جنبش من ، جنبش سرخ !

 bijanniabati@hotmail.com

۲۶ تیر ، نماد گذار حاکمیت از یک نقطه عطف و ورود آن به یک فاز بی بازگشت بود .  با  ۲۶ تیر آخرین قطرات امید جناح خامنه ای ـ احمدی نژاد به  امکان کنترل و سازش با جناح رفسنجانی ـ موسوی ، خشکیده می شود . تا آنجا که به رهبری سیاسی "جنبش سبز" بر می گردد ، از این به بعد دو راه بیشتر در مقابل جناح مغلوب موجود نیست .

 یا تسلیم کامل و یا تصفیه خونین در مقطع گذار از ساختار . پایه های اجتماعی این جنبش اما ،  راه دیگری را خواهند رفت .  دیالکتیک مبارزه  در خیابان ایجاب می کند که پایه های اجتماعی "جنبش سبز" آرام آرام رهبری خود را پس پشت گذاشته و به مرز سرخ عبور از نظام نزدیک گردد . در این راستا یکی از مهمترین  و حیاتی ترین  مسائل " جنبش سرنگونی " ، نوع  تنظیم رابطه آن با جنبش مذکور می باشد . کوچکترین اشتباهی در این رابطه  ، یا ما را به منتهی الیه چپ  سکتاریستی پرتاب کرده  و به  تقابل  با " جنبش سبز" می کشاند و یا  در نقطه مقابل آن به منتهی الیه راست هدایت کرده و به دنباله روی از جنبش مذکور  وادار خواهد کرد .

 

برای تنظیم درست با "جنبش سبز" ، ابتدا به ساکن باید حیطه های این تنظیم را مشخص کرد . این تنظیم در دو حیطه تماما متفاوت با یکدیگر صورت می پذیرد . اول " خیابان "  و دوم " سیاست " . قانونمندیهای حاکم بر این دو حیطه  از یک جنس نیستند . بنابراین  برخورد با این دو حیطه نیز یکسان  نمی تواند باشد . در شرایطی که در حیطه سیاست نیروهای سیاسی شرکت کننده در "جنبش سبز" هیج ربطی به عناصر متشکله "جنبش سرخ" ندارند  و از دو تبار متفاوتند ، اما  در نقطه مقابل  در حیطه خیابان  و تا آنجا که به پایه های اجتماعی " جنبش سبز " برمی گردد ، همگی  آنها بی برو برگرد نیروهای بالقوه ما هستند . به یک دلیل ساده  که ظرفیت  و کشش"جنبش سبز" ، مرزهای نظام موجود است . چرا که این جنبش در چارچوب ساختاری حرکت می کند که رفرم ناپذیر است . چرا که هرگونه رفرمی در این ساختار ، بلاواسطه راه به انقلاب خواهد برد . چرا که حاکمیت اساسا ظرفیت عقب نشینی  و تحمل شکاف در بالا را  دیگر ندارد . چرا که ورود " عنصر اجتماعی" به صحنه ، کل معادلات صحنه سیاسی ایران را برهم زده است .

 

مطالبات این " عنصر اجتماعی" مطلقا مطالباتی نیستند که در چارچوب ساختار موجود پاسخ بگیرند . در حالیکه "جنبش سبز" به لحاظ سیاسی تنها می تواند در کادر همین نظام موجود حرکت کند  و لاغیر ! این عمده ترین تناقض بالا  و پایین در "جنبش سبز" است که حرکت آنرا بسمت ساختارشکنی اجتناب ناپذیر می سازد . با گذار از این نقطه ، جنبش مذکور دیگر سبز نمتواند بماند ، سرخ خواهد شد . این تمام مطلب است . قانونمندی مبارزه در خیابان ، روند آتی "جنبش سبز"  را رقم خواهد زد . به همین دلیل تا آنجا که به نیروهای انقلاب دمکراتیک مردم ایران برمی گردد ، برترین رسالت و حیاتی ترین دستور روز ، تلاش مستمر و بهر قیمت در راستای استمرار قیام حتی در ابعاد میکرو و حضور مداوم در صحنه می باشد . 

 

به این اعتبار مبارزه "جنبش سرخ" ، نه درتقابل با "جنبش سبز" که از قضا در تعامل فعال و مستمر با آن معنی می یابد .

 

هوشیاری"جنبش سرخ" ازقضا در استفاده حداکثراز ظرفیتهای سیاسی واجتماعی"جنبش سبز" می باشد . تحقق این امر از مسیر همراهی با جنبش مذکور در خیابانها می گذرد و نه در جدایی از آن . 

 

رسالت انقلاب در این نقطه هیچ چیز نیست جز سمت وسو دادن به عنصر اجتماعی در خیابان ، رادیکالیزه کردن آن از طریق تثبیت شعارهای خود و در نهایت حفاظت مسلحانه از آن در مقابل اعمال قهر حاکمیتی که دیگر هر گونه مشروعیت خود را در انظار توده ها از دست داده است .

 

مهم این نیست که مردم در صحنه مچ بند سبز بر دست و روبان سبز بر پیشانی داشته باشند . مهم این است که شعارهایشان سرخ باشد و یا بشود . از قضا شعار سرخ با پرچم سبز ، بسا کارسازتر از شعار سرخ با پرچم سرخ در شرایط کنونی است .  اصلا  آنجا  در خیایان دیگر  سرخ  و سبز  معنا ندارد .  قداره بندان  مسلح  رژیم " جمهوری اسلامی" هستند در آنسو ،  و دراینسو، جنبش رنگارنگی که البته باید آرام آرام  و در تمامیت خود  به سوی دروازه های " گذار از نظام" هدایت شود . شعارهایش باید از شعارهایی همچون  " موسوی ، موسوی رای منو پس بگیر" !  به " برادر شهیدم ، خونتو پس می گیرم" ، از " مرگ بر این دولت مردم فریب" به سمت " مرگ بر دیکتاتور "  و تیزتر از آن " مرگ بر خامنه ای "  و متکاملترین شکل آن یعنی " مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی " تحول یابد . ابلهانه بودن شعار " رهبر ما ! قاتله ، ولایتش باطله " را می توان بسادگی برای مردم توضیح داد که نمی شود اول یکی  را به عنوان رهبر خود در مصرع اول برسمیت شناخت و بعد در مصرع دوم ولایتش را باطل دانست !  بجای آن باید که شعار تیز " خامنه ای قاتله ، حکومتش باطله " را جا انداخت .

 

گذشته ازاین شعارهایی چون " توپ تانک بسیجی ، دیگراثر ندارد" ، " وای به روزی که مسلح شویم " ، " رهبران ، رهبران ، ما رو مسلح کنید "  و " ما زن و مرد جنگی