اوضاع کنونى ایران و حزب ناحکمتیست

رویدادهای بعد از انتخابات ۲۲ خرداد، صحت جهت گیریها، تحلیلها و گفته های حزب کمونیست کارگری را به نحو احسن اثبات می کند. آنچه معلوم است جمهوری اسلامی آینده ای در ایران ندارد. رخدادهای پس از انتخابات شاید نه به این گستردگی ولی کاملا قابل پیش بینی بود. مدتها بود که بر سر چگونگی اداره نظام جمهوری اسلامی در میان سران اصلی رژیم اختلافات زیادی بالا گرفته بود. این روند عمدتا از دوم خرداد و پس از انتخاب خاتمی و ۱۸ تیر ۷۸ به طرز عریانتری آغاز شد.

تاکتیک مردم در آن دوران این بود که از طریق انتخابات بتوانند در صفوف بالای اداره کنندگان نظام اسلامی شکاف بیندازند تا بدین وسیله فشار و اختناق را از سر خود کم کنند و برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی قدمهای بعدی را راحتتر بردارند. فشار مردم از پایین در این چند سال در مقابل خشونت دولت، در مقابل بالا رفتن تورم، در برابر گرانی و برای بدست آوردن آزادیهای مدنی و از طرف  دیگر ایستادگی مردم در مقابل دخالت مذهب در زندگی روزمره خود، فشارهای سیاسی و دیپلوماتیک برسر نقض حقوق بشر از سوی دولتهای غربی و سازمانهای دفاع از حقوق بشر صفوف بالای رژیم را به هم ریخت و شکاف عمیقی را بر سر چگونگی  اداره و ادامه جمهوری اسلامی ایجاد کرد و در انتخابات ۲۲ خرداد این شکاف به یک دره عمیق در میان آنها تبدیل گردید و مردم هم از آن استفاده کردند بر سرشان ریختند و توجه تمام جهان را به آنچه که در ۳۰ سال اخیر بر مردم ایران گذشته است معطوف کردند.
ابعاد اعتراض و خشم مردم از حکومت چنان گسترده بود که کل جهان را تکان  داد. در بطن این رویداد به گلوله بستن ندا آقا سلطان زن جوان ۲۷ ساله و لحظات غم انگیز جان باختن وی در مقابل چشم جهانیان، دل میلیونها نفر ازمردم سراسر جهان را به درد آورد و نفسها را در سینه حبس کرد. مرگ جانگداز ندا یک نمونه  ازهزاران مورد به گلوله بستن جوانان آن مملکت بود که دخالت مذهب در زندگی خود را قبول نداشتند. مرگ ندا نمونه ای از هزاران هزار جانباخته ای است که گناهشان فقط این بود که آزادی میخواستند و میخواستند مانند بشر قرن بیست و یکمی زندگی کنند.
دوستان ناحکمتیست گفتند که این جنبش، جنبشی برای سرنگونی نیست؛ جنبش ضد تقلب در مورد انتخابات است و ربطی به انقلاب مردم ندارد. این سخنان مشعشع، حرف امروز آنها نیست مدتهاست دارند همین حرفها را می زنند و از شکست جنبش سرنگونی و متعارف شدن جمهوری اسلامی صحبت می کنند. من در طول این چند سال هرچه از آنها شنیده و خوانده ام این بوده که هراتفاقی در هر گوشه ای از ایران افتاده باشد و مربوط به مبارزه مردم علیه حکومت اسلامی بوده باشد؛ حزب حکمتیست گفته است مال ما نیست مردم شرکت نکنید. گفته اند این یکی ناسیونالیستی است آن یکی ارتجاعی است، دیگری جنگ جناحهاست و مردم برای دفاع از یک جناح علیه جناح حاکم بیرون آمده اند. حتی برای اول ماه مه امسال هم همین کار را کردند. بالاخره معلوم نشد چه چیزی به حزب حکتیستها مربوط است و اساسا چرا حزب تشکیل داده اند؟! اما الحق که در بد دهنی هیچکس به پای آنها نمی رسد این روشها به بهترین روش دخالتگری آنها در جنبش چپ ایران تبدیل شده است. ناگفته نماند همه اینها از ادبیات آقای کوروش مدرسی نشأت می گیرد و دوستان حزب ناحکمتیست اساسا با آن بار آمده اند.
  حزب و جریانی که خیزش مردم را جنبش ضد تقلب میداند بخاطر این است که قبلا از متعارف شدن جمهوری اسلامی صحبت کرده و گفته بودند جنبش سرنگونی شکست خورده است و به انتظار تغییر تدریجی نشسته بودند. بعلاوه اینها خواستند حرفی بزنند و تحلیلی بدهند که هیچ احدی تاکنون چنان نگفته باشد. حزب حکمتیست به رهبری کوروش مدرسی اساسا تنها جریانی بود که در مقابل این جنبش ایستادگی کرد و از مردم خواست در این جنگ شرکت نکنند.
حزب به اصطلاح حکمتیست، روند تحلیلها و جهت گیریهای منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری را از دوره انتخابات خاتمی تا پایان دوره چهار ساله احمدی نژاد دور زده است و کاملا در مقابل خیزش عظیم مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی بویژه خیزشهای دوره بعد از ۲۲ خرداد ایستادگی کرد و مردم را به خانه نشینی دعوت کرد. این جریان درست در زمانی که جنایتکاران اسلامی تعداد زیادی از مردم را به گلوله بستند و دستگیر و یا زخمی کردند و با ضرب گلوله مردم را از خیابانها متفرق نمودند، اظهار خوشحالی کرده و یکی پس از دیگری نوشتند که انقلابتان شکست خورد.
برخورد حزب حکمتیست به رویدادهای اخیر در ایران از سر نفهمیدن و عدم درک این شرایط نبوده است؛ روند تحلیلهای کوروش مدرسی اساسا بعد از مرگ منصور حکمت از ریل کمونیسم کارگری خارج گردید. معلوم بود وقتی روند تحلیلها در مورد سیر تحولات ایران عوض میشود و هر نوع حرکت مردم علیه جمهوری اسلامی، ناسیونالیستی و ارتجاعی و بی ربط به به حزبشان جلوه داده می شود بسیار طبیعی بود که حرکت اخیر مردم را نیز به کیسه جنگ جناح ها بریزند و دست خود را از هر نوع  انقلاب و انقلابی گری بشویند. بدبختی آنها از آنجا شروع شد که تصمیم گرفتند حزب کمونیست کارگری هر موضعی بگیرد در مقابل آن موضع دیگری بگیرند تا در دنیای خیالاتی و کور و بی افق خود به انقلاب مورد نظر خود بیاندیشند.
می گویند این حرکت هیچ ربطی به انقلاب مردم ندارد چون قبلا گفته بودند جمهوری اسلامی متعارف شده است و گفته بودند جنبش سرنگونی تمام شده است؛ چون گفته بودند انقلابی در کار نیست؛ چون یک دوره نیز به بحران سازی سرمرزها اعتقاد پیدا کرده بودند و میخواستند از طریق گارد آزادی و از دریچه کردستان، آغاز انقلاب در ایران را استارت بزنند. در واقع  تمام افق آنها به سرنگونی و انقلاب  در ایران کور شده است. آقای رحمان حسین زاده در تداوم و ادامه چنین تحلیلهایی می نویسد: "اگر کسی خیزشهای اخیر مردم در ایران را آغاز حرکتی برای انقلاب بنامد ما بر ضد آن هستیم". و اطلاعیه پشت اطلاعیه از مردم خواستند آرامش خود را حفظ نمایند. این حرفها را زدند تا مبادا تحلیلهایشان مبنی بر اینکه
جنبش سرنگونی شکست خورده است و نظام اسلامی به نظامی متعارف تبدیل شده است پوچ و بی معنی شود.
همانطور که اشاره کردم بحث اینها از سر نفهمیدن و عدم تشخیص روندهای سیاسی و اجتماعی در ایران نیست. اینها ماهیتا فرق کرده اند و از ریل خارج شده اند و غیر اجتماعی شده اند و همه چیز را سیاه می بینند، به جامعه نیز بی ربط شده اند، افق روشنی بر استراتژی حزبشان ندارند و همه درها را بر روی خود بسته اند. از همه چیز سرخورده گردیده و از خود پسندی شبیه به سازمان مجاهدین شده اند. معمولا جریاناتی که از همه چیز سرخورده میشوند و از انقلاب و انقلابی گری دور میشوند، از قدرت تحلیل و بیان واقعیات عینی در جامعه و سوخت و سازها و فعل و انفعالات و تلاشها و تاکتیکهای مبارزه  مردم نیز دور می گردند و چه بسا به نیرویی خطرناک در راه انقلاب مردم نیز تبدیل شوند.
 این دوستان ظاهرا چشمانشان را بر همه چیز بسته اند و در دنیای تاریک خود شروع به شمشیر چرخانی کرده اند. مستقل از دوری و نزدیکی پایه های نظری و افقهای اجتماعی نیروهای سیاسی، هرکدام به نحوی از مبارزات اخیر مردم ایران حمایت کردند و در دفاع و پشتیبانی ازآن مردم را به تظاهرات و متینگ و هر شکل دیگر از اعتراض فراخوان دادند و به تقویت آن پرداختند. دوستان حزب حکمتیست هم اینها را می فهمند ولی از آنجایی که مدتهاست تحلیلهایشان از اوضاع ایران عوض شده است و انقلاب و سرنگونی را از پیش بینیها و مسیر مبارزاتشان حذف کرده اند و کج فهمی هایشان برای همه روشن شده است نمی خواهند واقعیات موجود را بپذیرد.
 ما همیشه گفته ایم انتخابات در جمهوری اسلامی پوچ و بی معنی است. در دوره انتخاب خاتمی نیز همین را گفتیم و برای احمدی نژاد نیز بر این مسئله تأکید داشتیم ولی با این وجود بخش قابل توجهی از واجدین شرایط انتخابات در آن شرکت کردند و با شرکتشان، اتحاد صفوف سران جمهوری اسلامی را در هم شکستند. آقای کوروش مدرسی هم خوب میداند که مبارزه مردم در ایران در جهت دفاع از جناحی علیه جناح دیگری نیست. بسیار طبیعی است که مردم در ایران تحت حاکمیت نظام اسلامی زندگی میکنند و میدانند این رژیم رحم سرش نمیشود و برای سرکوب مردم نیروی ناجا درست کرده است، سازمان بسیج بر پا کرده است، سپاه پاسداران ایجاد کرده، وزارت اطلاعات دارد، لباس شخصی دارد و صدها هزار موتور سوار و چاقوکش سازمان داده است به همین دلیل تاکتیک مبارزه مردم الزاما همانطور که دوستان حزب حکمتیست میخواهند پیش نمی رود و مردم سعی میکنند در پوشش دفاع از موسوی، قدرت اجتماعی خود را برای نابودی کل نظام به آزمایش بگذارند. معلوم است مردم همیشه دنبال بهانه اند تا ترس خود را بشکنند و نیروی عظیم خود را به میدان بیاورند.
این آقایان میدانند که مردم ایران دنبال ارتجاع دیگری نیستند. دنبال تغییر اساسی و بنیادی هستند؛ دنبال رفاهند، در پی کوتاه کردن دست مذهب از زندگی خود هستند؛ دنبال امنیت و آسایش هستند. مردم ایران به دنبال رهایی از تمام قوانین دست و پا گیر مذهبی هستند که ۳۰ سال است جمهوری اسلامی آن را به جامعه  ایران تحمیل کرده است.
مبارزه مردم برای این است که از زندانهای مخوف و شکنجه و اعدام نجات پیدا کنند. مردم ایران جمهوری اسلامی را با گوشت و پوست خود تجربه کرده اند و نمی خواهند سر به تنش بماند و حداقل جز حزب کوروش مدرسی همه این را گفته اند. حرکت و تاکتیک مبارزه  مردم بسیار عمیقتر و روشنتر از تحلیلهای مشعشع و پا در هوای حزب ناحکمتیست است. می گویم ناحکمتیست بدلیل اینکه اینها مطلقا هیچ تشابه نظری سیاسی و تاکتیکی با روش و روند تحلیلهای منصور حکمت ندارند. یک لحظه تصور کنید در شرایط  کنونی، منصور حکمت زنده بود و با چشم خود می دید که توجه جهان به اوضاع  ایران جلب شده است و میلیونها نفر از مردم در داخل و خارج به خیابان آمده اند، صفحات اول روزنامه های مهم جهان پر از تحلیل و تصاویر از صحنه های عظیم مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی است. میدید که چسب درونی ۳۰ سال اتحاد آخوندها برای سلاخی مردم کنده شده است و دارند همدیگر را به محاکمه میکشند. میدید که چگونه مبارزه مردم ایران به طور بی سابقه ای  مورد حمایت جامعه جهانی قرار گرفته است. میدید که این همه خواننده، نویسنده، فیلم ساز و ترانه سرا و شخصیتهای مشهور دنیا در حمایت از مبارزه مردم ایران به میدان آمده اند. میدید که دولتهای اروپایی که هیچ گاه حاضر نبودند علیه جمهوری اسلامی حرفی بزنند و یا اگر می زدند با ایما و اشاره بود امروز دارند مبارزه مردم را برحق می شمارند و حاضر نیستند احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور برسمیت بشناسند، با این وجود منصور حکمت مثل آقای کوروش مدرسی میگفت: جنگ ما نیست شرکت نکنید. کسی که چهارتا مطلب از منصور حکمت را خوانده باشد اینطور فکر نمی کند دلیل ناحکمتیستی آنها در اینجاست. البته این جنگ جنگ مردم با رژیم است ربطی به حزب آنها ندارد برای اینکه حزب آنها ربطی به مردم ندارد.

 جامعه چنان در حال انفجار است که خامنه ای را در نماز جمعه به گریه انداخت و اشک تمساح ریخت. با این وجود هیچگاه  مبارزه مردم در ایران به این اندازه مورد خشم و بیزاری حزب حکمتیست قرار نگرفته بود. خوشبختانه حزب کمونیست کارگری ایران امروز دارد اعتراض این جنبش را نمایندگی می کند و مطمئنا اگر منصور حکمت زنده بود روی همین جهت استوار بود و باتیزهوشی تمام، حزب کمونیست کارگری را در سرنوشت این جنبش برای سرنگونی رژیم همانطور که هست دخالت می داد و صد
و هشتاد درجه خلاف آنچه که این آقایان فکر می کنند به آن می پرداخت.

هیچ منصور حکمت شناسی نه الزاما آنهایی که هرکدام به نحوی خود را با روش مبارزه و متدولوژی منصور حکمت تداعی می کنند، حتی هیچ کدام از مخالفین منصور حکمت، برداشت حزب حکمتیست از منصور حکمت در شرایط کنونی و آن طور که حزب حکمتیست فکر می کند  را ندارند. به همین دلیل بهتر است به آنها گفته شود ناحکمتیست.

۱۵ ژوئیه  ۲۰۰۹