اعلام کرده بود گویا استاندارد نیست اعلام کرده بود، جنایاتی در آنجا صورت گرفته که باید پیگیری شوند. خلاصه می خواهم بگویم اوضاع درون حکومتی برای جمهوری اسلامی اصلا جالب نیست.

اما برگردیم سر قضیه موسوی، موسوی را خیلی ها شعار می دهند، موسوی هم فراخوان می دهد و تا امروز ۱۰ بیانیه صادر کرده و نظراتش را آنجا بیشتر تدوین کرده است، سخنرانی هایی هم داشته است. موسوی از همان روز بعد از انتخابات وقتی دید مردم در خیابان ها اعتراض می کنند فعال اعتراضات شد. البته فعالیت موسوی فراز و نشیب داشت، اشکال مختلف به خودش گرفت و نظراتش متناسب با حضور مردم در خیابان ها و درجه رادیکالیسم آن تند و کند می شد.

از اولین نظراتی که موسوی داد می توان به فراخوانش به مردم برای خانه نشینی مردم اشاره کرد. درست روزهای اول بعد از انتخابات موسوی به مردمی که میلیونی به خیابان آمده بودند و شعار می دادند، خواست تا آرامش را حفظ کنند و به خانه بروند و البته نا گفته نماند که قول داد خودش از رای و حق مردم دفاع کند و اجازه ندهد پایمال شوند. البته چنین اتفاقی نیفتاد، میلیون ها مردمی  که به خیابان ها آمده بودند و از همان روزهای اول کشته دادند و با نیروهای وحشی سرکوبگر اسلامی درگیر شده بودند به خانه نرفتند. همه ماجرا را می دانیم، مردم به خیابان ها ریختند و شورانگیزترین صحنه ها را در مقابل حکومت وحشی های اسلامی خلق کردند، البته موسوی بعد از این دیگر فراخوان بازگشت به خانه ها را نداد اما چیزهای دیگری گفت.

قبل از اینکه به گفته های موسوی اشاره کنم، گفته هایی که تازه فقط در بیانیه های رسمی اش آمده به این موضوع کمی بپردازیم که آیا موسوی رهبر این اعتراضات هست یا نه؟ مردم در ادامه انتخابات و برای اعتراض به تقلب گسترده و به قول معروف تابلویی که در نتیجه انتخابات شده بود به خیابان آمدند، مردم معتقد بودند موسوی رای بیشتری آورده است و احمدی نژاد نباید رئیس جمهور بشود و همین را بهانه ای کردند تا به خیابان بریزند و شعار مرگ بر دیکتاتور و بعدا مرگ بر خامنه ای و مرگ بر جمهوری اسلامی بدهند. موسوی هم همان روزهای اول به میان جمعیت امد و برای مردم سخنرانی کرد و رنگ سبز شد نماد موسوی و مردم هم با دست بند های سبز و رنگ سبز به خیابان می آمدند. "یا حسین میر حسین"، "موسوی رای و من رو پس بگیر" و خلاصه شعارهای دیگر همه نشان دهنده محبوبیت موسوی و این بود که گویا موسوی رهبر این جریان است. ولی آیا چنین است؟ آیا مردم سابقه موسوی را نمی دانند؟ آیا می دانند و او را بخشیده اند، آیا به او امیدوارند که زندگیشان را بهتر کند؟ یا یک سوال اساسی تر آیا او را به رهبری برگزیده اند؟

به نظر من مردم موسوی را می شناسند، حداقل دانشجویان در دوره رقابت های انتخاباتی او را رسوا کردند و او را در دادگاه ملت محکوم دانستند و به او لقب "موسوی ۶۷" دادند. تقریبا قبل از انتخابات موسوی به هر دانشگاهی می رفت با اعتراض دانشجویان مواجه می شد و در آخر دیگر با محافظانش دانشجویان را سرکوب می کرد. مردم می دانند موسوی در دهه ۶۰ چه کارها کرده و همه این سال ها هم در کنار خامنه ای و سایر دولتمردان جمهوری اسلامی در راس امور بوده، حداقل از امور و اتفاقاتی که می افتاده در همه این سال ها با خبر بوده است. مردم می دانند موسوی بیاید حتی مثل دوران خاتمی هم نمی شود. هیچ کس به بهبود اوضاع تحت حاکمیت جمهوری اسلامی امیدی ندارد، موسوی هم که صراحتا چه قبل و حتی چه بعد از انتخابات التزام و اعتقاد قلبی اش به ولایت مطلقه فقیه را اعلام کرده است و مردمی که می دانند همه این آتش ها از گور خامنه ای و همدستانش بلند می شود، دیگر نمی توانند واقعا به هیچ کدام از این ها امیدی داشته باشند.

فاکت های زیادی هست که نشان می دهد مردم به سیاست های موسوی اهمیتی نمی دهند و اصلا برایشان مهم نیست. راستش وقتی در بیانیه های موسوی دقیق می شویم بیشتر بی ربطی او و سیاست هایش را به جامعه و کسانی که در خیابانند متوجه می شویم. مثلا وقتی موسوی می گوید برای مراسم چهلم ندا سکوت می کنیم و فقط قرآن می خوانیم، در حالیکه در همین مراسم تند ترین شعارهای ضد حکومتی توسط ده ها هزار نفر شرکت کننده در این مراسم داده می شود(و البته از آنطرف، تلاش طرفداران موسوی برای دادن شعارهای اسلامی در حمایت از موسوی). یا وقتی موسوی در بیانیه شماره چهارش فراخوان تجمع در تکایا و مساجد را می دهد در حالیکه مردم همین جاها را به آتش می کشند و از طرف مقابل هم از همین مساجد به مردم شلیک می کنند، دیگر همه چیز عیان می شود و تازه چه کسی به مردم تیر اندازی می کند؟ بسیجی و سپاهی که موسوی در بیانیه پنج م اش اعلام کرده که ما با آن ها طرف نیستیم چرا که بسیجی برادر ماست و سپاهی حافظ انقلاب مقدس اسلامی ست. اینها در واقع خسن و خسین کردن است، چرا که مردم هیچ حکم این جملات را قبول ندارند، نه (ضد)انقلاب (اسلامی)و دست آوردهایش را و نه بسیجی و سپاهی اش را. یا وقتی موسوی در توصیف رنگ سبز که به اصطلاح نماد طرفداران اوست می گوید " از رنگ سبز که نماد معنویت و آزادی و عقلانیت دینی و مداراست و شعار الله اکبر که حاکی از ریشه‌های انقلابی ماست دست بر نداریم." و در مقابل جوانان، دختران آرایش کرده و پسران خوشگلی که لباس های سبز را به آخرین مدل های روز اروپا می پوشند و نشانی از معنویت اسلامی و الله اکبر که هسته اصلی سیاست های موسوی است در آن نیست. موسوی در بیانیه هایش مدام بر التزام به اسلام و خط امام و قانون اساسی اسلامی و تعالیم دینی و علاقه به اهل بیت پیغمبر تاکید می کند در حالیکه تا همین دیروز تمام زعما و مسئولین دینی
و انتظامی کشور از بی دینی و لاقیدی جوانان به مذهب و اسلام به فغان آمده بودند. میلیاردها خرج می کردند، با سرکوب و تهدید می خواستند همین شعارهای امروز موسوی را به خورد جوانان بدهند و موفق نشدند. حالا اینکه فکر کنیم موسوی با همین شعارها قاب این جوانان بی دین و ایمان را دزدیده! توهم یا دورغی ست برای جا انداختن همین دروغ. و مثلا در بیانیه شماره ۳ اش مدام هشدار می دهد باید با موافقت مسئولین امر اوضاع را آرام کرد و اعتراضات را مهار کرد و این همه در حالی ست که مردم هر روز پر شور تر و نا آرام تر و انقلابی تر از روز قبل به خیابان می آیند.

اینها البته اطلاعات مخفی و سری ای نیست که من افتخار کشفش را داشته باشم. اتفاقا من معتقدم مردم این ها را به خوبی می دانند و اینجا فقط من باب یاداوری بود ولی این ماجرای موسوی و سبز چیست؟

قبلا بارها گفته ایم و شعارش را هم در خیابان داده ایم"موسوی بهانه است، کل حکومت نشانه است" مردم از موسوی و از فراخوان هایش استفاده می کنند و به خیابان می آیند و البته همانطور که تا حالا بوده شعارهای خودشان را می دهند. حرف موسوی برای هیچ کس از مردمی که جانشان را گذاشته اند کف دستشان و به خیابان امده اند قابل قبول نیست. فکرش را بکنید، مردم به خیابان امده اند با نیروهای وحشی پلیس و لباس شخصی درگیر می شوند ، خطر کهریزک و اوین و تجاوز و قتل به وحشیانه ترین شیوه ها را به جان می خرند برای اینکه به دوران امام برگردند؟!! برای اینکه به دوران سال های ۶۰ برگردند؟ برای اینکه به قانون اساسی جمهوری اسلامی برگردند؟! مردم چنین توهمی ندارند. مردم چنین توهمی ندارند ولی این وسط نیروهایی یافت می شوند که چنین توهمی را می خواهند واقعیت ببخشند. البته بازگرداندن جامعه ایران به دوران باشکوه!! امام راحلشان که از محالات است و صد البته به قانون اساسی هم به همچنین. جامعه کیلومترها با دوران سرکوب و خشونت امام راحل فاصله گرفته، از قانون توحش اسلامی هم فاصله دارد و کسی نمی تواند مثلا زنان را به موقعیتی برگرداند که در قانون جمهوری اسلامی برای آنان در نظر گرفته شده است. این ها توهمات باطل موسوی و دار و دسته اش هست برای حفظ نظام پوسیده و از دست رفته شان.

همانطور که گفتیم مردم این ها را می دانند و از موسوی و فراخوان هایش برای انقلاب و پیش بردن اعتراضاتشان استفاده می کنند و هر جا که موسوی و سیاست هایش مانعی بر سر راه حرکت انقلابی شان باشد آن را کنار می زنند. البته این کنار زدن تاکتیک های خودش را دارد و طرفداران نظام و موسوی هم دست روی دست نگذاشته اند.

این ها نشان می دهد سبزی که در خیابان هست با آن چیزی که موسوی و سایر دوستان جمهوری اسلامی به خصوص در خارج کشور می گوید اصلا یکی نیست، در واقع ماجرای "هر دو سبزند اما این کجا و آن کجا" شده است. واقعیت این است که انقلابی در جریان است و هر کس از جمله گرایشی از جمهوری اسلامی که موسوی را جلو انداخته می خواهد سوار این انقلاب شود تا بتواند به قول موسوی مهارش کند و به قول او که در بیانیه اش هم آورده می خواهد با کمک و موافقت مسئولین امر هم اینکار را بکند. اما انقلاب هم قوت و قدرت و تاکتیک های خودش را دارد. موسوی را انداخته جلو و تا جایی به جلو پرتابش کرده که رسما در مقابل ولایت فقیهی که بارها و رسما التزامش را به آن اقرار کرده ایستاده و حتی خاتمی هم خواهان رسیدگی به جنایات همین ولی فقیه شده است(گیرم به زبان دیپلماتیک و در نقد کهریزک). این قدرت انقلاب است و نشان می دهد چگونه از شکاف بالایی ها استفاده می کند، هم از اختلاف آنها استفاده می کند و هم با تعمیق همین شکاف آنان را تضعیف می کند.

در انتها به این هم اشاره کنم که سبز در ایران با آن چه که در بالا گفتیم با نسخه خارجی آن فرق می کند. در خارج برخی نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی سبز را در مقابل انقلاب مردم و در مقابل سرنگونی طلبی علم کرده اند و با پرچم سبز رسما از جمهوری اسلامی دفاع می کنند و تلاش می کنند مبارزات مردم در ایران را تحریف و تضغیف کنند و چنین جا بزنند که مردم در ایران جمهوری اسلامی را می خواهند و هنوز منتظر بازشماری رایشان هستند.

این وسط یک جور سبز دیگر هم هست. سبزی که در سطح بین المللی در دفاع از جنبش انقلابی مردم ایران پدیدار شده است. این سبز موج عظیمی از هنرمندان و متفکران و فعالین جامعه جهانی را در دفاع از مردم ایران و مبارزاتشان علیه جمهوری اسلامی را شامل می شود که سبز را نماد مبارزه با ظلم و ستم و سرکوب اسلامی می دانند.

این که این سبز ها را از هم تمیز داده و کانالیزه کنیم، اجازه ندهیم تلاش مردم هم شکست نخورد و هم منحرف نشود و به جیب دوستان جمهوری اسلامی نرود تلاش عظیم و هرکولی ای می طلبد. ولی انقلاب این را از ما طلب می کند. باید با رهبری درست و نشان دادن گام بعدی مبارزه، نشان دادن تلاش های این چنینی برای دزدیدن انقلاب، و با تحلیل وقایع از زاویه منافع اکثریت جامعه انقلاب را رهبری کرد و فرصت تاریخی به دست امده را قدر دانست و پبروز کرد.