مادران میدان ( شعر )

کلامی از آتش
و طلای مذاب خونی که لبانت را خیس می¬کند
بازتاب زلال اشکی ست
که بی¬شتاب فرود می¬آید
تا دلاوری¬ها و به خون خفتنت را
در پیشگاه مردم جهان شهادت دهد

این کیست که مدام
ترا به نام صدا می¬زند

توفانی¬ترین کلام
آن کلام جادوئی ست
زبانی ست ترجمان همه زبان¬ها
کلام کشور دوستی ست
که طعم گس پیروزی را
به شور- تلخی خون خیابان آغشته می¬کند

ایستاده در باد
با چشم¬اندازی از خورشیدوش افق¬
با چشم سوزان شگفتی¬ها

#
در موج سرخ خیابان
از میهنت کشور تازه¬ای بساز
و لبخندها و شکوفه¬ها را
                             بر پرچمش نقش بزن

ایستاده بر منظر افق
با پنجه¬ای در افکنده در موی باد
ترانه¬های انقلاب را
                       مدام بخوان

باران درنگ کرده است
تا بر اشک مادران تو بنگرد