کدام جمهوری؟ کدام اسلامی؟

ضرب اجتماعی اعتراضات اخیر در ایران همگان را به سوی موضعگیری و گاه کوشش در تفسیر واقعه کشانده است . شاید رایج ترین مقولاتی که در این هر دو راه به کار گرفته شده این زوج «جمهوری» و «اسلامی» باشد که برخی مدعی هستند با انتخابات اخیر نصفش از دست رفته و باید اعاده گردد. تحلیل هایی را که بر پایهٌ این دو مقوله بنا شده در همه جا میبینیم و شعارهایی را هم که در این زمینه داده میشود همگی میشنویم.

باید به صراحت گفت که این حرفها بسیار سست است. البته سستی آنها حتماً به چشم بسیاری میاید ولی گویی همین هویدا بودن ضعفشان باعث میشود تا به چیزیشان نشمرند و با بی اعتنایی از کنارشان رد شوند. تصور میکنم انقلاب ۵۷ باید به ما آموخته باشد که چنین رفتاری بسیار خطرناک است. حرفی که در میدان منطق سست باشد الزاماً در پهنهٌ تاریخ ضعیف نیست. اسلامگرایان با همین نوع حرفها به قدرت رسیدند و نیرویی که بالاخره پیروزشان کرد از همین قبیل سخنانی برمیخاست که در چشم بسیاری بی مایه و گاه شایستهٌ تحقیر مینمود. حرف یاوه به قربانیانش رحم نمیکند پس به او رحم نباید کرد. اگر تصور میفرمایید که اغراق میکنم نگاهی به سرنوشت سی سال اخیر خودتان و کشورتان بیاندازید.

 

 

مارکس در حق امپراتوری کهن آلمان که به دلیل ادعای گرد هم آوردن دو اقتدار سیاسی و مذهبی رسماً «امپراتوری مقدس رومی» (sacrum romanum imperium) نام داشت، به طعنه گفته بود این امپراتوری نه مقدس بود و نه رومی ولی ادعای هر دو را داشت! این سخن در مورد جمهوری اسلامی هم که خمینی ساخته به کمال صادق است، چون این نظامی که ادعای بهره وری از هر دو صفت جمهوری و اسلامی را دارد نه جمهوری بودنش از روز اول معنای درستی داشته است و نه اسلامی بودنش.

اول این تخم دوزرده ای را که خمینی برای ما گذاشت از نزدیک وارسی کنیم تا بعد ببینیم با آن چه اُملتی میتوان درست کرد.

 

کدام جمهوری؟

خمینی تا قبل از به راه افتادن انقلاب اسلامی مطلقاً عنایتی به مفهوم جمهوری نداشت و در کتاب ولایت فقیهش فقط صحبت از «حکومت اسلامی» می کرد. در ابتدای انقلاب هم شعار اصلی که اسلامگرایان در دهان مردم انداختند «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی» بود که همه گیر و کارساز افتاد. شعاری که رواج و اثربخشی خود را مدیون ابهامش بود.

این ابهام در یک بخش شعار (حکومت اسلامی) متمرکز شده بود ولی از بار مثبت دو کلمهٌ اول که آزادی و استقلال بود، سود میبرد در عین اینکه بخش اصلی و در نهایت تعیین کنندهٌ شعار بود چون مربوط بود به نظام سیاسی.

 

از این گذشته، ابهام عبارت «حکومت اسلامی» آنرا در مکانی در مرز اخلاق و سیاست قرار داده بود. از دید آنهایی که تصور میکنند اخلاق برتر از سیاست است و شرط حیات معقول و آبرومند اجتماعی الزاماً برقراری نظام سیاسی درست نیست و سجایای اخلاقی حکومتگران برای این کار کفایت میکند، داشتن بعد اخلاقی حسن شعار مزبور به حساب میامد. به این ترتیب کمابیش چنین وانمود میشد که حکومت اسلامی از خود نظام سیاسی معینی نیست و در عمل (یعنی به شرطی که حکومتگران به اخلاق اسلامی متخلق باشند) در هر نظامی قابل تحقق است و برای بهبود وضع مردم اثربخش. اگر به فساد حکومت آریامهری توجه کنیم جاذبهٌ شعاری که پیروی از اخلاق را در بین حکومتگران نوید میداد بهتر برایمان روشن خواهد شد.

به علاوه، همین ابهام نیمه اخلاقی و آشتی پذیری ظاهری با هر نوع حکومت، دست حکومت شاه را برای مبارزه با این شعار می­بست، بخصوص که نظام آریامهری خودش برای کسب مشروعیت وامدار مذهب بود.

 

این «محاسن» را شمردیم ولی نمی­باید تصور کرد که خمینی با احتساب پیشاپیش تمامی این فواید عملی بود که عبارت «حکومت اسلامی» را برگزیده بود. دلیل انتخاب این عبارت که در بعضی چاپ ها تیتر کتاب بود و در چاپ بعد از انقلاب به صورت «سوتیتر» روی کتاب ولایت فقیه قرار گرفت، امری نظری بود. خمینی تا خرداد ۴۲ از قدرت علما تصویری داشت که در واقع به نظام قدیم کشورداری ایران بازمی­گشت عرضهٌ مشروعیت به سلطنت در عوض حرمت دیدن، بهره وری از قدرت و اجرای (به ناچار محدود ولی به هر حال قابل توجه) قوانین شرعی. این معامله در حقیقت با انقلاب مشروطیت موضوعیت خود را از دست داده بود ولی نظام اتوریتر پهلوی همیشه بدان تظاهر می­کرد و به نوعی ادامه اش می­داد چون به پشتیبانی روحانیت محتاج بود. اما بعد از پوست انداختن این نظام که با انقلاب سفید صورت گرفت، دیگر جایی حتی برای تظاهر به ادامهٌ این معامله هم باقی نماند. از اینجا خمینی ناچار شد تکلیف خود را روشن کند. وی در مقابل سلطنت موضع گرفت و کوشید نظام سیاسی خاصی را تعریف و به عنوان جایگزین سلطنت عرضه کند که علما در آن فقط از حکومت پشتیبانی نکنند، بلکه خود اصلاً و اساساً حکومت بکنند. این نظام که در برابر سلطنت تعریف میشد نمیتوانست نام جمهوری بگیرد چون از دید خمینی «جمهوری» همان حکومت جمهور مردم بود و از دید وی به همان اندازه مردود به حساب می­آمد که استبداد پادشاهی، به همین دلیل نظام آرمانی خود را همه جا «حکومت اسلامی» نامید.

 

عبارت «جمهوری اسلامی» در ماه های آخر انقلاب جای «حکومت اسلامی» را گرفت. این تغییر دو دلیل داشت یکی سیاسی و دیگری لغوی. عبارت «حکومت اسلامی» وجه ضد سلطنتی حرکتی را که خمینی ایجاد کرده بود با روشنی کافی بیان نمی نمود و در شرایطی که دیگر تعادل قدرت به نفع خمینی دگرگون گشته بود و مسئلهٌ بیرون راندن شاه جدی شده بود، مطلب می­بایست به روشنی بیان می­گشت که همه دریابند. علاوه بر این در دنیای امروز حکومتها یا سلطنتی هستند یا جمهوری، عبارت سومی برای نامیدن شکل بیرونی یک حکومت نداریم. پس هدف شد برقراری جمهوری اسلامی.

 

کاربرد کلمهٌ «جمهوری» برای نامید