بخش اول از سلسله مقالات ساختارشناسی اجتماعی: روانشناسی خیزش ها و خیزشهای روانی

پیشینه بر سلسله مقالات :

در طی دو سال گذشته ،به همراه تعدادی از دوستان و هم نظران ، بحث های متعددی را در زمینه های مختلف اجتماعی و سیاسی به پیش برده ایم. در عین حال ،صحبت از جمع بندی این بحث ها و به نگارش درآوردن آن همیشه مد نظر ما نیز بوده است. بحث اساسی ما در مورد نگارش، بر این پایه استوار بوده است ، که مبنای نگارشی همیشه می باید ابعادی را مورد توجه قرار دهد که بدان کمتر پرداخت شده و نه اینکه تکرار گفتمان دیگران، زیرا ما بعنوان چپ، نمی باید برای نشان دادن به هم پیوستگی یمان تکرارکننده بیان هم باشیم، که برعکس بیان های ما می باید مکمل یکدیگر باشند!

 در عین حال می باید زمانی بحث ها را بصورت نوشتاری بیرون دهیم، که شرایط ارائه سلسله وار آن نیز میسر باشد. دلیل این مسئله نیز بسیار روشن است، اول آنکه برای علاقه مندان، قطع ویا فاصله بسیار طولانی بین مقاله ها ، به هم پیوستگی آنان را تضمین نمی کند. دوم آنکه ، بحث ها می باید به اندازه کافی کوتاه و منسجم باشد، که ارائه خود آن، به بحث ها و پلمیک های دیگری دامن زند. از اینرو کلیه مباحث و نظراتی که در این سلسله مقاله ها درج می گردد، نمی تواند یک بحث کامل پنداشته شود. علاقه ما بر این است که بتوان ، با به کارگیری و در کنش و واکنش با نظرات مختلف، هر یک از این مباحث شکافته شوند و به یک جمع بندی مشترک برسند. از اینرو کلیه این مقالات ، آغاز کارند و نه پایان آن.

نکته دیگراینکه، اگرچه من ویراستار این سطور این هستم، ولی نظرات و تفکرات و پالایش های تحلیلی، صرفا از آن من نیست. این را می باید از آن دوستان بسیار گرانقدری دانست که چه در ایران و چه در خارج از کشور، وقت خود را به این مهم اختصاص داده اند و می دهند، تا مطالبی تهیه گردد که بتوان آنها را به دیگران ارائه داد و منتظر کنش ها و واکنشهای دیگران هم بود.

دیدگاه همگی ما بر این پایه استوار است که امروز چپ نمیتواند صرفا نماینده دگراندیشی سیاسی باشد، اگر ما به عنوان چپ ، نگاهی اجتماعی داریم، اگر ما به عنوان چپ ، تحولات رادر تمامی عرصه های اجتماعی می خواهیم، و اگر ما به عنوان چپ، نقطه آغازمان تمامی عرصه های اجتماعی است، پس نمی توان و نباید، دگراندیشیدنمان ، نمادی صرفا سیاسی داشته باشد. می باید بتوانیم جامعه را در تمامی عرصه های زندگی روزانه آن مورد توجه قرار دهیم، می باید حتا بتوانیم ، پدیده های سیاسی جامعه مان را در پیوند با عرصه های دیگر فرهنگی، اجتماعی و روانشناسی و اقتصادی قرار دهیم و نه نیم نگاهی تاریخی ، که نگاهی تاریخی نیز به این عرصه ها داشته باشیم. حیات جامعه انسانی بطور عام و حیات اجتماعی انسان بطور خاص ، تک بعدی نیست که ما صرفا به دلیل بحران های متعدد سیاسی، عجولانه آن را  به یک بعد، آنهم تنها سیاسی محدود کنیم.

مقدمه بر مقاله:

در این بخش، هدف، ارائه یک نمای کلی از خیزش هاست که در ادامه  سعی خواهم کرد، بخشی از آن را باز کنم و بیشتر بدان بپردازم.

همانگونه که از تیتر مقاله مشخص است، سعی خواهم کرد به دو مشخصه در هم تنیده بپردازم، یعنی روانشناسی خیزش ها در یک بعد اجتماعی و خیزش های روانی به عنوان انگیزه روحی شرکت جویی در یک حرکت اجتماعی. شاید بهتر باشد یکبار دیگر هم تاکید کنم که با این زاویه به مسئله خیزش ها نگاه کردن، به مثابه نفی تحلیلی دیدگاه های دیگر نیست. من فکر میکنم که این بعد کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به نظر من، برای غلبه بر ترس حائل بر جامعه در مقابله با رژیم اسلامی می باید ، چرایی این ایجاد ترس را شناخت تا بدان غلبه یافت. زمانی که رژیم اسلامی در اکثر نهادهای سرکوب خود، از کارشناسان جنگ روانی استفاده میکند ، چرا ما به این مسئله کمتر بها می دهیم و به جای راه جویی، در پی راه حلهای صرفا سیاسی هستیم؟ راه حلهای سیاسی می باید از کانالهای بسیاری بگذرد تا مورد تایید و توجه مردم قرار گیرند و انگیزه آنان را تقویت نماید. البته اکثرا با این مسئله موافقند ولی در عمل، کمتر کنکاشی در این مورد صورت گرفته است. انگیزه مقاله، دامن زدن به چنین مباحثی است.

 گذری تاریخی بر موضوع:

ازد وره پس از حمله اعراب به ایران، به خصوص از زمانی که سلسله های پادشاهی دست نشانده خارجی، بر مسند حکومتی آمدند و در حقیقت جامعه ایران نه به عنوان یک جامعه متخاصم بلکه یک جامعه مورد تعرض و سرکوب  قرار گرفته، به حیات خود ادامه داد، به تدریج ترس نهادینه شده ای بر کلیت جامعه چتر باز کرد، که کمتر جنبش و خیزشی را می توان سراغ داشت که توانسته باشد، این ترس را از دل نسل ها بیرون کشد. اکثر جنبش های فکری و اجتماعی از اینرو ، یا در عرض حیات یک نسل نابود شدند، یا اگر بعنوان نهاد تفکری به حیات خود ادامه دادند ، دیگر آن بنیاد معترض اولیه خود را دارا نبودند. قهرمانان این جنبش ها نیز اگر چه در دل تاریخ این مرز و بوم نهفته اند و در پنهان و آشکار ، هر از گاهی سر برمی آورند، ولی بیشتر به عنوان فداییان تفکر جدید آن دوره، از آنها نام برده می شود و جز آهی بر از دست رفتنشان، کمتر کلمه دیگری بر زبان عامه جاری است. آهی که از امیدی دیگر و منکوب شدنی دیگر خبر می دهد. شکست های متوالی تاریخی ، سرکوب حامیان و دوستداران، منکوب وحشیانه تفکر و حکومت های لرزان از بالا تعیین شده، آنچنان شرایطی را ایجاد کرده است، که بسیاری از ضرب المثلهای ما نیز آن رنگ و بویی را گرفته است که پیامدی چون دم بر بستن یا فریاد کشیدن ویا انزجار ندارد و هردو عکس العمل ، از پیامدهای ترس هستند. این پیشینه، جامعه ایران را دو رنگی کرده است یا سیا ه و یا سفید و از تنوع رنگی و یا تنوع واکنشی، خبری نیست. در چنین شرایطی ، یا جا معه منکوب شده است و یا منکوب کننده. در دوران سکوت، منکوب شوندگی است و در دوره خیزش و فریاد ، منکوب کننده گی هر تفکر و یا صدای دیگری. در این دوران ها ، یا شاهد فرزانگی رهبرانیم یا اهریمن شد