پایان ” جنبش سبز”٬ تشدید جدال در اردوى راست

کمپ موسوى و شرکا همان روز دست را باختند که روشن شد مکانیزم "انتخابات" حتى در شمایل کریه اسلامى اش پوچ است. براى چندمین بار ثابت شد که استراتژى "تغییر از درون و در چهارچوب ظرفیتهاى قانون اساسى" کشتى پوسیده اى است که مدتهاست به گل نشسته است. جست و خیز موردى این کمپ در دوره اخیر نه نشان "رشادت" آنها٬ نه نشان "سازش ناپذیرى شان" در مقابل خامنه اى و شرکا٬ بلکه اساسا محصول دو روند بود؛ اول این واقعیت که دعواى قدیمى جناح هاى رژیم اسلامى به مرحله اى رسیده است که کوتاه آمدن هر یک حکم امضاى سند مرگ سیاسى را دارد.

دوم این واقعیت مهمتر که مردم شکاف شدید بالائى ها را دیدند و چنان از آن استفاده کردند که عقب نشینى و سازش دو جناح به سیاق سابق را غیر ممکن کرده بود. اگر هنوز موسوى و کروبى و رفسنجانى فراخوان و پیشنهاد و درخواست میدهند مدیون مردم و اعتراض مستمرشان است. اگر این مردم و مقاومت و اعتراض شان نبود اینها روز بعد از مضحکه انتخابات به لانه هایشان میخزیدند.

 

"جنبش سبز"٬ که نامى جعلى و پوچ است و بیانگر نقطه عزیمت ها و تحرک سیاسى و اهداف این مجموعه نیست٬ به معنى تلاش مجدد بخشى از حکومتیها و متحدین شان در بیرون حکومت براى همیشه شکست خورد. این جنبش به پایان رسید. حتى تحرکات آتى و تشدید جنگ جناح ها تداوم منطقى آن نیست. نه تداوم اعتراض مردم خود را به موسوى و الله و اکبر و خمینى و نماز جمعه و عزادارى گره میزند و نه موسوى و خاتمى و کروبى و رفسنجانى ذره اى توهم دارند که باید مردم را علیه نظام عزیزشان بشورانند. جنگ دایناسورهاى حکومت اسلامى هر سیرى بگیرد و هر افت و خیزى داشته باشد٬ در این قالب و این عنوان تداوم نخواهد یافت. مستقل از اینکه کمپ موسوى و رسانه ها و خط توده ایستى چه نامى روى این تحرکات میگذارند این دوره براى همیشه به پایان رسیده است. حتى تلاش کادرهاى این جریان همراه توده ایها و اکثریتى ها در خارج و به کمک رسانه هاى بین المللى و سالنهاى مد و غیره٬ که هدفى جز بازسازى جنبش سبز ندارد٬ بجائى نمیرسد. "جنبش" را نمیتوان روى هوا سرپا نگهداشت. اهداف و پلاتفرم اقدام جهانى ٢۵ ژوئیه همانقدر میتواند عملى باشد که ظرفیتهاى قانون اساسى. اگر خامنه اى اجازه "انتخابات آزاد تحت نظارت سازمانهاى بین المللى" میداد٬ که بسیار بیشتر مجرى رفراندوم سلطنت طلبان و همین کمپ شده بود. اگر خامنه اى و نظام اسلامى به مینیمم شمایل انتخابات حتى در کشورهاى دیکتاتورى پایبند بود که دیگر نیازى به این همه عمله و اکره از شوراى نگهبان تا نظارت استصوابى و صدور راى میلیونى براى اوباشى مانند احمدى نژاد و دیگران نبود. اینها توهمات محض جریانى است که خط پایان را دیده است اما تلاش دارد وقت بخرد به این امید که فرجى شود. جنبش سبز حکومتى٬ و نه مردمى که به بهانه انتخابات روى سر جمهورى اسلامى ریختند٬ تنها یک راه دارد و آن اینست که به روش خامنه اى صریحا و قاطعانه در مقابل جناح مقابل بایستد. قانون بقاى هر دو جناح مشترک است. شاید بتوان وقت خرید اما راه سومى وجود ندارد.   

 

دعوا میان اردوى راست تر حکومت قبل از مضحکه انتخابات شروع شده بود. وجود طرحهاى مختلف و عدم حمایت از احمدى نژاد و "رهبر" دال بر این موضوع بود. اما شروع جدید دعوا میان "رهبر" و "ذوب شدگان در ولى فقیه" خود شاخص مهمى براى پایان کار اردوى نیمچه اصلاح طلب نمیچه اصولگرا است. از نظر اینها کمپ موسوى اساسا کارش تمام شده است. اینکه قربانیان ایندور این کمپ چه تعداد اند و در آینده چه برسر بقیه شان خواهد آمد هنوز باز است اما خود این دعوا برسر "انتخابات" نه فقط تمام شده بلکه تصفیه حساب با دو خردادیهاى سابق و سران شان در شرف انجام شدن است. مرحله بعدى اینست که در اردوى راست نق نق ها را خواباند و خود "رهبر" را مطیع کرد. در چند یادداشت پیش در همین ستون تاکید کردم که خط احمدى نژاد از خامنه اى هم عبور کرده است اما امروز فعلا نیازمند آنست. ظاهرا ایندوره نیز دارد به پایان میرسد و یا تلاش براى پایان دادن آن شروع شده است.

 

جریان مشائى و برکناریش که خامنه اى را به صدور فرمان کتبى علنى وادار کرد موضوع بى اهمیتى نبود. احمدى نژادى که دست رهبر را هر بار میبوسید و عده اى از خودشان "عنتر آقا" لقبش داده بودند٬ حالا فرمان "آقا" را یک هفته طول میدهد تا جواب دهد. به همین هم بسنده نمیکند و یکروز بعد همان مشائى خلع شده توسط "رهبر" را رئیس دفترش میکند. معنى این کار اینست که دیگر کلاه خامنه اى پیش این باند هم پشم ندارد. اردوى راست خیلى زود متوجه شد که اوضاع ناجور است و با همان ادبیات سپاه پاسداران و شریعتمدارى در مورد موسوى٬ به احمدى نژاد تذکر داد که اگر "تابع مطلق آقا" نباشد سرنوشت مصدق و بنى صدر را خواهد داشت! حتما موسوى و رفسنجانى و آخوندهاى ناراضى این وضعیت را فرصت مناسبى خواهند دید. حتما تلاش میکنند با تحت فشار گذاشتن خامنه اى صحنه را کمى بنفع خود عوض کنند. اما بنظر پشت احمدى نژاد قرص تر از اینهاست. او ظاهرا قاطعانه میخواهد تمام راه را برود. ظاهرا این خامنه اى است که باید تکلیفش را روشن کند. براى اینخط ولى فقیه نقش آخوندهاى دربارى رژیم سلطنت را دارد که کارش توجیه شرعى سیاستهاى شاه است.   

 

رویدادهاى این هفته در متن این اوضاع چند نکته را برجسته میکنند؛

 

١- تشدید شکاف در بالا٬ چه کوبیدن و زدن مخالفین قدیم دو خردادى و جدیدا سبز٬ شکنجه و اعتراف گیرى تحت عنوان جاسوس و عامل خارجى٬ و حتى کشتن آنها در زندانها ابدا پدیده غریبى براى جناح مقابل نیست. روند تصفیه درون حکومتى ادامه دارد و تشدید خواهد شد.

 

٢- کمترین توجه و محل گذاشتن به موسوى و کروبى و رفسنجانى و گله گذاریهاى آخوندهاى مهم توسط دولت احمدى نژاد از یکسو و پناه بردن همه این کمپ به عزا دارى و مجالس خصوصى و حتى سیاست هجرت بیانگر این نکته است که یک طرف با تصمیم قاطع اش تسلیم و شکست طرف دیگر را هر روز مسجل تر میکند.

 

٣- شروع دعوا میان راستها و کمپ احمدى نژاد بیانگر این نکته است که توافقات راستها قبل از مضحکه انتخابات دیگر اعتبار ندارد و پرده دوم سناریوى تصفیه حساب درون حکومتى شروع شده است. واکنش خامنه اى به رفتار احمدى نژاد و دستور بستن زندان کهریزک را باید یک "ایست" از جانب خامنه اى به احمدى نژاد و متحدینش و شروع شکاف میان این صف تلقى کرد. خامنه اى دیگر در موقعیتى نیست که اداى "رهبر کل نظام" را درآورد چون خودش شریک و فرمانده کل این جنایات است. سوال اینست که براى نجات خودش چه راهى دارد؟ آیا احمدى نژاد را قربانى میکند و یا خود بسان چاه کن در ته چاه خواهد افتاد؟

 

۴- تشدید جنگ و تصفیه در بالا٬ علیرغم اینکه تاکنون با جنایت و وحشیگرى شدید علیه پائین همراه بوده است٬ به مردم امید میدهد که فرصتها را دریابند و تلاش شان را علیه کل جمهورى اسلامى گسترش دهند. بحران شدید در بالا و بى اعتبار شدن جملگى سران و کارگزاران حکومت راه سرنگونى و افق سرنگونى را روز به روز قویتر و امید به خلاصى از نکبت حکومت اسلامى را تقویت میکند.

 

۵- مجموعه اوضاع داخلى و موقعیت نابسامان جمهورى اسلامى در قلمرو بین المللى٬ موقعیت جمهورى اسلامى با دولت احمدى نژاد را در هاله اى از ابهام فرو برده است. بحران سیاسى و حکومتى جمهورى اسلامى بسرعت وارد فازهاى خرد کننده شده است. *  

 

٢٩ جولاى ٢٠٠٩