بازی انقلاب با مقدسات ضدانقلاب!

انقلاب همیشه با تخریب مقدسات نظام حاکم، راه خود را برای لحظات تعیین کننده، یعنی جارو کردن کامل بساط آن نظام باز میکند. از لحظه ای که حتی آوردن کلمه شاه بر زبان رعب آور بود، تا لحظه ای که مرگ بر شاه نقل و نبات هر مجلسی شد؛ از لحظه ای که چپ نگاه کردن به تمثال اعلیحظرت وحشت آور بود،  تا لحظه ای که تمثال شاه به آتش کشیده شد؛ انقلاب ۵٧ ، قدم به قدم و سنگر به سنگر مقدسات نظام سلطنت را  نامقدس کرد. مرگ بر شاه و آتش زدن تمثال مبارک، نشانه مهمی از چرخش بزرگ توازن روانی و اجتماعی به نفع جنبش انقلابی بود. اما همین عمل به نوبه خود، انقلاب را در موقعیت به مراتب قدرتمندتر قرار داد که با قیام بهمن ضربه آخر را وارد آورد. 

در عالم پیچیده سیاست، قیاس تاریخی نعل به نعل جایز نیست. جنبه های زیادی از جامعه معاصر ایران در مقایسه با جامعه مقطع ۵٧ و به تبع آن انقلاب حاضر با انقلاب ۵٧ متفاوت است و میتوان انتظار داشت که لحظات پیشروی انقلاب حاضر بسیار خودویژه تر از انقلاب ۵٧ باشد. اما در عین حال، انقلابها در عین غنا و تنوع خود ویژه شان، از منطق درونی بسیار مشابهی هم تبعیت میکنند. لحظات زیادی از انقلابها شباهت خیره کننده ای باهم دارند. سیر نامقدس اعلام کردن مقدسات حاکم، فروریزی قدیسان نظامهای حاکم توسط پیشروی انقلاب یکی از این منطقهای درونی و همسان انقلابهاست. آری، انقلابها با تخریب مدام مقدسات ضد انقلاب حاکم راه خود را برای نبرد نهایی باز میکنند. انقلاب، مارش عظیم خود را روی قدیسان ضدانقلاب باز میکند.

پاره شدن و به آتش کشیده شدن عکس خمینی هم، یکی از این لحظات پیشروی انقلاب بر روی قدیسان ضد انقلاب بود.  قبلا، مردم عکس دیکتاتور حاضر را پایین کشیده بودند و و رویش رژه رفته بودند و در معرض دید مردم جهان قرار داده بودند و با این کارشان اعلام کرده بودند که جای شایسته این بالاترین مقام مذهبی و سیاسی حکومت اسلامی زیر پای مردم است. با آتش زدن عکس خمینی، مردم رفتند سراغ بانی اصلی فساد و جنایت اسلامی و علنا از خط قرمز مقدسات نظام اسلامی هم عبور کردند. به آتش کشیده شدن عکس خمینی، هیچ معنایی ندارد جز اعلام صریح نه به کل جمهوری اسلامی از اول تا آخرش، از پایین تا بالایش، از اصولگرا تا اصلاح طلبش. و درست به همین دلیل، به آتش کشیدن تمثال سرقاتلان اسلامی، اینچنین مایه وحشت هر دو جناح حکومت، غالب و مغلوب و اپوزیسیون طرفدارش شده است. اپوزیسیونی که شغل ناشریفش در کل این سی سال هیچ چیز نبوده است جز بادمجان چیدن دور قابهای مقدس اسلامی.

جناح مغضوب حکومت اسلامی،  که وظیفه تاریخی خود را مقابله با انقلاب مردم، نجات نظام حاکم از تعرض انقلاب، و انجام این وظیفه توسط و بردوش خود مردم انقلابی تعریف کرده است؛ فورا  پشت این حرکت “دستهای مشکوک ضد انقلاب” را تشخیص داد. درخواست مجوز تظاهرات کرد تا از مقدسترین مقدسات جمهوری اسلامی اعاده حیثییت کند. عجله جناح مغضوب برای تظاهرات در تبری جستن از این حرکت “دستهای مشکوک” قابل درک است. این جناح خوب متوجه شده است که این حرکت یعنی نه به کلیت جمهوری اسلامی، نه به “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر”، نه به مضحکه “بازگشت به دوران امام”، و البته تاکید مجدد بر شعار “موسوی بهانه است کل رژیم نشانه است”. جناح مغضوب در این حرکت پیام کوبنده ای از مردم دید که دوره ملا خور کردن انقلاب مردم آنهم به نام خمینی، همان تبه کار شیادی که یک بار انقلاب مردم برای آزادی و برابری و انسانیت را بدستش ملاخور کرده اند تمام شده است. این حرکت نشان داد که حتی تصور بازگشت به دوران “خوش” امام سفیهانه و پوچ است.

جناح مغضوب، ابلهانه تصور میکرد که خواهد توانست روی نفرت بیحد مردم از دیکتاتورهای زنده اسلامی آویزان شود و روح پوسیده دیکتاتور مرده را احضار کند و مثلا کل دیکتاتوری اسلامی را نجات دهد. با این اتفاق، این حسابهای ابلهانه جناح موسوی به طور کامل در هم ریخت.
اپوزیسیون اصلاح طلب،  که وظیفه اصلی اش مقابله با انقلاب مردم است با دیدن عکس خمینی در آتش سرگیجه گرفت. قیافه بسیار مضحکی بخود گرفت و اندر باب دموکراسی و تعقل و مسامحه و تحمل اندیشه ها! و پرهیز از خشونت و تاکتیکهای عاقلانه و آینده نگری … وراجی کرد. به دو نمونه از این اظهارات مضحک توجه کنید. محسن سازگارا، یکی از آرشیتکتهای سپاه پاسداران، کسی که در حال حاضر از تلویزیون فارسی زبان آمریکا برای “نخست وزیر محبوب امام” خدمات میدهد: اصلا “آقای خمینی” به گذشته تعلق دارد و ما یاد گرفتیم که در موردش “هر نظری” داشته باشیم (هر نظری؟ در مورد بنیانگذار هولوکاست اسلامی هر نظری؟ آخ که اینها چه موجودات ظریفی هستند!) کنار هم باشیم. سایت ایران امروز منعکس کنندن مواضع سازمان بی آبروی خط امامی اکثریت: “پاره کردن یا آتش زدن عکس کسی که دیگر زنده نیست، به معنی تلاش برای حذف اندیشه اوست و سبزها نشان داده اند که اهل تکثر هستند و هیچ وقت به دنبال حذف یک عقیده نیستند، بلکه کاملا برعکس به دنبال ایجاد چارچوبی دموکراتیک برای زندگی مسالمت آمیز و حقوق برابر پیروان همه عقاید هستند.”
نفرت و وحشت اینها از این حرکت کاملا سیاسی و قابل درک است. اولا، اینها صفی در مقابل انقلاب مردم هستند و هر حرکتی که انقلاب مردم را به جلو سوق دهد زیر پای اینها را هم خالی میکند. ثانیا، اینها عمری در خدمت امام خمینی رکاب زده اند. اینها سلحشوران دهه اول بعد از ۵٧ هستند که برای امام، سپاه پاسداران سازمان دادند و زیر عبای امام وول خوردند. اینها چاپلوسان دهه شخصت بارگاه امام هستند. تعرض به ساحت خمینی دست خود اینها را هم رو میکند. هرچقدر شبح خونین خمینی مورد تعرض قرار گیرد همانقدر نقش کثیف خود اینها در ایام زنده بودن خمینی در حافظه تاریخی مردم زنده تر میشود. آری، نگرانی این حضرات کاملا قابل درک است.

اما مهتر از همه واکنش جناح حاکم است. جناح حاکم اولا مثل همه موارد دیگر تصویر و نقشه یکسانی در قبال این رویداد ندارند. این هم یکی از شاخصهای فروریزی حکومت اسلامی است که هیچ چیزی نمیتواند این صف را متحد کند. هر اتفاقی به تشتت و سرگیجگی و وحشتشان میافزاید. کیهان و روح الله حسیینیان  یک چیز میگوید. رضایی یک چیز. خامنه ای یک روز رجز میخواند،  روز دیگر به استغاثه میافتند. اما با تمام این سایه روشنها یک چیز برای همه اینها روشن است. یک بار دیگر کل نظام اسلامی، این بار با یک ابتکار دیگر انقلاب به چالش کشیده شد.

وحشت جناح حاکم از اینجاست. عکس بنیانگذار نظام اسلامی توسط انقلاب به آتش کشیده شده است. چه چیزی دهشتناک تر از این برای نظام؟ چه چیزی وحشتاکتر از این که بنینانگذار نظام، جوهر نظام، مقدسترین مقدسات نظام، در روز روشن، در مقابل مسلسل بدستان نظام به آتش کشیده شود. مردم قبلا عکس خامنه ای را به آتش کشیده بودند و اعلام کرده بودند خامنه ای قاتله ولایتش باطله. از این هم فراتر رفته و فریاد زده بودند: “مرگ بر اصل ولایت فقیه”. با به آتش کشیدن عکس خمینی، “اصل ولایت فقیه” به آتش کشیده شد. یک بار دیگر جای شبهه ای باقی نماند که موضوع جدال، کل جمهوری اسلامی  با تمام بنیادهایش، با تمام ارکانش، با تمام مقدساتش، با تمام شخصیتهایش است. 

از حکومتهای مستاصل رو به سکوت خرفتیهای سیاسی حیرت انگیزی سر میزند. شاید کسانی واقعا تصور میکنند حالا که دیکتاتور زنده – که البته هرگز نتونستند به ریش خونینش گلابی از تقدس بپاشند – اینچنین به کیسه بوکس مردم تبدیل شده است و مایه ترس و لرزی نمیشود شاید بتوان با  نشان دادن تمثال به آتش کشیده دیکتاتور مرده، روح خبیثش را احضار کرد و ترس و وحشتی بوجود آورد و فرجی برای دیکتاتور زنده باز کرد. شاید بتوان به نام امام، جناح مغضوب را سرجایش نشاند و مردم را مرعوب کرد. شاید اصلا بتوان با توسل به روح امام، خود مردم را بار دیگر بیخ دیوار گذاشت و به “غائله” خاتمه داد! اینها میتواند تصورات کسانی باشد که در مقابل موج کوبنده اعتراض مردم به مالیخولیا دچار شده اند.

اما همه چیز برعکس شد. تف حضرات به طرف بالا رفت و برگشت و درست روی عمامه خود دیکتاتور زنده نشست. ارواح قدیس مرده نتوانست و نمیتواند به کار لجنزار اسلامی حاکم بیاید. نمیتواند چون از  نظر مردم خود همین قدیس این لجنزار را راه انداخته است. با تمثال سوزان رهبر عظیم الشان، کارت دیگری از حکومتی مستاصل سوخت.
 
جالب است. هم جناح حاکم، هم جناح مغضوب و هم بخشی از اپوزیسیون اصلاح طلب و طرفدار رژیم، همه پافشاری میکنند که نه خیر عکس امام توسط مردم انقلابی به آتش کشیده نشده است. جناح حاکم میگوید جناح مغضوب این کار را کرده است. جناح مغصوب میگوید این حرکت مشکوک است و به طور ضمنی میگوید کار کار خود جناح حاکم است که بهانه ای برای تصفیه حساب با جناح مغضوب داشته باشد. اپوزیسیون اصلاح طلب خارج از حکومت تلاش میکند این شبهه را بوجود بیاورد که این کار مردم نیست و حتما کاسه ای زیر نیم کاسه خود جناح حاکم است. گیریم که واقعا عکس این شیاد قاتل، این بنیانگذار و سمبل و تجسم نظام اسلامی را خود دار و دسته جناح حاکم پاره کرده اند تا بهانه ای برای سرکوب داشته باشند. اولا حکومت اسلامی تنها چیزی که کم نمی آورد بهانه برای سرکوب است. ثانیا حتی اگر همین واقعیت داشته باشد این فقط نشانه دیگری از استیصال و در هم ریختگی رژیم اسلامی است که برای نجات خودش مجبور شده است از بالاترین مقدسات خودش مایه بگذارد. این نشان میدهد که کارتهای حکومت اسلامی برای بازی کردن و نجات خودش هر روز بیشتر ته میکشد. این نشان میدهد که شرایط برای وارد آوردن ضربه کاری آماده تر میشود. *