«انتخابات»، مردم…(۵) گفتگو با تقی روزبه

http://www.goftogoo.net/

در دومین هفته ی خیزش اعتراضی مردم ایران، در یکی از دانشکده های تابعه ی دانشگاه لندن، سخنران، یکی از چهره هایSWP  (حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا) است. او با تمجید از دولت احمدی نژاد، زن و مرد تظاهرکننده ی جامعه ایران را مشتی ماجراجوی خرده بورژوا نام می برد که از امریکا و انگلستان هدایت می شوند…

گوریل چاق و پشمالویی که پشت سرم نشسته، با صدای بلند می گوید: الله اکبر!

*    *    *

 

در جوفِ حرکتهای اعتراضی چند هفته اخیر در خارج، بحث «تبیین مارکسیستی انقلاب» در صدر بحثهای خیابانی قرار داشت. در این بحثها هر که فاکت بیشتری می آورد، بُرد نهایی را از آن خود می کرد.

مرحله دوم، انتقال یا انطباق نتیجه بحثها به ایران و حرکتهای اعتراضی مردم بود. از این جا به بعد موش دوانی موسوی و کروبی از یک سوی، و مردم و مبارزات شان یک کاسه می شدند تا ناخواسته چک سفیدی به حساب ولی فقیه و تداوم حکومت توحّش اسلامی نوشته شود.

البته بودند کسانی که مبلغ ناچیز چک شان را به شماره حساب جبهه مقابل می ریختند. اما آن چیزی که اغلب در این بحثها محلی از اعراب نداشت، مبارزات زنان و مردان جان به لب رسیده ای بود که در زندانی به وسعت ایران خواسته هایی دست به نقد و این دنیایی داشتند.

 

*    *    *

 

اگر دو حرکت اعتراضی و هماهنگ چپ های سرنگونی طلب در روزهای اخیر نبود؛ حرکتی که استقبال خوب بخشی از جامعه تبعیدی را به دنبال داشت، قلم برای نوشتن این سطور خشک می شد و چه بسا انجام این گفتگو موضوعیت اش را از دست می داد.

آخر چه کسی فکرش را می کرد، طیفی که از اواخر دهه چهل شمسی پای در مبارزه سیاسی و اجتماعی داشته، این گونه در تبعید تکه پاره شود و پس لرزه ی زمین لرزه ای اندام اش را این چنین به لرزه در آورد؟

و این دومین تجربه ای بود که می توانست اپوزسیون آزادیخواه و عدالتجوی ایرانی را به فکر وادارد و بر کمبودهای ساختاری و توهمّ های تاریخی اش نور معرفت بتاباند؛ این اپوزسیون اگر پایش را بر روی زمین می گذاشت و حداقل با بخش هایی از جامعه ارتباط ارگانیک می گرفت، می توانست با درس گیری از وقایع سالهای ۷۶ و ۷۷ چاره، توشه و راهکارهایی برای آینده ی خود وجنبش مترقی ایران فراهم سازد.

اما اپوزسیون سرنگونی طلب تنها توانست به تحلیل پوسته ی پروژه سیاسی «اصلاحات» و رویکرد طیفی از زمامداران ایران به عنوان راهکاری برای حفظ نظام نایل شود. پرسش اصلی اما همچنان بر جای خود باقی ماند: چرا بخش بزرگی از جامعه شهری ایران؛ و عموماً زنان و مردان جوان به دنبال این حرکت اصلاحی روانه شدند؟ چرا قشر جوان جامعه برای کسب آزادی به امام زاده ای از امام زاده های نظام اسلامی خود را سنجاق کرد؟

اگر هنوز پاسخ مان را نیافته‌ایم، این هم یک پرسش دیگر: فراخوان های مکرر جامعه تبعیدی؛ حتا از سوی کسانی که زخم زندان و شکنجه شان پس از دو دهه هنوز التیام نیافته، چرا هرگز خریدارانی در داخل نیافت؟

شاید پاسخ ساده باشد: زیستن چندین و چند ساله در خاطرات نوستالژیک گذشته.

پرواضح است، زندگی در دنیای معاصر و تماس و ارتباط گیری با انسان قرن حاضر، نیازمند زبان، فرهنگ، ابزار و راهکارهای نوین و امروزین است.

مگر ندیدیم، همین چند رسانه پرمخاطبی که خود را در خارج به طیف چپ سرنگونی طلب منتسب می کنند، در روزهای نخستین خیزش اعتراضی مردم دچار «نقص فنی» شده و قسمت اعظم کارکرد رسانه ای شان را از دست دادند.             

فاجعه اما در قسمت خبر رسانی ها بود. خبرهای دریافتی، گاهی خبر و ضد خبر بودند، و گاهی اولی، دومی را نفی می کرد. تازه، این که خبرها اغلب شان از منابع دست چندم دریافت می شدند.

 سالها وقت داشتیم تا طعم رسانه و فعالیت رسانه ای را به عنوان اکسیری نجات بخش مزمزه کنیم. از خر شیطان پایین بیاییم و با تقسیم کار، کنترل شدن حرفه ای، و همکاری جمعی آشتی کنیم. اما مگر دیوانه هستیم، وقتی جامعه تبعیدی از رهنمودها، مقالات و تحلیل های معجزه آسا  به حد اشباع رسیده است. و بخش اظهارنظرها؛ که گاهی محل تسویه حسابهای شخصی، گروهی و محفلی آدم های سُم دار بی هویت شده است. آدم باید دیوانه باشد تا این دکان دو نبش را تعطیل کند و خودش را با ضوابط انسانی وفق دهد.

مگر دیوانه بودیم تا از خیر پاهای ثابت تحلیل های رادیویی مان بگذریم و بخواهیم مسائل جامعه تبعیدی را (کشور ایران پیش کش) از زبان خود آنان رله ی رادیویی کنیم. مغز خر نخورده بودیم، وقتی می توانستیم از طرف قاطبه ی مردم، سخنگوی درد و رنج و حتا شادی و مشکلات شان باشیم… چرخ یک جامعه این گونه پنچر می شود و نیز با تلنگری از پای در می آید.

 

بارها از خود پرسیده ام: آن همه عزیز که در خیابانها و زندانهای ایران در دهه پنجاه و شصت به خاک و خون افتادند، اگر امروز جامعه تبعیدی را می دیدند، چه می کردند و چه خاکی به سرشان می ریختند؟

*    *    *

در پنجمین گفتگو پیرامون «انتخابات» ایران و عوارض اجتماعی آن با تقی روزبه به گفتگو می نشینم. در این گفتگو سعی کرده ام، پرسش ها از