من این شیخ ستمگر را که خون خلق، میریزد ٬ من این کشتار و این سرکوب و زندان را نمیخواهم! ( از: آذرخش )

من این ملک پر از اندوه و حرمان را ، نمیخواهم

من این جمعیت زار و پریشان را، نمیخواهم

من این بند اسارت را که دین، بر پای زن بسته است

من این تحقیر و این آزار نسوان را، نمیخواهم

من این زنجیر استبداد را بر پای آزادی

من این کین توزی و بیداد شیخان را، نمیخواهم

به زنجیر ستم ، بسته است ملا، پای آزادی

من این ملای زشت آئین و نادان را ،نمیخواهم

من این شیخ ستمگر را که خون خلق میریزد

من این کشتار و این سرکوب و زندان را ،نمیخواهم

من این اندوه و  رنج توده محروم و زحمتکش

من این رخسار زرد و چشم گریان را، نمیخواهم

زظلم کارفرما، کارگر،بر نان شب محتاج

من این بیشرمی سرمایه داران را ، نمیخواهم

جهانی عاری از بیداد و استثمار، میخواهم

نصیب توده ها، این رنج و حرمان را، نمیخواهم

برای خاطر شعر و سرود و عشق و آزادی

بقتل عاشقان، فتوی و فرمان را، نمیخواهم

برای دفع شّردشمنان توده زحمت

رهی ، جز انقلاب و قهر و عصیان را،نمیخواهم

بدست توده ها،این ملک را آباد باید کرد

من این خاک ملال انگیز و ویران را ،نمیخواهم