رویدادهای اخیر و درسهای مهم آن برای کارگران کمونیست

بدلیل حاکمیت سیاه نظام سرمایه داری و اسلامی سی سال است که طبقه کارگر در ایران و کردستان جز محرومترین، سرکوب شده ترین، بی حقوق ترین و حتی غیر متشکل ترین طبقه کارگر جهان  امروز است. یک بردگی تمام عیار بر علیه طبقه کارگر حاکم است. تحمیل این شرایط دشوار کل موقعیت و ظرفیت مبارزه طبقاتی کارگران را با محدودیت جدی روبرو کرده است.عامل و مانع اصلی اتحاد، گسترش دامنه مبارزات رادیکال، دخالت فعال در سیاست و به چالش کشیدن کلیت حکومت اسلامی و سرمایه داری حاکم از جانب طبقه کارگر شده است.

اما همزمان تنفر و انزجارعمیق و فروخفته ای را درصفوف کارگران بر علیه کلیت آن سیستم بربریت دامن زده است. بخشی از پیشروان آن را به یک  اعتراض پر جنب جوش و مبارزه سخت و نابرابری که سی سال است در اشکال مختلف درجریان میباشد کشانده است. نسلی از طبقه کارگر تجربه انقلاب ۵۷ را دارند و از همان زمان" کارگران نفت رهبر سر سخت ما"، که منجر به شکستن کمر رژیم ضد کارگری نظام پهلوی گردید همچنان آگاه و رزمنده درصف اول مبارزه طبقاتی قرار دارند. جمهوری اسلامی طبقه کارگر و نقشی که این طبقه در سرنگونی حکومت پادشاهی ایفا کرد برای خود بعنوان اولین و بزرگترین خطر ارزیابی کرد. از اینرو از همان اوایل قدرت گیری از یکسو خط امامی ها و فروهر و بنی صدریها و غیره را مامور سرکوب مستقیم کارگران کردند و از سوی دیگر با سرازیر کردن و بکارگیری ایدئولوگهای اسلامی وخط امامی  و حزب توده و اکثریت ، تقریبا همه اصلاح طلبان و جنبش سبزهای امروز را به منظور پس گرفتن تشکل های  واقعی کارگری، شورا ها، کمیته های کارخانه و مجمع عمومی کارگران، به صفوف کارگران و مراکز کارگری روانه کردند.
با ایجاد شواراهای اسلامی و تشکلهای زرد و دولتی   تلاش کردند تاخصلت مبارزاتی و طبقاتی کارگران و اندک  دستاورد و آزادی بعداز سرنگونی نظام پادشاهی را به سرعت از میان کارگران از بین ببرند واز درون آنرا تهی و تضغیف نمایند. با سرکوب و اعدام گسترده فعالین کارگری و کمونیستها و فراری دادن تعداد دیگری به کردستان و بعد به خارج  کشور ستونهای اصلی رهبری کمونیستی و فعالین و رهبران کارگری را در مراکز کار به ویژه در مراکز صنعتی بزرگ بشدت تضعیف کردند. و سر آنجام با کشتار دهها هزار نفردر ۳۰ خرداد سال ۶۰ ضربه سنگینی  به طبقه کارگر و صف آزادیخواهانه قیام ۵۷ زده شد. این روند سرکوب با کشتار چند هزار زندانی سیاسی دیگر در سال ۶۷ به اوج خود رسید. دوره پر تلاطم و مبارزه و مقاومت و تحمل سرکوب و از دست دادن رهبران و فعالین کارگری و  نفوذ گسترده شوراهای اسلامی و نیروهای امنیتی و امنیتی کردن کل محیط کار کارگران توانست بدرجه زیادی "خطر" طبقه کارگر را ،ولو کوتاه مدت، برای خود کم کنند.  در نبود یک حزب کمونیستی و کارگری روشن بین و با نفوذ  نه تنها بخش زیادی از چپ آن زمان به جنبش حاشیه ای و مرتجع اسلامی و خمینی جلاد پیوست که این جانیان امکان یافتند به همراه کل نیروهای راست، طبقه کارگر را جز قربانیان اول سرکوب خونین انقلاب ۵۷ خود قرار دهند.
  با این حال جمهوری اسلامی و سرمایه داران هیچگاه نتوانستند از شر مبارزه روزمره طبقه کارگر خلاصی یابند. در مقابل  اجرا هر قانون کار ضد کارگری و ایجاد شورای اسلامی و هر تعرض و سرکوبی با مقاومت و اعتراض روبرو شده اند. اما بنظر من در کلیت خود رژیم موفق شد با  اقدامات سرکوبگرانه و تلاش نقشه مند  سیاسی- ایدئولوژیکی  وسیع و ‌همچنین  در برخی مراکز مهم با بازخرید بخشی از طبقه ما، افق سوسیالیستی و مبارزات رادیکال ضد سرمایه دارانه طبقه ما را تا حدی مهار و تیره و تار کنند و کل طبقه ما را به یک حالت تدافعی پس برانند. به موقعیتی که اساسا مبارزه اش حول پس گرفتن دستمزدهای معوقه شکل پیدا کرد. این موقعیت ضعیف طبقه کارگر در بخش صنایع بزرگ مانند نفت به وضوح قابل مشاهده بود و هست.  از راههای متعدد توانسته اند  در دسترسی  بخش قابل توجه ای از کارگران و رهبران سوسیالیست به احزاب کمونیستی خود و درگیر شدن آنها به مسائل گرهی طبقاتی خود دور نگاه دارند و سطح توقع و نوع مبارزه آنها را در خیلی موارد قابل کنترل، صنفی، محدود و  مهار کنند. در کل این پروسه و در ادامه ما شاهدیم که همزمان هم رژیم و هم اپوزیسیون پورژوائی و چپ پوپولیست و "اصلاح طلب"  و "میهن پرست" و "ملی گرا"های رنگارنگ موفق شوند که دو خرافه و آرمانهای ضد کارگری ، یعنی مذهب و ناسیونالیسم و قوم پرستی را، که هر دو در خدمت جمهوری اسلامی و سرمایه داران "ملیتهای مختلف" بکار گرفته شد و مانع گسترش خود آگاهی و اتحاد صفوف طبقه کارگر میشد وسیعا  به  صفوف بخشی از جنبش  ما تسری و تزریق کردند و دارند میکنند. در حالی که چنین گرایشاتی سی سال پیش به نسبت شرایط کنونی به مراتب ضعیف تر بود. در هر حال قصد بررسی  جامع موقعیت و نقاط قوت  وضعف جنبش طبقاتی کارگری در این تاریخ طولانی  را ندارم و هدف این مطلب هم این نیست، اما برای هرکارگر و کمونیستی، آنهایی که رویدادهای تاکنونی مربوط به نمایش انتخابات و اعتراضات همراه آنرا را به درست انقلاب و شورش و خیزش کارگری ندانستند و در پرتو جنبش ارتجاعی سبز و نماز جمعه مرتجعان میلیونی رفسنجانی مژده رسیدن به سوسیالیم نمیدهند و کارگران را فریب نمیدهند بسیار حائز اهمیت است که پاسخ مسئولانه به این سوالات بدهند که چرا طبقه و جنبش ما باید در این موقعیت ضعیف و کم نقش قرار دارد؟ چرا ما  دهها میلیون انسان سرکوب شده، امثا ل جنبش سبزها و صف یک میلیونی نماز جمعه امثال رفسنجانی جانی  با صف مستقل و خواست و اهداف سی ساله خود نمیتوانیم فضا را در دست بگیریم، در دوره ای که دشمن در بدترین دوره خود بسر میبرد  چرا نمیتوانیم و نباید با صف میلیونی و خواست مستقل خود عرض اندام کنیم؟ چرا باید مارا به شرکت و "دخالت" در صف و جنبش طبقات دشمن خود تشویق و تحت فشار قرار دهند؟ به جنبشی از خود رژیم که نوع و روز و دایره همین جنبش به اصطلاح سرنگونی و قیام و غیره را  خود تعیین و هدایت میکنند. آیا آن حقایق بالا
نیست که ما را از این نقش دور نگاه داشته است که بتوانیم بساط همه دشمنان طبقه کارگر را جـمع کنیم؟
عدم حضور مستقل سیاسی  و به مصاف نطلبیدن کلیت رژیم در  جریان  تحولات و بحرانهای بزرگ سیاسی  چون دوره اخیر دقیقا بر میگردد به آن موقعیت و عدم تشکل و حزب و آمادگی های ذهنی و عملی صف گسترده  طبقه چند ده میلیونی ما که ارتجاع در این سی سال برای تحمل آن به ما برایش کار کرده است. کمونیستها و رهبران واقعی طبقه کارگر نیز یا نظاره گرند و یا مشغول چیزی دیگر و اولویتهای دیگری بوده اند یا  بدلیل ناروشنی ها و ناتوانیهای خود از پس آن بر نیامده اند. توجه به این حقایق و تلاش صمیمانه برای جبران و رفع آن میتواند افق روشن و تضمین پیروزی کمونیزم و کارگر و سرکوب شدگان سی ساله دست همه جناحهای این حکومت را تامین کند. نه خود فریبی و تحریف و در رفتن از زیر بار مسئولیت و پیوستن به دیگر جنبشهای ارتجاعی به اسم کارگر و سوسیالیسم و سرنگونی و انقلاب.
چنانچه طبقه ما و کمونیستهای مسئول  به حقیقت روندهای جاری و موقعیت خود و وظایف خطیر خود برخورد و ارزیابی درستی داشته باشند بنا به زمینه و پشتوانه عظیم که ما در جامعه و مبارزات  آزادیخواهانه داریم تردیدی نیست قادر خواهیم بود در کوتاه مدت به یک صف  بزرگ و متحد غیر قابل حذف کمونیستی و کارگری تبدیل شویم. واقعیت این است  جمهوری اسلامی با وجود همه این اجحافات و سرکوبگریها  که کل جامعه را در بر گرفته هیچگاه نتوانست تناقض موجودیتش را با جامعه مدرن ایران و با طبقه کارگر و و روند مبارزاتی آن حل کند. تمام بحرانهایش از همینجا نشات می گیرد. گسترش و تعمیق بحرانهای شدید و کم سابقه امروز درون جناحی آن نیز دقیقا ناشی از همین تناقض و موج تنفر از رژیم  و  کلیت این نظام است. آنها آگاهانه و برنامه ریزی شده تحت عناوین مختلف از جمله "انتخابات" و اصلاحات" و "رفراندم" و غیره  هر دوره و به ویژه در جنگ  و بحران حاد تر کنونی شان تلاش کرده اند  آن موج تنفر مردم را به بیراهه ببرند و سم اسلام  "سبز" و" اصلاحات" و "حقوق بشر" و "حقوق اقلیتهای مذهبی و ملی" به آن بپاشند و به طرفدارسیاسی و عملی یک جناح خود تبدیل نمایند. این بازی و این تخریب صف مردم متنفر از رژیم در خلا حضور جدی ما ممکن شده است، خلا یک جنبش قوی و مستقل کارگری- کمونیستی و آزادیخواهانه.

روند مضحکه انتخاباتی اخیر و رویدادهای سیاسی اخیر نیز بشکل برجسته ای نشان داد که طبقه کارگر و بخش زیادی از صف چپ، ازتحولات سیاسی ایران و نقشی که باید ایفا کند بسیار عقب است. بخش قابل توجهی از اینها نیز کماکان در دوره خط سه و توده و اکثریت، سال پنجاه و هفت بسر میبرند و نشان دادند که چه ظرفیتی بر علیه کمونیزم و منافع طبقه کارگر دارند. رژیمی که به جان هم افتاده و تضعیف شده است تنها با خیزش انقلابی، سازمانیافته  و آگاهانه و با برنامه طبقه کارگر پیشرو و با داشتن بازوی مسلح آن و به رهبری حزب کمونیستی آن میتوانست و میتواند سرنگون شود، نه از هیچ راه، و یا اقدام و جنبش دیگری، برای طبقه کارگر و جنبش کمونیستی چنین است. خاصیت  این دوره بنظرم این است که در ابعاد گسترده  یک بار دیگر کارگران و مردم آزادیخواه  را متوجه خواهد کرد که بازی در میدان جنگ جناحهای رژیم بی فایده، پوچ و به ضد خود جنبش ما تبدیل خواهد شد. ما را به سیاهی لشکر تبدیل خواهد کرد، ما را از سازمان دادن صف میلیونی کمونیستی و کارگری و سر آنجام سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی و رسیدن به آزادی و حکومت کارگری دور نگاه خواهد داشت. باید برای همیشه نه تنها از جناحهای رسمی خود حکومت بلکه همزمان از نیروهای چپ پوپولیست، ملی گرا و رفرمیست و اپورتونیست "اپوزیسیون" و مرتجعین همواره نوکر و حامی سرمایه داران و حکومت اسلامی  بشدت دوری جست. ضروری است مردم  با کل آنهایی که این دوره صف موسوی و رفسنجانی را به اسم" انقلاب" و فریاد رژیم در "محاصره انقلاب است" و "جنبش سرنگونی" ویا  جنبش" دمکراسی" و "حقوق بشری"  و غیره جار زدند، تعیین تکلیف کنند.  اینها  در کانالهای بی بی سی و لس آنجلس و"کانال جدید" به تقویت جنبش سبز موسوی و جناحی از رژیم  در داخل و خارج  مشعولند و ازخود مایه گذاشته و میگذارند. این  چپ  مدافع دروغین طبقه کارگر به همراه ورشکستگان سلطنت طلب و پرچم  شیرو خورشیدشان و با دو خردادیهای جنبش سبز و سابقا آدمکش نیز در خارج کشور عکس و متینگ مشترک  گرفتند و به روند مبارزات آزادیخواهانه کارگران و کمونیستها بر علیه کلیت حکومت فاشیست اسلامی  آسیب  جدی رساندند.
  جنبش ما باید به تاریخ، ماهیت و اهداف چنین جنبشهایی بیشتر روشن و آگاهی داشته باشد در غیر اینصورت یک بار دیگر همانند سی سال پیش ما را شکست و فریب خواهند داد و تلاش و درد و رنج و مبارزه  غیر قابل توصیف ما کارگران و کمونیستها را بر باد خواهند داد. ‌نه تنها موسوی و کروبی و هاشمی و رضائی و خاتمی و خامنه ای و احمدی نژاد و رضا پهلوی و داریوش همایون که هیج فرد و جناح و دسته ای از جمهوری اسلامی و اپوزسیون راست چه در ایران و چه در کردستان  هیچ ربطی به منافع مردم ستمدیده نداشته و ندارند. حیاتی است که کمونیستها و طبقه کارگر و صف آزادیخواهان به این حقایق آگاه و صف و راه خود را با جدیت و روشنی  جدا کند و پرچم خود را مستقلا به اهتراز در آورد.

– کارگران در کردستان

موقعیت عمومی طبقه کارگر در کردستان  نیزهم
ان موقعیت و شرایط سخت و نامطلوبی است که در سطح سراسری با آن روبرو هستیم. اما با وجود جنبه های مشترک آن بنظر من از زوایایی موقعیت طبقه کارگر در کردستان قدمی رو بجلو تر است و از موقعیت نسبتا مساعدتری از نظر سیاسی نسبت به سایر نقاط ایران برخوردار است. اهم این تفاوتها و موقعیت مساعدتر اینها هستند: جمهوری اسلامی و پروژه سرکوب سالهای اول انقلاب و دایر کردن شوراهای اسلامی و قانون کار اسلامی و غیره را در کردستان بدلیل اینکه تا سالها بعداز سرکوب قیام ۵۷ نمیتوانست به کردستان دسترسی داشته باشد امکان نفوذ و تخریب کارگران را در کردستان نداشت. نیروهای جنایتکار چون حزب توده و اکثریت  فاقد اعتبار و نفوذ بودند.  نقش و حضور اجتماعی ما بعنوان کومله و حزب کمونیست قدیم به طبقه کارگر قدرت و نیرو بخشید. نه تنها حامی و همراه آن طبقه بودیم که در تقویت خود آگاهی طبقاتی و کمونیستی در شهرها و مراکز کارگری نقش بسزایی داشتیم و در تقویت مبارزه و همسرنوشتی کارگران در کردستان با کل ایران پایه و هم افقی سوسیالیستی محکمی را ایجاد کردیم. کمونیزم کارگری و اکنون کمونیزم کارگری- حکمتیست در ادامه و تدقیق همان سیاستهای کمونیستی توانسته به یک نیرو و پدیده اجتماعی قابل توجه کمونیستی در این جنبش تبدیل شود.  مراسم های سرخ و رادیکال و پی در پی اول مه و حتی نوع اعتراضات رادیکالی که در طول همه این سالها داشته و بعضا مقابله مستقیم با حزب دمکرات به عنوان حزب سرمایه داران کردستان و همچنین رابطه و حمایتهای متقابل با دیگر بخشهای کارگری در ایران و غیره همه گواه بر خود آگاهی  بیشتر کارگران در کردستان است. تحولات مورد بحث اخیر نیز یک شاخص مهم بود. در جریان نمایش انتخابات دهم ریاست جمهوری نیز ما در کردستان شاهد این بودیم که مردم به ویژه کارگران نه در آن شرکت کردند و نه بعدا دنبال جنبش سبز رفتند.  به تلاش و فواخوان احزاب بورژوا- ناسیونالیست کرد اپوزیسیون و اصلاح طلبان کرد و "تحصن" و "اعتراض" آنها پاسخ منفی دادند. به آن نپیوستند. بجز یکی از شاخه های حزب دمکرات، همه  به جنبش سبز و کروبی و اعتراض آنها پیوستند و با این وجود مردم و کارگران به آنها پاسخ منفی دادند. این تصمیم و اقدام ساده ای نبود! کلا در جامعه کردستان سطح توهم به رژیم و جناحهای آن همیشه کم بوده است. اما در دوره ای که بیش از هشتاد درصد از احزاب و جریانات داخل و خارج کشوری ناسیونالیست کرد به تلاش گسترده رژیم برای شرکت در "انتخابات" و بعد برای اعتراض به "تقلب" به آن در سطح دیگری ادامه پیدا کرد ما حکمتیستها و کارگران و کمونیستهای آن جامعه به مقابله کل این روند و همه آنها پرداختیم و دیدیم که آنها در کردستان شکست خوردند. بنظر من یک وجه مهم این رودرروئی و اینکه ممکن شد که صف آزادیخواهی را از رژیمیها و ناسیونالیستها مستقل نگاه داشته شود  به تلاش ماها و وجود درجه بالائی ازاستقلال سیاسی وآگاهی و نفوذ کلام کمونیزم و هوشیاری کارگران  در کردستان بر میگردد. جامعه اینرا نپذیرفت که گویا میشود با همسویی با جناحی از رژیم، درهمسویی با احزاب بورژوا کرد  و اصلاح طلبان کرد و غیر کرد رژیمی ممکن است به آزادی و حق کارگران دست یافت و یا رژیم را انداخت یا بتوان حتی کوچکترین تغییری در آن سیستم ایجاد کرد. تا اینجا کمونیزم و طبقه کارگر در کردستان صف مستقل خود را حفظ کرد. یک گام مبارزات رادیکال و انقلابی را به جلو برد. به دام شیادان سیاسی چپ و راست  و درگیری و شورش خیابانی جنبش اعتراض به "تقلب" و "کودتای انتخاباتی"  نیفتاد. و کل آن روند را به خود مربوط ندانست. باید به آن ارزش گذاشت و به سنگری برای پیشروی بیشتر تبدیل کرد. این تجربه  با ارزشی می تواند برای کل طبقه کارگر و کمونیستها و صف میلیونی آزادیخوهان سرنگونی طلب در ایران نیز باشد.
 اما طبقه کارگر و نیروی آزادیخواهی و کمونیستی در کردستان با وجود آن نقاط قوت برجسته ای که دارد  با دو مانع ذهنی و عملی هنوز روبرو است. به هر درجه ای که این موانع بر فعالیتش به عنوان یک طبقه سنگینی و تاثیر گذاری کرده است از ایفا نقش برجسته  و در سطح  گسترده خود دور شده است.حرکتش  با کندی و اغتشاش روبرو شده است. اولی ناسیونالیسم کرد و خرافه ملی است. بنا به تاریخی که پشت این مسئله در کردستان هست و اینجا امکان بررسی آن نیست، بدرجه ای بر بخشهایی از کارگران سنگینی میکند و احزاب و ناسیونالیسم کرد نیز با دهها رسانه و امکاناتی که هم از داخل و از طریق جمهوری اسلامی و هم به ویژه از طریق اپوزیسیون بورژوا کرد هر روز باد زده میشود و فریب کاری میکنند.  بر کاهش  خود آگاهی و این حقیقت ساده که سرمایه دار و ناسیونالیسم کرد برای طبقه کارگر و زحمتکش هیچ فرقی با جناحها و سرمایه داران و ناسونالیستهای ملی گرای ایرانی و جمهوری اسلامی ندارد هنوز به درک و آگاهی تمام بخشهای طبقه وسیع کارگران در کردستان تبدیل نشده است. به یک معنی در اینجا کارگران فقط با مانع جمهوری اسلامی روبرو نیستند. با یک مانع  دیگر به اسم" کردایتی" نیز روبرو هستند که به عناوین مختلف کارگران را از چسبیدن به منافع و آگاهی طبقاتی خود برحذر میدارد. مانع دوم فرقه گرایی بیمار گونه چپ است. یک چپ فرقه ای ، یک نگرش سنتی چپ ملی  که ریشه در تاریخ سنت ناسیونالیستی جامعه دارد در میان کارگران نقش مخرب بازی میکند. در مقابل  سنت کمونیستی کمونیزم کارگری قرار دارد و مانع اتحاد و گسترش جنبش اجتماعی کمونیستی درون طبقه است. حاضر نی
ست از دایره تنگ سازمانی خود بیرون بیاید. و کمونیزم کارگری را که مبانی فکری ، اجتماعی و جنبشی آگاه و ضد سرمایه داری طبقه کارگر را تقویت و نمایندگی می کند و منافع کل طبقه  و کمونیزم را درراس هدف خود قرار داده است،  رقیب خود میداند و سنگ پراکنی میکنند. این چپ  تلاش میکند منافع فرقه ای خود را بر منافع کل طبقه ترجیح دهد. تفرقه میان کارگران و رهبران کارگری ایجاد میکند. مانع اتحاد آنها است. مانع برگزاری اول مه های متحد و گسترده است. کارگران را دنبال" کار قانونی" میفرستد. "خودی و غیر خودی" درست میکند. بخشا گرایش راست و رفرمیستی  درون طبقه را دامن میزند و کارگر رادنبال این و آن جناح و مقام دولتی میفرستد. هر دو این گرایشات ، ناسیونالیسم و چپ سنتی و فرقه ای موانع امروز طبقه کارگر در کردستانند که بایستی با هوشیاری و تلاش جدی آنها را پس زد و کارگران و فعالین پیشرو کمونیست و کارگری را فراخوان داد که بر متن آن نقاط قوت و برجسته که از آن برخوردارند برای منزوی کردن آن گرایشات و تقویت صفوف متحد طبقه کارگر و پیشروان سوسیالیست آن در کردستان و ‌همبستگی بیش از پیش با کل طبقه کارگر ایران گامهای جدی بردارند.

– چه باید کرد؟

تشخیص درست اوضاع سیاسی ایران از جمله بحران و تشتت  این دوره و شیوه برخورد به بحران سیاسی و جنگ درونی جناحهای رژیم در دوره حاضر میتواند فاکتور تعین کننده ای باشد. برای طبقه کارگری که نه فقط خواهان محو جمهوری اسلامی بلکه تضمین کننده این است که این طبقه  برعکس سال ۵۷ از هم اکنون چنان قدرت و توان و آگاهی در خود بوجود خواهد آورد که نه اجازه امکان سرکوب و قدرت گیری برای دشمنان طبقاتی خود را خواهد داد و نه غافل از این است که با ید با چنان قدرت و آمادگی  برای سرنگونی جمهوری اسلامی خیز بر دارد که سرنگونی آن  به عنوان سنگر و تخته پرشی باشد که  اعلام جمهوری سوسیالیستی را بعنوان پیروزی انقلاب خود با تمام قدرت به نتیجه رسانده و به جهان اعلام خواهد کرد. در غیاب این  آمادگی و هدف و افق معلوم نیست مبارزه  ما میتواندچه خاصیتی داشته باشد. بنظر من  تجربه و درس واستنتاج عملی  درست اوضاع سیاسی اخیر برای ما کمونیستها و کارگران چنین باید باشد  که با هیچ جناحی  از رژیم نباید همراه بود، در دعوا و پیروزی و شکست آنها نباید شریک شد و به فراخوان هچکدام نباید جواب داد. اگر  در پس  این اوضاع امکان و دریچه ای هست برای بهره گیری از جنگ جناحها و تضعیف کلیت ارتجاع حاکمیت اسلامی حتما باید استفاده کنیم. اما این استفاده و بهره گیری تنها و تنها با  سازماندهی صف  و اعلام مطالبه مستقل خود میتواند به نفع جنبش ما تمام شود نه در همراهی با  آنها. ایجاد چنان  جنبشی که به همه آن جناحها بطور روشن و با قدرت " نه" خود را خواهد گفت  وبه ایجاد  سازمان و تشکل و صف مستقل کارگری و سوسیالیستی خود و به بلند کردن  پرچم  و مطالبات پس رانده شده و سرکوب شده  کارگران و آزادیخواهان معطوف و تمرکز خواهد داشت . از این شرایط بیشترین استفاده را خواهد کرد برای تماس و ایجاد همبستگی و اتحاد به مراتب نیرومندتر کل طبقه کار و کمونیزم در همه مراکز ایران. هوشیاری و آگاهی طبقاتی و کمونیستی خود را باید بالا برد و  جنبش اجتماعی وسیع(نه فرقه ای و یا صرفا صنفی) ضد سرمایه داری  و ضد کلیت جمهوری اسلامی را در مراکز متعدد کارگری به ویژه مراکز بزرگ صنعتی باید سازمان و گسترش داد.به نظر من اولین وظیفه هر کمونیست و کارگر آگاهی است که ابتدا این حقایق ساده فوق را برای خود روشن کرده باشد و  با صدای بلند بر پوچی تمام نیروهای  اپوزیسیون داخل و خارج کشوری حامی "شرکت در انتخابات" و  حامی و دنباله رو "جنبش سبز" موسوی  تاکید کنند و توهمات باقی مانده پیرامون آنها را با جدیت  و روشنی کنار بزنند. رسوا کردن اینها و تقویت آگاهی و عدم اعتماد مردم  آزادیخواه  به آنها در ایران و کردستان اولویت کار هر کارگر و هر کمونیست و آزادیخواهی در این دوره است.
 کارگران در کردستان ضروری است در ابعاد وسیع و در همه مراکز و شهرها با آگاهی و شناخت بیشتری برخصلت طبقاتی مبارزه و خود آگاهی  طبقاتی و اتحاد صفوف کل  طبقه  کارگر، بیکار و شاغل در کردستان و ایران واقف باشند. از اینرو مبارزه روشنتری با ناسیونالیسم  و سرمایه دار کرد  آغاز کنند و اینرا در بیانیه ها و اول ماه مه های خود و فعالیتهای خود باید به روشنی برجسته کرد.کارگر و کمونیست مقیم کردستان باید قدرت فریب کاری بورژوازی و احزاب متعدد کردی را برای فریب کارگران و زحمتکشان که تحت عنوان "ملت کرد"، و "ستم ملی" به  نفی طبقه کارگر و نقش و منافع مستقل آن و دادن هویت قومی به آن میپردازد با جدیت تمام افشا و خنثی کرد. اگر چنانچه یک سرمایه دار و یک حزب کردی در کردستان ایران توانست به ما نشان دهد در آنسوی مرز، کردستان عراق "حاکمیت کردی" و حاکمیت قومی و ناسیونالیستی یک سر سوزنی به نفع زندگی اقتصادی ، تشکل و آزادی و خود آگاهی کارگران تمام شده میتوان در کردستان ایران به خرافه و توهم پراکنی آنها همچنان متوهم  باقی ماند. در هر حال مبارزه با فرهنگ، سنن افکار و اهداف جنبش و احزاب بورژوازی کرد در کردستان ایران از اهم وظایف و نقش طبقه کارگر در کردستان است که نباید هیچگاه آنرا فرعی درنظر گرفت. مبارزه با تفرقه و سکتاریسم و تلاشهای ضد کمونیستی گرایشات سازشکار و حامی این و آن بخش از سرمایه داری و جناحهای دولتی یا حامی ناسیو