اعتراضات جاری ٬ حکمتیست ها طرفی وآنها یک طرف

فقط چند روزی بود جریانات پوپولیست در تمجید و تکریم آنچه در ایران گذشت به حدی سرمست و سر گرم بودند که فرصت پرداختن به ما و به همدیگر را نداشتند. سر گرم تکریم و تکبیر گفتن به اعتراضاتی که هژمونی آن در دست طرفداران اسلام سبزموسوی- کروبی، طیف توده‌ای- اکثریتی ها و اپوزیسیون خودی بود. احزابی آن را "انقلاب"، یکی "خیزشهای عظیم توده ای" و دیگری جنبش مردمی و… نامیدند. اکنون با مغلوب شدن رفسنجانی، موسوی و تیم همراه و کرنش آنها به نظام و جناح غالب، آن اعتراضات هم فروکش کرده است. مشخص شد امید به آن شکل مبارزه جهت سرنگون کردن جمهوری اسلامی بی ثمراست، راه به جای نمی برد و نبرد. اکنون صحت درسهای بدیهی کمونیست ها عیان گشته؛ احزاب و اشخاصی که عکس ما فکر و رفتار می کردند تلفاتشان را می شمارند و عقب نشینی می کنند. بسان هر اتفاق بزرگ، این رویدادها هم مورد بازبینی، تجزیه و تحلیل گرایشات مختلف و احزاب قرار خواهد گرفت؛ طیفی راه خود را از مسیر کنونی جدا می کند، طیفی تسلیم می شود و طیف پوپولیست حاشیه نشین هم که امیدوار بود سوار بر موج شده و به کمک آن به متن جامعه بیاید در قالب حمله به حزب حکمتیست عقب نشینی خود را شروع کرده است.

 دوباره به موضع قبل از دوازدهم ماه ژوئن خود بر گشتند. اینها تا اعتراضات چهاردهم ماه ژوئن با همان شدت و حدت غیر سیاسی و غیر صمیمانه امروزشان به ما حمله میکردند وما را متهم می کردند که بدلیل مبارزه رادیکال، مستقیم و رو در رو و "در نظر نگرفتن توازن قوای بین مردم و حکومت"، دانشجویان را به خطر انداخته و ماجراجویی کرده‌ایم! ولی پس از این اعتراضات وقتی ما از مردم خواستیم صف خود را از طرفداران اسلام سبز موسوی، کروبی، طیف توده‌ای- اکثریتی ها، اپوزیسیون خودی و … جدا کنند، این بار ما را به ضد انقلاب، محافظه کار و پاسیفیسم متهم کردند. چکار می شود کرد، این است بنیه چپ پوپولیست ایران!

 

من از آوردن فاکت ها، سرتیترمقالات و اطلاعیه های همه آنها در یکی دو هفته اخیرخود داری می کنم زیرا تبیین آنها نزدیک بهم، استدلال شبیهه به هم هستند، ارزیابی ها و نتیجه گیری ها شبیهه به هم هستند، انتقادات شبیهه به هم هستند، حملاتشان شبیهه هم هستند. تعداد منتقدین حزب حکمتیست هم کم نیستند؛ از طرفداران اسلام سبز موسوی، طیف توده‌ای- اکثریتی، اپوزیسیون خودی، رسانه های ایرانی و خارجی که مردم را به پای صندوق های رای بردند و رای دهندگان متوهم؛ تا اپوزیسیون غیرخودی از حککا، علی جوادی و محمود قزوینی تا کاظم نیکخواه و ایرج فرزاد را در برمیگیرد. خلاصه حکمتیست ها از طرفی و همه آنها یک طرف بر سر ارزیابی اعتراضات اخیرقرار گرفتیم. در نتیجه نقد پوپولیسیم یکی قابل تعمیم بر همه آنهاست. از رادیکال ترین و چپ ترین آنها یعنی محمود قزوینی شروع کنیم:

 

رادیکال ترین موضع پوپولیستی

 

در زمان غیر بحرانی و آسمان صاف محمود قزوینی البته بلحاظ نظری شخصی نسبتا آڱاه به مارکسیسم است. اما بسان تمام پوپولیست های شیفته ظاهر میلیتانسی در تند پیچهای مهم و شرایط متلاطم تشخیص ماهییت جنبش ها، خیزش ها و چه جریانات سیاسی که در راس این اعتراضات وجود دارند، را ندارد.  همینکه سنگ پرانی و لاستیک سوزی و دود و آتش معترضین میلیتانت در خیابان ها را دید، متاسفانه تشخیص ماهییت اعتراضات، تشخیص ماهییت طبقات و هویت کمونیسم ایشان هم  دود شد و هوا رفت! در روزهای صاف و آفتابی همه فرمول وار اصول کمونیسم از برند، لکن کافی است دودی برپا شود و با هر بهانه ای جمعیت صد هزار نفره ای تظاهرات کنند تا تمام تفاوت کمونیسم آنها با جنبش های علی العموم هم دود شود. تا مبانی کمونیسم آنها در برخورد به شورش های که رهبری آن در دست طبقات دیگر است دود شود و آسمان برود. کافی است جمعیت چند هزار نفره در خیابان مشاهده کند تا مضمون را به ظاهر و کیفیت را به کمیت بفروشند. محمود در دو مطلب "اپورتونیسم محافظه کارانه حزب حکمتیست در برخورد به وقایع اخیر در ایران" در ۲۳ ژوئن ۲۰۰۹؛ و  "جمهوری اسلامی در لبه پرتگاه , جنبش توده ای مردم برای سرنگونی تعرض میکند" موضعگیری جدیدش را بسیار روشن، بی ابهام و گویا، چنین می نویسند:

  "مردم کاملا وقایع را خوب درک کردند. مردم دیده اند که با حذف کامل جناح خاتمی و موسوی و رفسنجانی، این امکان برای حکومت فراهم میشود تا به سرکوب گسترده آنها بپردازد و مبارزه با جمهوری اسلامی دشوارتر میشود. آنها این تجربه را داشتند که یک حکومت یکدست تر در عرض همین چند سال چقدر توانست در سرکوب موفق تر باشد. واقعه ای شبیه سال ٧۶ بوقوع پیوست. در سال ٧۶ مردم به خاتمی رای دادند تا به خامنه ای به عنوان سمبل حکومت بگویند نه و با نیرو دادن به یک جناح و افزوردن درگیریهای حکومتی، شرائط بهتری را برای مبارزه با جمهوری اسلامی و شرائط بهتری را برای زندگی روزمره شان در شرائط جمهوری اسلامی فراهم کردند. اینبار هم همین واقعه تکرار شد".  و ادامه می دهد: "بسیاری از سوسیالیستها و کمونیستهای ایرانی در داخل و خارج که در طول سالها از فعالیت سیاسی دوری کرده بودند، امید و نشاط گرفته اند و  به میدان آمده اند تا کاری کنند. فعالین حامی جنبش مردم ایران در خارج کشور به هر دری که میزنند، به رویشان باز میشود".

 

محمود عزیز خود یکی از آن سوسیالیستهایی بود که متاسفانه از حزب دوری کرد و استعفا داد و به این خاطر در مرحله اول انتخابات در روز دوازدهم ماه ژوئن در کنار ما نبود تا با چشم خود مردم صف کشیده برای رای دادن به موسوی را ببیند که چڱونه "کمونیست پر، کمونیست پر" و "وطن فروش برو گمشو" علیه ما شعار می دادند و ما تا چه حد آن روز منزوی و مورد حمله رای دهندگان به جمهوری اسلامی واقع شدیم. توجه فرمودید محمود اقدام رای دادن را چگونه با بار مثبت تفسیر میکند.  نتیجه تفسیر محمود به این حکم منجر می شود که ما، یعنی تمام احزاب و سازمانهایی که خود را کمونیست می دانند و از مردم خواستیم درمضحکه "انتخابات" حکومت شرکت نکنند و رای ندهند، اشتباه کردیم.  دو روز پس
از این، ایشان معتقد می شود که آنها با شرکت وسیع و رایشان کاری درست کرده اند و حکومت را به "لبه پرتڱاه" نزدیکتر کردند. ما به اشتباه از مردم خواستیم در نمایش انتخابات شرکت نکنید، ولی آنها درست تشخیص دادند که شرکت کردند و به حرف تمام احزابی که خود را کمونیست می داند ڱوش نکردند؛ دیدید چه افسانه ای آفریدند؟  "مردم با شرکت گسترده در انتخاباتی که رژیم برپاداشته  بود و از آن طریق میخواست به اختلافات جناحی پایان دهد تا بتواند مانند سال ۶٠  به سرکوب گسترده بپردازد نقشه حکومت را باطل کردند. جناح احمدی نژاد فکر میکرد با افشاگری از چپاولگریها و دزدیهای جناح مقابل و آخوندها و نفرت مردم از آنها میتواند هدفش را عملی سازد. اما مردم دستشان را خواندند و جلوی حذف جناح مقابل را گرفتند و نگذاشتند حکومت یکدست شود ".

 

در جهانبینی پوپولیستی، مردم (که اینجا اسم رمز جنش همگانی است) در مقام شامخی قراد داده می شوند. در این جهانبینی جامعه طبقه ندارد، احزاب مختلف ندارد و همه روندهای جامعه خود به خود پیش می رود. احزاب و مکاتب روی مردم نفوذ کلام ندارند. مردم به منافع خود آگاه بوده و می دانند که چڱونه از تضاد جناح های حکومت استفاده کنند و نڱذارند حکومت یک دست شود. در جهانبینی پوپولیستی محمود مردم دست رژیم را می خوانند، گویا درکنڱره ای که ڱرفته نشده سیاست واحدی تصویب کرده اند که تمام احزاب با این همه کنڱره ها، جلسات و پلنوم ها و قطعنامه نتوانستند قطعنامه هایی به آن محکمی به نفع حقوق مردم تصویب کنند. لذا تشخیص مردم برتر بر احزاب است. از این پس تلاش و تاکید بر وجود حزب و سازمان و تشکل همه زائد وسرڱرمی است. چون مڱر این نیست علیرغم نداشتن نفوذ و شرکت احزاب چپ و کمونیست بر اعتراضات جاری؛ مردم خود " دست رژیم را خواندند و با شرکت و رای خود جمهوری اسلامی را تضعیف کردند".  برای مبارزه روبه پیش خود این کار و آن اقدام می کنند، کاری که تا قبل از این روزها توسط هیچ کسی انجام نشده است. مردم می دانند چه روزی دست به اقدام خواهند زد و نقشه طرف را خنثی کنند و دست طرف را بخوانند. این در حالی است که وقتی انتقاد میکنیم چرا مردم به زیر پرچم سبز رفتند، شعار جدایی دین از دولت، حکومت سرمایه داری نمیخوایم، زندانیان سیاسی آزاد باید گردند… و ندادند؛ پوپولیستها می ڱویند: آخر مردم سازمان ندارند، مردم رهبری ندارند، مردم یک دست نیستند و این بهانه بود. مردم شعارش را ندارند به این دلیل به زیر پرچم سبز موسوی می روند. مردم از نبود رهبری، یکی از سران خود حکومت را جلو انداخته اند.  ولی در این تحلیل محمود ما مردم را در شکل و هیکل شخصی و یا جمعی می بینیم که برنامه دارد، استراتژی دارد، شعار تاکتیکی دارد و با اهداف از پیش تعیین شده و با سیاست و تاکیتیک درست (رای دادن) مبارزه با دشمن می پردازد. دیگر ساختن حزب لنینی و تشکل لازم نیست، مردم خود می دانند چه روزی، باچه شعار و تاکتیکی، به فراخوان چه کسانی  به خیابانها بریزند و چه کاری کنند. بالعکس تبیین پوپولیستی؛ علاوه بر تئوری تجربه هم به ما نشان داده مردمی که شعارش ندارند، حزبش را ندارند و یکی از سران خود حکومت را جلو انداخته اند، همیشه ثمر تظاهراتشان به جیب آنهای می رود که شعارش را دارند، حزبش را دارند و رهبرش را دارند. یکی دیڱر از اشتباهات اینها تحت عنوان "این بهانه است" جای اصول و تاکتیک را همیشه عوض نموده و به این بهانه مردم را پشت حمله آمریکا به خلیج بردند، به این بهانه مردم کردستان عراق را به پشت ناسیونالیسم و دفاع از اشغال عراق بردند و به این بهانه مردم را پشت نمایش انتخابات رژیم بردند. تازه این احکام "این بهانه است"  برای خارج کشور درست نیست؛ ما بودیم، ولی در مقابل ما جنبش و نیروهایی بودند که "کمونیست پر کمونیست پر" می کردند و متاسفانه پوپولیسم محمود هژومنی این جنبش بر این اعتراضات را نمی بیند.

 

پوپولیسم مطلق

چرا ارتقای مردم بطور کلی تا چنین سطحی پوپولیسم مطلق است؟ چون در این بینش با وجود اینکه این مردم سازمان ندارند، حزب ندارند، استراتژی ندارند، شعار رادیکال ندارند ولی اینها اهمیتی ندارد، نفس این به خیابان آمدن آن قدر معجزه آسا است که دره عمیق تناقضات طبقاتی که این مردم به آن متعلق هستند و ضعفهای این اعتراضات مشخص را ترمیم کرده و می پوشاند. این بدان معنی است حزب ساختن بی معنی است. کمونیست هایی که عمری فداکاری کرده و اصرار داشتند وگفتند حزب لازم است، تشکل لازم است " قدرت کارگر در تشکل اوست"، استراتژی لازم است و بر ضرورت تحزب کمونیستی تاکید کرده و خواسته اند حزب بسازند؛ تلاش شان بی مصرف و وقت تلف کرده اند، بی خود ڱفته اند! مڱر نه حالا بدون هژمونی حزبی خاص بر اعتراضات جاری مردم دارند کاری می کنند که هیچ حزبی نکرده و "حکومت را به "لبه پرتڱاه برده اند"! ممکن است پوپولیست ما بڱوید شرط بر طرف کردن این کمبودها شرکت ما درتظاهراتها است. ولی سئوالی که باید مطرح کرد این است: چرا وقتی که تظاهراتهای که توسط دیگران فراخوان داده شد، روز تظاهرات و اهداف تظاهرات و شعار تظاهرات از طری