نیروهای سیاسی منطقی یا مشروعیت طلبان جمهوری اسلامی

اعتراضات و "جنبش سبزی" که حول و حوش انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه ۸۸ اتفاق افتاد. صف بندیهای تازه ای را در سیاست درداخل و خارج کشور بوجود آورد. صف بندی که ادامه شکست سیاست نظم نوین امریکا و ضربات پیش گیرانه دوران بوش بود.ناسیونالیست پرو غرب که سالها چشم انتظار بود که به کمک دخالت نظامی  امریکا در ایران تغییراتی بوجود بیاید، با شکست آمریکا در عراق و سر کار آمدن" اوباما"  امید خود را از دست داده بود. 

 هژمونی آمریکا  در سطح جهان دستخوش تغییرات اساسی شد. معنی شکست امریکا در عراق دست بالا پیدا کردن جمهوری اسلامی در منطقه بود! جنبشی که پشت ناسیونالیست پرو غرب در داخل و خارج کشور بود برای مدتی ساکت و بی تحرک بود. جمهوری اسلامی توانست پرچم عظمت طلبی ناسیونالیست  ایرانی را دست بگیرد. این به معنی بی خاصیت شدن اپوزسیون پرو غرب در خارج کشور بود. دیگر نمیتوانستند خود را نماینده "ایرانی گری" و عظمت طلبی نشان دهند چون جمهوری اسلامی و احمدی نژاد عملا این پرچم را برداشته بودند. اوباما با شعار وسیاست مذاکره با جمهوری اسلامی به عنوان محوری ترین سیاست خارجیش  در قبال ایران وارد رقابتهای انتخاباتی شد و تا کنون هم بر این اصل پایبند مانده است! همین سیاست باعث شد که رضا پهلوی در مصاحبه با بی بی سی اعلام کند که" حاضر است با احمدی نژاد سر میز شام حاضر شود"!

انتخابات ریاست جمهوری در ایران  این فرصت را به اپوزسیون پرو غرب و لیبرالها داد که با پشتیبانی از یک جناح از جمهوری اسلامی نقش از دست رفته خود را بازیابند!  از سرنگونی طلبی دوباره به  تعدیل جمهوری اسلامی روی آورند. البته این تصویر یکبار در دوره هشت ساله خاتمی شکست خورده بود.  بی دلیل نیست که برای اولین بار در حیات جمهوری اسلامی با رشد ۳۰۰ درصدی از ایرانیان خارج کشور در انتخابات روبرو شدیم. بر اساس آمارهای منتشره بیش ازنود درصد در خارج کشور به موسوی رای دادند.
 با به گل نشستن کشتی آرزهایشان در چند سال گذشته انتخابات ریاست جمهوری  روزنه ای امیدی بود که در نقش مشروعیت طلبان  نظام اسلامی ظاهر شوند. مشروطه خواه به مشروعیت طلب جمهوری اسلامی تبدیل شد.سخنگویان راست پرو غرب این تغییر شیفت را آشکارا در مصاحبه ها یشان اعلام کرده اند.حضور گسترده در روز ۲۲خرداد برای رادی دادن به یکی از چهار کاندیدایی که از صافی شورای نگهبان گذشته بودند  به حدی برای این بخش از اپوزسیون افتخار آمیز بود که مهاجرانی، مسعود بهنود و فرخ نگهدار را شانه به شانه هم در صف رای دهندگان   دیدیم! اینها با رای دادنشان و نشان دادن انگشت" رنگی"  شده خود  همراه با پاسپورت یا شناسنامه های ایرانیشان به کمونیستهاو آزادیخواهانی که در مقابل کنسولگری در لندن به این معرکه گیری اعتراض داشتند به ۳۰ سال جنایت رژیم انگشت تائید نهادند!

 مصاحبه اخیر بی بی سی فارسی  با مهرداد خوانساری مشروطه خواه خط مقدم، مهدی سامع شواری ملی مقاومت  و امیر حسین گنج بخش از گردانندگان جمهوری خواهان لائیک نمونه صریحی از این تغییر در رویکرد اپوزسیون راست  به جمهوری اسلامی است. "به گفته آقای خوانساری، سد بزرگ میان نیروهای داخل و خارج از کشور شکسته شده است و بسیاری از نیروهای معترض و منتقد در خارج از کشور هم اکنون رهبری اعتراضات از سوی میرحسین موسوی را پذیرفته اند"1 به وضوح میشود دید که بخش زیادی از اپوزسیون رژیم در یکی از جناحهای رژیم ادغام  شده اند. وقتی آقای خوانساری اعلام میکند بسیاری از نیروها در خارج کشور هم اکنون رهبری موسوی را پذیرفته اند دلالت بر این واقعیت دارد.

 حضور چشمگیر  در انتخابات در خارج کشور گواه این است که شکافی که حزب ما از ۳سال پیش روی آن دست گذاشته بود جامه عمل پوشید.  خوانساری  در ادامه گفت: "من ندیده ام در میان نیروهای سیاسی منطقی که در خارج از کشور هستند بخواهند وضعیت آقای موسوی را زیر سوال ببرند. آرزوی همه ما این است که آقای موسوی امکان برابر را برای همه شهروندان ایرانی فراهم کند."  بروشنی این واقعیت را اثبات میکند بخش راست جنبش سرنگونی طلبی در داخل و خارج کشور پشت جناحی ار جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. آقای خوانساری دیپلمات کار کشته ای در دوران رژیم شاه بوده است و میداند که چگونه معدود جریانات اپوزسیون که در این سناریو شرکت نکردند را غیره مستقیم "غیره منطقی" بنامد.البته این برچسب توسط بخش چپ همین جنبش خطاب به کمونیستهایی که مرعوب این جو نشدند   "ضد انقلاب" نامیده شدند!

 اپوزسیونی که رهبریش این چنین شیفته موسوی است که انتظار دارد که" امکان برابررا برای همه شهروندان ایرانی  فراهم کند. "  نه از سر توهم و یا کج فهمی سیاسی  بلکه این واقعیت جنبشی و منفعت سیاسی این بخش از بورژوازی ایران را نشان میدهد که پشت سر موسوی، رفسنجانی و خاتمی قرار گرفته اند.  بی بی سی و سی ان ان  وسایر میدیای غربی همراه با دولتهایشان دقیقا از همین آبشخور به تحولات ایران می نگرند. وگرنه جمهوری اسلامی ۳۰ سال است جنایت میکند و زندان و شکنجه  بخش جدای ناپذیر حیات ننگینش را تشکیل میدهد. سران "جنبش سبز" از حزب مشارکت تا سازمان مجاهدین انقلاب تا موسوی  و کروبی تا رفسنجانی و دیگران جزو دستگاه سرکوب  بوده و هستند .این روند میرود که ارزشهایی که اپوزسیون به قیمت دهها هزار اعدام و صدها هزار زندانی و مبارزه سی ساله با جمهوری اسلامی  بدست آورده بود دستمایه بخش دیگری از بورژاوزی ایران در داخل و خارج قرار گیرد.  

این تحلیلها  در جامعه مابه ازای اجتماعی پیدا میکند حضور هزاران نفره در تظاهرات های خارج کشور با "پرچم سبز" و حضور چهره های شناخته شده اپوزسیون راست در میان آنها گواه دیگری است از پلاریزه شدن جامعه!  موسوی نه تنها به "قهرمان" اصلاح طلبان داخل  بلکه به" قهرمان" مشروعیت طلبان جناحی از جمهوری اسلامی در  خارج هم تب
دیل شده است!

  اشاره خوانساری به" نیروهای سیاسی  منطقی"  قطعا همه احزابی را در بر میگرد که دنبال "موج سبز" راه   افتاده اند.با جرات میتوان گفت به جز حزب حکمتیست و کومله (آنهم نیم بند) این نیروهای منطقی شامل کل اپوزسیون جمهوری اسلامی از چپ و راست میشود! این بزرگترین موفیقت برای بخشی از جمهوری اسلامی است که توانست همه را زیر یک سقف از سر منفعت طبقاتی جمع کند. اینها چپ و راست بخشی از بورژوازی لیبرال ایران هستند.
در ادامه این گفتگو   مهدی سامع از شواری ملی مقاومت مشکل را فقط در ولایت فقیه میداند و اعلام میکند که "دعوایی که وجود دارد به نظر من و بر خلاف نظر آقای موسوی که در بیانیه دهم تیرماه اشاره کرده اند یک دعوای خانوادگی نیست و یک دعوای تاریخی برای اجرای حاکمیت ملت و علیه نهادهایی مانند ولایت فقیه است که این حاکمیت را نقض می کنند!" 

تقلیل دادن خواست مردم به مخالفت با "نهاد ولایت فقیه" بازی در میان جناحهای رژیم است. چون بخشی از جمهوری اسلامی مدتهاست به این نتیجه رسیده است. گنجی ، منتظری ودیگران نمونه بارز این تفکر هستند آقای سامع یک فاز عقب تر  است!

امیر حسین گنج بخش ،از گردانندگان "اتحاد جمهوری خواهان ایران" می گوید:" مرز بندی خودی و غیر خودی دیگر بی معنا ست.
آقای گنج بخش می گوید " با هم سرنوشت شدن نیروهای مذهبی درون نظام با نیروهای سکولار و آزادیخواه خارج از نظام در خارج از کشور ، این امکان به وجود آمده است که یک شعار مشترک برای همزیستی ملت ایران مطرح شود."

 این سئوال پیش میاید که "هم سرنوشتی نیروهای مذهبی درون با نیروهای سکولار و آزادیخواه خارج از نظام  در خارج کشور" کدام  منفعت سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی  در جامعه را نمایندگی میکند؟ غیر از اینست اینها بخشی از سرمایه داری ایران هستند که دعوایشان برای شریک شدن بیشتر در اسثتمار طبقه کارگر است. شاید بعنوان تک فرد آدم خوبی باشند اما جنبشی را نمایندگی میکنند که بر سر در آن نوشته که "کار ارزان کارگر خاموش".
 جنبش سبز تا کنون توانسته است سنگرهایی را از اپوزسیون رادیکال و ماگزیمالیست جمهوری اسلامی فتح کند!دیگر کمونیستهای دو آتشه و آزادیخواهان سرنگونی طلب نیستند که مقدرات خارج کشور را تعیین کنند، بلکه امثال مخملباف ، گنجی ، سازگارا و مهاجرانی و فرخ نگهدار  است که جلو صف افتاده اند و ادعای دفاع از مردم وحقوق  لگد مال شده آنها را دارند این در حالی است که   همین اشخاص جزو سرکوبگران مردم بوده اند. طنز تلخ این است که کسانی که به خود میگویند کمونیست و چپ در مقابل این جنبش "همه باهم" زانو زده اند.و به بارکش این جنبش تبدیل شده اند. کمونیستها و طبقه کارگر باید نه تنها فریب لیبرالیزم این جنبش را نخورند بلکه  با چپ دنبال رو حوداث  تعیین تکلیف نهایی کنند.باید صف خود را مستقلا سازمان داد. متشکل شد و حول پرچم آزادی وبرابری جنبش خودمان را به میدان بیاوریم!
۲۰جولای۲۰۰۹
۱-لینک این مصاحبه
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/07/090707_alia_iran_exiels.shtml