مظفر محمدی در کنار مبارزه حق طلبانه مردم، در مقابل کورش مدرسی!

موضع گیری مظفر محمدی در قبال خیزش انقلابی اخیر مردم ایران، حمایت از مردم و مبارزه شان در تعارض آشکار با مواضع و سیاستهای تا به امروز کورش مدرسی و متحدینش در صف رهبری این حزب میباشد. تیتر مطلب مظفر محمدی با عنوان " بازنده تحولات اخیر جمهوری اسلامی است" در همان قدم اول مخاطبین خود را در خود صف رهبری حزب حکمتیست دارد.

 این تنها حزبی است که سهم مردم را در همه تحولات سیاسی چند سال اخیر شکست و ناکامی میداند. مقاله مظفر محمدی اولین مقاله یکی از اعضای رهبری این حزب در عرض این سه هفته است که نه در مقابل مردم، بل حتی در انتخاب تیتر آن بر علیه نظام نوشته شده است. بقیه مطالب مربوط به کورش مدرسی و همراهان اندک وی تمامن یا در مقابل مردم، یا در مقابل کمونیستهای کارگری نوشته شده است. سه هفته در ایران مردم به خیابانها آمده، اعتراض کرده اند، این جریان تنها کاری که انجام داده کوبیدن مردم و کمونیستهای کارگری است.

مخاطبین مقاله مظفر محمدی قبل از هر چیز اعضاء رهبری این حزب هستند. این تنها جریانی است که به اسم اپوزیسیون چپ، در کنار آیت الله بی بی سی، در کنار صدای آمریکا، حزب توده و اکثریت و غیره تلاش سیستماتیکی را سازمان داده است که ابتدا کل مبارزه مردم را "جنبش سبز" بنامد تا بدین وسیله بهانه مشروعی برای کوبیدن آن داشته باشد. اگر شما الان از فرمانده ناجا و سپاه بپرسید چرا به مردم حمله میکنید به شما خواهند گفت چون میخواهند حکومت را بیندازند! اینها براندازند! اما اگر از کورش مدرسی بپرسید که شما چرا به جای نظام، مردم را در این شرایط می کوبید، به شما دهها مقاله، کتاب، گزارش و تئوری و فرمول نشان میدهند تا توجیه کنند که این جنبش سبز است و لذا باید آن را کوبید! اگر حزب توده و اکثریت عکس سهراب اعرابی را به کمک بی بی سی جلو چشم میلیونها نفر با فتوشاپ، ملبس به پیشانی بند سبز کردند، همان کسانی که حتی از بردن اسم ندا آقا سلطان به خاطر اینکه نامزدش میگوید نه طرفدار موسوی و نه طرفدار احمدی نژاد بود، ابا کردند، کورش مدرسی با خیال راحت و بدون زحمت این کار را میکند. کورش مدرسی یک مخفیگاه کارگری پیدا کرده تا این بار جوانان مردم و همان کارگر و زحمتکش به پاخواسته را "خرده بورژوای ماجراجوی ضد کارگر" بنامد. کارگری که از نظر وی طرفدار احمدی نژاد است. کارگری که به گفته وی نفعی در انداختن حکومت متعارف احمدی و خامنه ای ندارد. به نظر من اولین خدمت کورش مدرسی به کارفرمایان، سرمایه داران، کل صف بورژوازی و ارتجاع داخلی و بین المللی همین است که با تصویری که از کارگر جلو مردم ایران میگذارد، کل جامعه ایران را و خود طبقه کارگر از کارگر و حکومت کارگری متنفر میکند. این فونکسیون ارتجاعی، ضد کارگری این جریان است. به قول حمید تقوایی باید به ایشان گفت: کارگر بهانه است، حفظ نظام نشانه است!

به باور من، مظفر محمدی هنوز راه درازی در پیش دارد تا برگردد و به خاطر دفاع از حقانیت مبارزه مردم به کلیت این دستگاه فکری یک بار دیگر عمیقن نگاه و در آن تجدید نظر کند، اما لااقل و تا همین جا که به لحاظ سیاسی برای بیرون قابل روئیت است، وجدان سیاسی و انقلابی اش به این سیاست نه گفته است. و این به باور من برای خود مظفر و برای همه کسانی که نمیخواهند در صف این حزب در کنار ارتجاع و در مقابل مردم قرار بگیرند مهم است. من شخصن با ارزیابی مظفر محمدی از چپ و از کمونیسم کارگری مخالفم. من شخصن حوصله ام از دست این سنگر "ارعاب" که در چند ساله اخیر کورش مدرسی آن را برای دفن کردن امید، غرور و اعتماد کمونیستهای کارگری ساخته است به سر آمده و معتقدم باید به آن با صدایی رساتر از درون حزب حکمتیست مجددن اعلان جنگ داد. یک پایه همه ارزیابیهای سیاسی که امروز نتیجه آن ایستادن در کنار احمدی نژاد و خامنه ای است همین سنگر مرعوب کننده " نمیتوانیم و چپ هیچ نیست" میباشد. من با این ارزیابی مخالفم. این ارزیابی هیچگاه برای واقع بینی سیاسی و اجتماعی به میدان نیامد. این تئوری همیشه "نمیتوانیم" نقش ابزاری برای همین روزها داشته است. والا اگر به میان آمدن این تئوری مرعوب کننده و تحقیر کننده جدن حتی یک ایبسیلون به واقعگرایی مربوط بود، امروز میبایست تظاهراتهای میلیونی مردم ایران بر علیه حاکمیت حداقل به عنوان یک واقعیت در این مملکت به رسمیت شناخته میشد! گیریم که چپ هزار و یک نقص و سوراخ و مشکل داشته باشد. مبارزه مردم که دیگر حقیقتی غیر قابل انکار است. من با این ارزیابی مخالفم چرا که این تئوری خود تیر خلاص بر واقع بینی کمونیستی/کارگری است. باعث و بانی سلب اختیار از کادرهای انقلابی و کمونیستی است که حتی در باره خود در شرایطی دهها بار بدتر از این، اینگونه صحبت نمیکردند و نمیکنند. نتیجه عملی این تئوری و رواج آن در حزب حکمتیست از کادرهای مغرور، فعال، دخالتگر و اجتماعی انسانهایی ساخت که راحت قابل تحقیر باشند. راحت بشود به آنها گفت همه شما را از قطار پیاده میکنم. مصرف این تئوری و این ارزیابی تاکنون خفت دادن یک صف از بهترین کمونیستهای این مملکت بوده است که حسن ختام تمامی سخنرانیهای حکمت بالا بردن ارج و اعتبار آنها در جامعه بود. ارزش مصرف این تئوری این بود که کورش مدرسی از آنها انسانهایی بسازد که حتی سیاستهای همسو با خامنه ای و احمدی نژاد، فرماندهان ناجا و سپاه و وزارت اطلاعات را یا قبول کنند، یا قدرت رد آن را نداشته باشند. برای همین سخن من خطاب به مظفر محمدی این است که ارزیابی شما از چپ هر چه باشد، با این قدمی که برداشته شد، خود شما قویتر شده ای! و قویتر شدن شما، حتی تصویر همان چپ در ذهن شما را نیز قویتر میکند. این چپ، بیرون شما نیست. خود شما جزو این صف هستید. اختیار و اراده شما جزو قدرت این صف است.

مقاله مظفر محمدی شکاف سیاسی درون رهبری حزب حکمتیست را بیش از پیش قابل
روئیت کرد. نشان داد که هستند کمونیستهایی که با وجود بدترین حملات سنگین سیاسی به مردم و کمونیستها حاضر نشدند کنار سیاستهای ارتجاعی و ضد انقلابی رهبری این حزب بایستند. ما میدانستیم و همین ارزیابی را نیز کرده بودیم که یک دلیل فحاشی های افسارگسیخته محمد فتاحی، کورش مدرسی و بقیه در خرده بورژوا نامیدن و یا حتی گوسفند نامیدن مردم، توده ای خطاب کردن کمونیستها و انقلابیون، از جمله حمله به صف انتقاد در درون خود رهبری حزب حکمتیست است. خط و نشان کشیدنهای امثال بهرام مدرسی که همیشه برای چنین اوضاعی به جلو صف فراخوانده میشود، تهدید کردن اینکه قلم پا را میشکنند، برای مرعوب کردن کسانی بود که هیچ تئوری، تز، مقاله و نقل قولی نمیتوانست وجدان انقلابی و انسانیت آنها را مانیپولاتسیون و به رضایت بکشاند و به آنها سیاستهای آشکارا ضد انقلابی و ارتجاعی را بیندازد.

مقاله مظفر محمدی هر ارزیابی که ایشان از خودش، از چپ، از کمونیست کارگری، از انقلاب، از سرنگونی، از توانایی آلترناتیو چپ و… داشته باشد، به نفس اینکه اولین صدای درون این صف بر علیه نظام و نه بر علیه مردم و کمونیستها میباشد قابل خواندن است. تا همین جا و به همین اندازه قابل احترام است.