پرسه در یک توهم

این هفته از طرف حزب موسوم به حکمتیست، بیانیه اى رسما و علنا با عنوان (فراخوان به اعتصاب عمومى مردم کردستان در سى مین سالگرد ٢٨ مرداد) به تاریخ اول مرداد ١٣٨٨منتشر شد۔ این در حالى است که دو هفته قبل تر بیانیه اى مشابه به امضا جمعى که خود را فعالان سیاسى کرد معرفى کرده اند با عنوان، ( ٢٨ مرداد روز عزاى عمومى در سراسر کردستان) در سایت ها منتشر شده بود۔

اگر از پیام اخیر عبدالله مهتدى و سازمان دادن مراسم هاى یاد بود ٢٨ مرداد توسط سازمان زحمتکشان بگذریم، این دو فراخوان که الفاظ و ظاهر متفاوتى دارند، به طرز شگرفى وجه اشتراک ها ى قوى و ماهوى را با خود حمل میکنند۔ پرداختن به مفاد و مضمون خود این فراخوانها از اهمیت چندانى برخوردار نمیباشد، آنچه قابل تامل است ماهیت هدفمند و آگاهانه ناسیونالیستى کرد آنها دقیقا و دقیقا در متن شرایط کنونى اوضاع سیاسى ایران میباشد۔

هم سرنوشتی با سیاست سکوت

جامعه کردستان ایران در تحرکات اخیر ساکت ماند۔ این مشاهده مردم و ناظرین متوقع از جامعه پرجوش و تحول پذیر کردستان را با حیرت مواجه ساخت۔ مردمى که چندین سال سنگر دفاع از دستاوردهاى انقلاب ۵٧ بودند و مقاومت حماسى را در مقابل تهاجمات سرکوبگرانه رژیم اسلامى در توشه تاریخى خود دارند، شهرهایى که مهد اول مه هاى رادیکال و هشت مارس هاى حجاب سوزان در اوج قدرت نمایى و نهایت جنایت رژیم بودند چگونه و چرا در این فرصت خود را به سیل خروشان جنبش سراسرى براى سرنگونى معاف کردند؟!
اکنون نزدیک به دو ماه است که سیماى سیاسى جامعه ایران دگرگون شده است۔ ما شاهد جنبش عظیم و میلیونى مردم تهران و شهرهاى بزرگ ایران براى ساقط کردن نظام اسلامى میباشیم۔ ظاهرا ماجراى مضحکه انتخابات ریاست جمهورى مجراى خیزش توده اى مردم معترض و منزجر از سلطه سى ساله جنایت و کشتار و فقر بر یک جامعه، شد۔ این چند هفته اخیر شهرهاى عمده ایران میدان کشمکش روزانه مردم خواهان سرنگونى رژیم اسلامى و دم و دستگاه سرکوب و جنایت جمهورى اسلامى بوده است۔ مردم کلیت نظام اسلامى و اسلام سیاسى را نشانه گرفته اند، جناح هاى متناقض رژیم در تناقض و شکاف  و بحران هاى لاعلاج خود به جان هم افتاده اند، همه این صحنه پر تلاطم را دیدند و هر کس به سهم خود بر این محور به تحرک درامد۔  نیروهاى سیاسى، احزاب و جنبش ها بر پایه منافع طبقاتى خود هر یک در جایگاهى صف آرایى کردند۔
 در این میان حزب بهمن شفیق- کورش مدرسى، نیز کل این حرکت عظیم مردم را بپاى "جنبش سبز" موسوى نوشتند و مردم را از این خیزش سیل آسا ملامت کردند و عملا  به منافع واقعى مردم پشت کردند۔ این حزب در تقابل با سنت دیرینه کمونیزم کارگرى سکوت و بی تحرکی غیر قابل انتظار مردم در کردستان و نیروهای مدعی چپ و سوسیالیسم را ستود و به آن مدراج فضلیت اعطا کرد۔ گفتند که جامعه قطبى شده، کردستان نمیتواند دنباله رو موسوى و یا جناحى از رژیم باشد، گویا نفوذ کمونیزم در کردستان این سکوت را توضیح میدهد و غیره.  اما این فراخوان اخیر که تنها عایدى عملى جلسه اخیر دفتر سیاسى حزب "حکمتیست" بوده است، این ژست فضل فروشانه را نیز وارنه کرد و بحث را روشن تر سر جاى خود قرار داد۔ سرانجام فرمول دیگری برای پرده پوشی یک افتضاح سیاسی دیگر و ارائه استدلال "چپ" برای اتخاذ سیاست علنا راست و ضد تحرک مردم در رویدادهای اخیر ایران را کشف کردند!

تا آنجا به مساله کردستان بر میگردد همیشه و همه جا یکى از نقاط قوت و انعکاس نفوذ کمونیزم این بوده است که پیوستگى اساسى و سیاسى تحرکات جامعه کردستان در جنبش سراسرى براى بر چیدن نظام اسلامى همراه بوده است۔ حتى زمانى که مقاومت مسلحانه و توده اى در جامعه کردستان به گرمى در جریان بود و فضاى سنگین کشتار هاى جمعى ٣٠ خرداد ۶٠ و تابستان ۶٧ جامعه ایران را فراگرفته بود، کمونیستهایى که در راس سازماندهى و هدایت مقاومت مسلحانه در مقابل تهاجمات خونین لشکر اسلام ایستاده بودند، با اصرار همان تحرکات را بر متن تحرکات سراسرى طبقه کارگر و مردم محروم ایران علیه نظام اسلامى میدانستند۔ حداقل طى بیست سال اول تاریخ این سى ساله اخیر در کردستان نقطه قدرت ما کمونیست ها در تقابل با ناسیونالیسم کرد این بود که از منزوى کردن و جدا کردن مبارزات مردم در کردستان را از بستر جنبش سراسرى مردم در ایران جلو گیرى کردیم۔ ما کمونیستها با برسمیت شناختن ویژگى هاى ستم ملى و تاثیرات آن و ارائه راه حل هاى انسانى و ممکن مانع سلطه ناسیونالیزم کرد و سنت هاى آن جنبش شدیم۔ اگر جامعه کردستان قطبى شد، اگر روش هاى مبارزاتى فاز دیگرى در آن جامعه پیدا کرد دقیقا بر روى همین مساله محورى بود که مبارزات مردم کردستان مبارزاتى است براى آزادى مردم، جهت برابرى زن و مرد، سمت و سویى است بسوى رهایى جامعه ایران از سلطه مذهب و جنایت و۔۔۔ این تاریخ جنگى بیست ساله با خود دارد، تهاجم نظامى حزب دمکرات کردستان را به حقوق اولیه کارگر و زن و مردم زحمتکش آن جامعه به زانو در آورد۔ امروز نیز عین ماجرا است، هر نوع تمکین به انزوا و جداسازى تحرکات مردم ایران و کردستان علیه نظام اسلامى شاخص و نشانه تعلق طبقاتى است و به شما میگوید که هر کس کجا ایستاده است۔

دو فراخوان یک بستر

نفس اینکه جامعه اى را یکپارچه در مقابل رژیم اسلامى به اعتصاب عمومى کشاند، نه تنها مساله قابل انتقاد نمیتواند باشد بلکه بى هیچ تردیدى مایه خرسندى و شاد حالى هر انسان آزادیخواهى  خواهد شد، اما مساله در این فراخوانها مطلقا این نیست۔
فراخوان اول به عبارت دیگر مبدعین اولیه که خود را جمعى از فعالان سیاسى کرد معرفى کرده اند، معرفه هستند، ترکیبى از شخصیت هاى معلوم الحال حواشى فضا و جو جریانات ناسیونالیستى کرد بصورت پراکنده بوده اند۔ ترکیبى که از صارم خان صادق وزیرى و غنى بلوریان تا ناهید بهمنى و ناصر
رزازى را در برگرفته است۔ اینها خود نیز با صراحت و حتى افتخار از ناسیونالیست بودن خود دفاع خواهند کرد و از متن فراخوانشان دارند میگویند که اتفاقا ناسیونالیست کرد هستند با دوز بالا واسلام زده و شرق زدگى، بعداز سى سال یادشان افتاده است که براى مردم کردستان عزا و سوگ بر پا کنند۔ انتخاب واژه عزاى ملى دلبستگى این جمع به آن سنت پایدار ناسیونالیسم کرد است۔ انتخاب واژه عزا دارد میگوید که این جمع در جوار شاخه هاى "خشونت ستیز" اسلامى که "ملیحانه و معصومانه" اکنون دربورس دمکراسى و حقوق بشر هستند، همراهند۔
اما فراخوان حزب شفیق- مدرسى  در الفاظ چپ  پیچیده شده است۔ ظاهرا به حد کافى آب بندى شده است، طورى فرموله است که همه راست روى و ماهیت ناسیونالیستى را پشت این ظاهر چپ و گمراه کننده پنهان کرده است۔ اما مادام در شرایط کنونى هر اقدامى اجتماعى در راستاى تقویت و همراهى با جنبش سرنگونى طلبانه مردم در سراسر ایران نباشد ونه تنها این بلکه به نحوى دور زدن این مسیر باشد ، چنیین تحرکى قابل تردید و باید به صداقت و خلوص آن شک کرد۔ اینکه در شرایط کنونى طیفى و مشخصا طیفى به یاد مساله کردستان آن هم در قالب جداسازى میافتند بسى جاى تامل است۔ اینکه حزب "حکمتیست" در چنیین شرایطى پرچم این چنیین ناسیونالیستى زمختى را به دوش میکشد، قابل توضیح است، به چند دلیل باید اشاره کرد۔
١۔ شرایط کنونى شرایطى که مردم در عرصه وسیع در خیابان در مقابل جنایتکار ترین نظام ایستاده است و همه میدانند که این مردم کل دستگاه آدمکشى اسلامى را هدف قرار داده اند، در حالیکه باز هم همه از ضعف تامین رهبرى چپ و سوسیالیست بر این حرکت افسوس میخورند، تصادفى نیست که حزبى با نام و اتیکت کمونیستى بسوى موضعى این چنینى میچرخد۔ حزب حکمتیست مانند هر پدیده اى زنده در روند زمان و مکان با تحولاتى مواجه بوده است۔ تغییراتى چه تدریجى و چه جهشى را از سر گذرانده است۔ این حزب با غیر مسولانه ترین سیاست و ماجراجویانه ترین روش سیاسى اصرار داشت با دانشگاه و چند دانشجو دنیا را "تغییر" دهد! در آن زمان با کمبود و ضعفهاى آن تحرک میساخت و جناح چپ دفتر تحکیم وحدت نیروى محرکه همه کائنات سیاسى این جریان بود۔ سرکوب جنایتکارانه رژیم اسلامى و ماجراجویى این گونه جریانات حرکات دانشجویى را بکلى براى مدتى از نظر سیاسى فلج ساخت۔ این شکست را خواستند با تغییر ریل از دانشجو به کارگر جبران کنند، نگرفت۔ به تقابل غیر سیاسى علیه کومه له و فضا سازى علیه جریانات سیاسى و مخالفینشان روى آوردند۔ کومه له را نئوتوده اى و شاخه سازمان اطلاعات جمهورى اسلامى در اپوزیسیون قلمداد کردند۔ موجى از هتاکى و بیحرمتى علیه مخالفین خود و ”رفتگان دو سال پیش" راه انداختند و رسما مخالفان خود را "سربازان بی جیره و مواجب جمهورى اسلامى" نامیدند۔ کسانی که از شور بختى رهبرى این حزب، تصادفا از کسانی هستند که نقش غیر قابل انکاری در همان مقاومتها در برابر فرمان یورش رژیم اسلامی در ۲۸ مرداد سی سال پیش داشته اند. این دو روئی و رندی نیز جواب گرفت۔۔۔
سرانجام تحرکات اعتراضى اخیر مردم ایران با سرعت در جایگاه این جریان موثر بود۔ این جریان در همان قالب ظاهر چپ در حرف و ادعا آنهم در مورد رویدادهای سی سال پیش، امروز و در عمل اما در کنار سیاست هاى نوع سنت حزب توده قرار گرفت و باز با شتاب محتواى سیاسى آن از چپ و ظاهر"سرخ" خود فاصله گرفت۔ اکنون باز در پى راهى و جایى است که این همه افتضاحات سیاسى را جبران کند۔ انگار این دیگر به سنت این جریان تبدیل شده است که هر افتضاح سیاسی و هر بی مسئولیتی در برابر سرنوشت مبارزه مردم و هر سیاست راست را، از تعلق و عشق خود به انقلابیگری نتیجه بگیرند. اکنون که در مقیاس سراسرى، پس از افتضاح سیاسی که بر سر "داب" بالا آوردند و در مورد تحولات جاری جامعه ایران به موضع اولترا راست سقوط کردند و جایگاهى ندارند و منزوی اند، به حرکت"خلاف جریانى" در کردستان  و  دروازه قدرت" روى آورده اند۔
٢۔ من به عنوان شاهد زنده و حتى کسانى که سازمایافته از طرف کومه له در مقطع ٢٨ مرداد علنا فعالیت میکردم به خاطر ندارم کسى جایى تهاجم و لشکر کشى جمهورى اسلامى را آن موقع پدیده اى "کردستانى" دانسته باشد۔ از آن موقع هم تا اوایل دهه نود میلادى با اشغال عراق از جانب آمریکا ناسیونالیسم کرد احیا شد و فکر باز خوانى تاریخ در مورد پدیدهایى که تاثیرات چپ رادیکال و انقلابى را به خود داشتند، شروع شد، درست تا آن زمان روایت در مورد ٢٨ مرداد همان بود که حمله و تهاجم به دستاوردهاى انقلاب ۵٧ بود و ادامه سرکوب خونین انقلاب مردم بود۔  کردستانى کردن پدیده ٢٨ مرداد عمدى ناسیونالیستى است و تحریفى هدفمند است۔

٣۔ واقعا فاجعه انسانى حاصل لشکر کشى توحش اسلامى به مردم کردستان چرا نمیتواند مساله کارگران و زنان و جوانان سراسر ایران باشد؟ مگر همین قربانیان اخیر به اندازه کافى مایه اندوه و نفرت مردم آزادیخواه کردستان نشده است؟ در فرداى رهایى جامعه از شر سلطه قداره بندان اسلامى از کجا معلوم است که در هر شهر و برزن یاد بود هاى قربانیان ٣٠ خرداد ۶٠ و کشتار تابستان ۶٧ توسط مردم کردستان بر پا نمیشود؟ یاد قهرمانیهاى مردم ترکمن صحرا و گنبد را چرا نباید در شهرهاى کردستان برپا کرد؟ چرا فرمولى که جنبه سراسرى به ماجرا بدهد، از تعقل سیاسى این جریانات تراوش نمیکند؟!
۴۔ امید بستن به پروژه هاى "کر
دستانى" و از بالا در متن تلاطمات و خیزش مردم، عبث است۔ اینها پروژه هاى دوران سیاه و دخالت هاى نظامى و فعال شدن هاى قومى است۔ این نوستالوژى مشترک کورش مدرسى و صارم خان صادق وزیرى حداقل اکنون خوشبختانه در بورس نیست و بازیگران چنیین پروژه هایى با ناکامى و تلخ کامى سیاسى بیشترى مواجه خواهند شد۔
سوالی که باقی میماند این است، آیا رهبری کومه له حاضر است از تحقیر خود توسط این جریان که این سازمان را سازمان موازی وزارت اطلاعات معرفی کرده بود، با این جریان حاشیه ای، همراه شود تا دوش بدوش مدعیان ناسیونالیست، مقاومتی که توسط کمونیستها  در ۲۸ مرداد ۵۸ سازمان یافت، قربانى شود؟ و آیا کومه له سوپاپ اطمینانى خواهد شد که تلاش برای وصله پینه کردن آخرین افتضاح سیاسی رهبری حزب موسوم به حکمتیست بی دغدغه به سرانجام برسد؟؟
٢٧ جولاى ٢٠٠٩