یادداشت های شتابزده – ۴ … در تدارک سومین گردهمایی سراسری (هانوفر، ١٨ تا ٢٠ سپتامبر ٢٠٠٩)

در دفاع از

جنبش رنگین کمان

فکر می کنم نیازی به توضیح نباشد که کمیته برگزارکننده گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران۱، به دلیل وضع بحرانی زندانیان سیاسی فعلی در داخل کشور، بیشترین توان خود را معطوف به شرایط کنونی کرده و فعالانه در کنار سایر زندانیان سیاسی سابق در سازماندهی اعتصاب غذای برلین حضور دارند. اعتصاب غذایی که بر افشای سیاست شکنجه و "اعتراف گیری" از زندانیان توجه ویژه ای را مبذول کرده است.

تجربه سالها زندان، آشنایی با بحث ها و دیدگاههای متفاوت مربوط به چگونگی دفاع از زندانیان سیاسی و امکان تبادل نظر گسترده با فعالین مختلف در جلسات گوناگون، بسیاری از زندانیان سیاسی سابق و از جمله مرا، به شیوه برخورد به آکسیون های فعلی حساس کرده است. پیش از آن که نظر خودم را بنویسم، اجازه دهید دو روش برخورد به مسئله آزادی زندانیان سیاسی را که این روزها خود را در دو حرکت متفاوت نشان می دهد، کمی از نزدیک بررسی کنیم. 
 

روزشمار سازماندهی اعتصاب غذای برلین

در نخستین واکنش ها به وضع سرکوب در ایران، زندانیان سیاسی دو اطلاعیه در روز ۱۵ تیر ۱۳۸۸ (۶ ژوئیه ۲۰۰۹) منتشر کردند۲٫ هر دو اطلاعیه به امضای جمعی از زندانیان سیاسی سابق در ایران رسید («نگذاریم دستگیرشدگان و زندانیان سیاسی ایران به فراموشی سپرده شوند» و «هشدار! نامه تعدادی از زندانیان سیاسی سابق به مجامع بین المللی»).

در ۱۷ تیر (۸ ژوئیه) اطلاعیه سوم۳ انتشار یافت («برای آزادی زندانیان سیاسی، علیه حاکمیت اختناق»). با این حال، نیاز به سازماندهی واکنشی عملی، گسترده و خطاب به افکار عمومی مردم ایران و جهان همچنان احساس می شد. به همین دلیل، با تبادل نظرهایی که انجام شد در ۱۹ تیر ۱۳۸۸ (۱۰ ژوئیه ۲۰۰۹) بیانیه مشترک «برعلیه موج جدید سرکوب و اختناق در ایران» انتشار یافت که خبر از اعتصاب غذای ۲۴ و ۲۵ ژوئیه در برلین، اعلام مصاحبه مطبوعاتی در روز اول اعتصاب و دعوت به پشتیبانی مردم برای شرکت در تحصن برلین بود. 

در روزهایی که زندانیان سیاسی سابق در تدارک اعتصاب غذای برلین بودند، بحثهای دیگری نیز برای اعتصاب غذا در نیویورک در جریان بوده است. این امر به نوبه خود، نشان از ضرورتی است که در این روزها همه ایرانیان خارج کشور بایستی به آن پاسخ دهند. دو روز بعد، ۲۱ تیر (۱۲ ژوئیه)، اعتصاب غذایی در نیویورک در رسانه های اینترنتی اعلام شد.۴ از تیتر آن، احساس کردم تلاش دیگری برای آزادی زندانیان سیاسی در نیویورک برپا خواهد شد. با خواندن محتوای اطلاعیه و سپس امضاهای زیر آن، دریافتم که باز هم پرنسیپ های پذیرفته شده حضور در مبارزه ای دمکراتیک و توده ای برای دفاع از زندانیان سیاسی زیر پا گذاشته شده است و وقایع دردناک در شکنجه گاههای جمهوری اسلامی به میدانی برای یارگیری سیاسی تبدیل شده است. به راستی چرا؟! تلاش می کنم تا با نگاهی به دو اطلاعیه، دو نگاه متفاوت را در آن آشکارتر کنم:

دیدگاهی که تمامیت گراست و هر حرکت دمکراتیکی را فقط و فقط تحت کنترل و هدایت خودش به رسمیت می شناسد. در مقابل دیدگاهی که تفاوت ها و چندگونگی نظری و سیاسی را در حرکات دمکراتیک می فهمد و با درک چنین رنگین کمانی از نظرات است که به سازماندهی افقی، شبکه ای و مبتکرانه این مبارزات دست می زند.

اجازه دهید از لحن دو نوشته و محتوای آن ها شروع کنیم. 

اطلاعیه ها چه اولویت هایی دارند؟

بیانیه مشترک زندانیان سیاسی سابق با خطاب به افکار عمومی ایران و جهان چنین آغاز می شود و مستقیم از قدرت مردم و بیدادگری رژیم جمهوری اسلامی سخن می گوید. حاکمیت ضددمکراتیک جمهوری اسلامی را به خاطر دستگیری و به قتل رساندن مخالفین سیاسی مورد حمله قرار می دهد:

 

«مردم مبارز ایران! انسان های آزاده جهان!

تظاهرات میلیونی مردم در اکثرشهرهای ایران در روزهای اخیر نمایش عظیم قدرت مردمی بود که بیدادگری، عوامفریبی و سرکوب مداوم این رژیم را به چالش می طلبیدند. چالشی که با اعمال خشونت حاکمیت ضددموکراتیک نظام جمهوری اسلامی و نیروهای امنیتی اش پاسخ داده شده است. تاکنون، آمار دهها کشته و صدها زخمی قطعی است. گزارشات رسیده به ما حاکی از دستگیری یا ناپدیدشدن هزاران نفر از فعالین و معترضین رژیم جمهوری اسلامی می باشد.»

در عوض اطلاعیه نویسان پیرو خط سبز، مردم شریف ایران را خطاب قرار می دهد و از «تقلب گسترده» دست به شکوائیه می زنند. ملاک و دغدغه اولیه آنان انتخابات است و «حضور گسترده ملت شریف» در مکانیسم ضددمکراتیکی که در ایران تحت سیطره اسلام گرایان به نام «انتخابات» معرفی می شود. به نیابت از «ملت شریف» تعیین می کنند که «شیوه های مسالمت آمیز» خوبست و تاسف می خورند که «دولت حاکم» (و نه کلیت رژیم جمهوری اسلامی) «علیه مردم خود دست به کودتا» زده است:

«مردم شریف ایران با حضور گسترده خود در انتخابات ۲۲ خرداد نشان دادند که علی رغم نقایص اساسی نظام انتخاباتی در ایران ترجیح می‌دهند که سرنوشت خود را به شیوه‌های مسالمت آمیز و دموکراتیک تغییر دهند. متأسفانه دولت حاکم بر ایران حق مشارکت مؤثر شهروندان ایرانی را در تعیین سرنوشت شان پاس نداشت و با تقلبی گسترده این حق اساسی مردم ایران را به نحو گسترده نقض کرد، و آشکارا علیه مردم خود دست به کودتا زد.»

تا اینجای کار، اطلاعیه نویسان پیرو خط سبز، ملالی نداشته و ندارند به جز  «انتخابات»، «تقلب» و «کودتا»، گویی سرکوب مردم، پس از آن یادشان می آید، که می نویسند:

«و تأسف بیشتر آنکه دولت برآمده از کودتا در برابر موج اعتراضات گسترده اما آرام و صلح جویانه مردم نسبت به نقض آشکار حقوق اساسی شان دست به سرکوبی بسیار خشونت آمیز و بی رحمانه زده ‌است و شمار زیادی از فعالان سیاسی، روشنفکران، روزنامه نگاران، و مردم عادی در خیابانها را
بر خلاف رویه‌های قانونی بازداشت و راهی سلولهای انفرادی کرده‌است، و بنا به اطلاعات موثق آنها را تحت انواع فشارهای شدید روحی و جسمانی قرار می‌دهد تا به جرائم ناکرده اعتراف کنند.»

گویی اگر «دولت کودتا»یی نبود، این همه خشونت توسط رژیم اسلامی بر مردم روا نمی شد. با استدلال پیروان خط سبز، اگر جمهوری اسلامی، شکنجه و کشتارهایش با «رویه های قانونی» سازگار باشد، آنگاه انتقادشان به آخر خط می رسد!

اشاره به «تقلب» هم خودش داستان جالبی است! مگر، این تقلب فقط در این دوره رخ داده است؟ چرا لاپوشانی می کنید که این رژیم از همان روز اول توسط متقلب ها و شارلاتان ها به پیش برده شده است؟ اگر جوانان امروز نمی دانند، من و امثال من که می دانند از همان اول رژیم با تقلب و جعل کارهایش را پیش برده و می برد.

از سال ۱۳۵۷ تاکنون، بسیاری از ما شاهدیم این رژیم به جز تقلب در انتخابات، حذف مخالفین، دزدیدن رای مردم، کار دیگری نکرده است! اولین باری که رژیم به رهبری خمینی مردم را به پای صندوق های رای کشاند، رفراندم ضددمکراتیکی (۱۲ فروردین ۱۳۵۸) بود که مردم فقط می توانستند بگویند: "جمهوری اسلامی؟ آری یا نه!".

مهندس مهدی بازرگان، پدر آقای عبدالعلی بازرگان از امضاکنندگان پیروان خط سبز، بعد از آن مضحکه موسوم به «رفراندم»، از پشت تلویزیونی که تحت کنترل خودشان بود به ما حمله می کرد و ما را «نیم درصدی ها» می خواند! چرا؟ چون بخش زیادی از مردم، از جمله نگارنده این سطور، انتخابات را تحریم کرده بودند! چون آلترناتیو حکومتی دیگری، مثل جمهوری، جمهوری دمکراتیک و… اجازه طرح در رفراندم را نیافته بود!

رژیم اعلام کرد که ۹۸٫۵ درصد "آری" گفته اند و بقیه "نه"! نیاز به ریاضی قوی هم نبود، که حداقل ۱٫۵ درصد به جمهوری اسلامی "نه" گفته بودند و (اگر ذهنم اشتباه نکند) حدود ۳۰ در صد از مردم نیز تحریم کرده بودند. ۳۱٫۵ درصد ما مخالفین (طبق آمار رسمی خودشان)؛ شد نیم درصد!؟ معلوم است آقای عبدالعلی بازرگان و دوستان نهضت آزادی شان که این روزها سبز سیدی را به خط سیاسی خودشان تبدیل کرده اند، آن تقلب ها را در دوره ای که پدرشان در مصدر امور بوده اند، بایستی از قلم بی اندازند! 

بگذریم!

از پیروان خط سبز لااقل انتظار می رفت با توجه به این همه دستگیری، شکنجه و اخبار کشته شدن صدها نفر (از منابع داخلی رژیم خبر از ۳۰۰۰ کشته درز کرده ولی در لحظه کنونی آمار و اسناد کافی در این مورد در دست نیست)، کمی عطش خود را از خزیدن دوباره به داخل دستگاه قدرت جمهوری اسلامی کنترل کنند و به وضع انسان های این سرزمین، آنچه که به عنوان «ملت شریف» مورد خطاب قرار داده اند، بپردازند. با این حال، می بینیم که دستگیری ها و سرکوب ها، گوشه ای تزئینی از متن اطلاعیه جماعت پیرو خط سبز را می گیرد؛ آن هم، با استدلالاتی ضعیف و ناروشن با تاکید بر «رویه های قانونی» در سیستم ضددمکراتیک جمهوری اسلامی. لازم است یادآور شوم که بخشی از این جماعت، سالها درون سیستم اسلامی تعزیه گردان سرکوب سیستماتیک مردم بوده اند، در خیابان به «شکار مخالفین» می پرداخته اند. برای مثال به امضاها که نگاه کنیم اسامی حکومتیان و فالانژهای شناخته شده ای را می بینیم مثل: فاطمه حقیقت جو، اکبر گنجی، عبدالکریم سروش، محسن مخملباف.

البته مدافعین سینه چاک آنها خواهند گفت که اینها «متنبه شده اند»، ولی چه تَنَبّهی؟! آیا از نگرش توتالیتر در عمل فاصله گرفته اند؟ یا توتالیتاریسم را در بسته بندی جدید به خورد من و شما می دهند؟!

با چنین بافتی از پیروان خط سبز، طبیعی است که حد انتقادات و اعتراضات به جناح دیگر حکومت اسلامی در همین حد باقی می ماند و توضیح پیوند درونی این سرکوبها با مجموعه سیستم حاکم بر ایران لاپوشانی می شود تا همچنان توهم «اصلاح از درون» این حکومت را زنده نگه دارد. از همین رو، باید گفت که این بافت نامعتبر است و باورمندی به شکوائیه هاشان ناممکن می باشد.

در مقابل، بیانیه مشترک زندانیان سیاسی سابق، سطحی و حاشیه ای به مسئله سرکوب نگاه نمی کند و به صورت مستقیم، روشن و فشرده به بیان وضع خطرناک مردم ایران، در اثر هجوم های وحشیانه نیروهای امنیتی رژیم جمهوری اسلامی می پردازد:

«…خوابگاه های دانشگاه ها از اولین هدفهای حمله نیروهای سرکوبگر رژیم بودند که منجربه کشته و زخمی شدن دهها تن و دستگیری تعداد بیشماری از دانشجویان گردید. موج وسیع دستگیریهای شبانه و خانه به خانه جوانان، روزنامه نگاران و دانشجویان و ناپدید شدن تعداد ی دیگر، ترس و هراس سالهای دهه شصت… را برای ما یادآوری میکند. انبوه بازداشت شدگان در سراسر کشور علاوه بر زندانهای شناخته شده همچون اوین، گوهردشت و…، در پادگان ها، مراکز بسیج و مکان های نامعلوم نگه داشته می شوند.»

بیانیه سپس به اسناد غیرقابل انکار نقض آشکار حقوق بشر توسط رژیم جمهوری اسلامی می پردازد و برگی دیگر بر پرونده سنگین جنایات حکومت اضافه می کند. اینک سالهاست که زندانیان سیاسی جان بدر برده از کشتارهای سراسری دهه شصت در تلاشند که اسناد جنایت جمهوری اسلامی را برعلیه بشریت مستند کنند و نگذارند غبار زمان، گرد فراموشی بر روی تلخ ترین دوره های تاریخ ایران، بنشاند. این پرونده با وقایع روزهای اخیر، بسی سنگین تر شده است. پرونده ای که دیر یا زود جنایتکاران بایستی پ
اسخگوی آن باشند. در بیانیه مشترک، شرایط زندان، همچون قلم زنان پیرو خط سبز، در «کلیات» باقی نمی ماند، زیرا که نویسندگان بیانیه مشترک زندانیان سیاسی، با پوست و گوشت خود خشونت، بی رحمی و دشمن خویی شکنجه گران زندانهای اسلامی را تجربه کرده اند. برای آنان، دفاع از زندانیان سیاسی، در حاشیه «چانه زدن های درون حکومتی» و گله از «تقلب در انتخابات» نقش «گل مجلس» را ایفا نمی کند.

آنان علاوه بر گزارش وضع زندانیان، به تاکتیک شناخته شده رژیم برای گسترش جنگ روانی و ایجاد هراس در میان توده های مردم نیز می پردازند. بیانیه مشترک با توجه به تجربه مستقیم زندانیان سیاسی در دهه شصت از زندانهای جمهوری اسلامی، به شکنجه های مداوم و فرسایشی برای شکستن زندانی و کشاندن او به اعترافات ساختگی اشاره می کند و تاکید می کند که:

«زندانیان به طور شبانه – روزی زیر شکنجه قرار دارند تا در هم شکسته شوند و برخلاف میل و اراده اشان زندگی، ارزش ها و آرمانشان را در این "اعتراف گیری ها" نفی کنند. ما از هم اکنون اعلام می کنیم که وادار ساختن زندانی به اعترافهای دیکته شده هیچ اعتباری ندارد و تنها سند محکمی برعلیه رژیم جمهوری اسلامی است که فرد مصاحبه شونده را تحت فشارها و شکنجه های سخت قرار داده است.»

محور بعدی که بیانیه مشترک به آن بدرستی اشاره می کند، وضعیت خانواده های دستگیرشدگان است:

«خانواده های دستگیرشدگان در بی خبری از فرزندان و وابستگان خود هیچ منبعی برای پیگیری و روشن شدن وضعیت و سرنوشت عزیزان خود ندارند. خبرهای نگران کننده ای مبتنی بر کشتن زندانیان و دفن مخفیانه اجساد آنها نگرانی خانواده ها و جو ترس و هراس را در سطح جامعه گسترده است. تلاش مادران دستگیرشدگان اخیر برای یافتن فرزندانشان با تجمع های مکرر، با دستگیری خانواده های معترض از سوی رژیم روبرو می شود.»

 

علاوه براین، زندانیان سیاسی سابق تاکید می کنند که «دامنه سرکوب، شکنجه و کشتار رژیم بسی فراتر از گزارشات انتشار یافته در سطح افکار عمومی است.» و مردم را به هوشیاری و مقابله جدی با موج جدید سرکوب فرا می خوانند.

خلاصه کنم:

خواسته ها و فشار بیانیه مشترک، توقف کشتار و سرکوب انسان ها در ایران است. در عین اینکه به صورت روشنی در مقابله سیاسی با رژیم جمهوری اسلامی و دفاع از حقوق مردم ایران می کوشد، به تبلیغ سیاسی گروه و یا دسته معینی نمی پردازد.
اطلاعیه نویسان پیرو خط سبز، دغدغه اولشان «تقلب انتخابات» است، بعد از آن اشاره ای به سرکوب به صورت کلی و گذرا می کنند و چون چهار چشمی به منافع خاص گروهی خود نظر دارند، بلافاصله برای همه مخاطبین تعیین تکلیف می کنند که: «امضاکنندگان این نامه برای اعلام پشتیبانی از جنبش سبز مردم ایران» چنین زحمتی را به خود هموار می کنند و می خواهند اعتراض و اعتصاب کنند! «از تمامی هموطنان مقیم آمریکا دعوت» می کنند «که برای اعلام حمایت خود از جنبش سبز مردم ایران» به اعتراض آنها بپیوندند.
 

و این نکته ای است که ما را به دومین زاویه نگاه به دو آکسیون برلین و نیویورک نزدیک می کند.

مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی بدون قید و شرط است!

گفتگوهای زندان و من به عنوان یکی از همکاران این ابتکار جمعی، سال هاست با این سیاست «یک بام دو هوا»ی نئولیبرال های خارج کشوری آشناست که به هنگام استقبال و اعتماد مردم از حرکت های زندانیان سیاسی، اولین انگی که به طرف ما شلیک می شد این بود که «این ها "گرایش سیاسی خاصی" دارند. چرا درباره "همه" زندانیان سیاسی صحبت نمی کنند!!!؟» به طور ضمنی می خواستند بیان کنند و در مجالس خصوصی به صراحت می گفتند که اینها کمونیست و چپ هستند و به همین خاطر "دمکراتیک" برخورد نمی کنند!

سیاست ما، روشن و صریح بود و هست: ما برای آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی مبارزه می کنیم! همین نگرش در بیانیه مشترک که با امضای طیف وسیع تری از زندانیان سیاسی منتشر شده به درستی دیده می شود:

«- ما خواهان آزادی بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی و ممنوعیت هر نوع شکنجه در زندانها هستیم.

ما خواهان لغو بدون قید و شرط مجازات اعدام در ایران هستیم.

مردم آزادی‌خواه!

بیائید با تمام امکانات خود برای آزادی زندانیان سیاسی بکوشیم. ما زندانیان سیاسی سابق در رژیم جمهوری اسلامی برای حمایت از مبارزات آزادیخواهانه مردم کشورمان و آزادی تمامی زندانیان سیاسی به ویژه دستگیرشدگان حوادث اخیر و برای جلوگیری از کشتار سراسری دیگری در روزهای ۲۴ و ۲۵ جولای در برلین (Brandenburger Tor) دست به اعتصاب غذا میزنیم و از همه فعالین سیاسی، سازمانها، نهادها، مدافعین حقوق بشر و آزادیخواهان میخواهیم با شرکت در این اعتصاب سهمی کوچک در جلوگیری از کشتاری دیگر ایفا نمایند.» 

در عوض پیروان خط سبز، اصلا کلامی از لغو مجازات اعدام به ذهنشان خطور نمی کند. درباره آزادی زندانیان سیاسی نیز همچون بقیه موضع گیری هاشان، در لابلای جملات دیگر اشاراتی به این نحو پیدا می کنیم (نوشته های داخل کروشه [] را من اضافه کرده ام):

«ما امضا کنندگان این نامه برای [اولویت اول:] اعلام پشتیبانی از جنبش سبز مردم ایران، [اولویت دوم:] محکوم کردن تقلب گسترده درانتخابات، [اولویت سوم:] سرکوب بی رحمانه اع