جنبش انقلابى مردم علیه رژیم اسلامى و تامین رهبرى انقلابى

سوالی که این روزها در میان همه احزاب، سازمانها و محافل چپ مطرح میشود این است که برای تامین یک رهبری انقلابی در راس این جنبش اعتراضی چکار باید کرد؟ 

جواب به این سوال اگر چه مهم است اما قبل از آن مهمتر این است که ابتدا تحلیل و ارزیابی درست و مارکسیستی از خود این جنبش توده ای داشته باشیم. بدون یک تحلیل واقعبینانه از خود پدیده و بدون شناخت درست از مکانیسمهای جنبش توده ای نمیتوان به معضل رهبری آن جواب داد. تا همین حالا هم هر جریانی به فراخور توان و متدی که برای تحلیل و ارزیابی داشته است به این سوال جواب داده است. خود جوابها اکنون مورد مناقشه و جدل هستند. طبیعی است که این سئوال فقط برای جریانات چپ جامعه مطرح است زیرا جریانات راست با همه تنوعشان اساسا تلاش میکنند که جنبش انقلابی فعلی را مهار کنند و در چهار چوب فشار برای معامله با جناح مقابل خود از آن استفاده کنند. 

اما آنچه چپ نامیده میشود و به دنبال جواب به سوال فوق است تنوعش کمتر از جریانات راست نیست. بنابر این نمیتوان در پاسخ به این سوال به جوابی رسید که همه جریانات چپ را قانع کند. یک جریان چپ مارکسیست برای سازمان دادن و رهبری جنبش انقلابی نمیتواند به دنبال معدل گیری و جوابی باشد که همه جریانات چپ را متقاعد کند. اینکه باید تلاش کرد بیشترین نیرو و قدرت جریانات چپ را متشکل و یا در یک راستای اقدام انقلابی قرار داد امری "خیر" و به نفع جنبش انقلابی است. برای رسیدن به این هدف لازم است ابتدا سیاستی روشن و انقلابی داشت تا بتوان قدمهای بعدی را برداشت. اما ابتدا و قبل از هر اقدامی باید خود این پدیده، یعنی جنبش حی و حاضر و در جریان را  دید و در قبال آن سیاست تعیین کرد.

حزب کمونیست کارگری سیاست خود را بر چند تز پایه ای قرار داده و به دفاع از جنبش حق طلبانه مردم برخواسته است که عبارتند از:

این جنبش یک جنبش حق طلبانه، انقلابی و علیه جمهوری اسلامی است.

 این جنبش سرنگونی طلبانه سالها است که در جامعه ایران در جریان بوده و ما شاهد بروز و نمود اجتماعی آن در مقاطع مختلف بوده ایم. این جنبشی برای رهایی مردم از شر جمهوری اسلامی است.

وجود این جنبش باعث و بانی اختلاف جناحهای جمهوری اسلامی است نه برعکس، جریاناتی که ساز را از سر گشادش میزنند و فکر میکنند که یک جناح رژیم اینقدر با نفوذ است که میتواند میلیونها مردم را به خیابان بیاورد! یا نادان است یا عمدا این جعل تاریخی را در مقابل مردم علم میکند. این سیاستی است که جریانات اصلاح طلب درون حاکمیت و جریاناتی از نوع توده ای اکثریتیها به آن دامن میزنند. جریانات چپی که به این دام افتاده اند باید فکری به حال سیاستهایشان بکنند.

این جنبش در مقاطع مختلف از اختلاف جناحهای رژیم اسلامی استفاده کرده و برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به میدان آمده است. ۱۸ تیر ۷۸ اولین نمود توده ای آن بود و مقطع انتخابات ۸۸  نمونه متاخر به میدان آمدن این جنبش در ابعاد میلیونی است. 

جناح موسوی، خاتمی رفسنجانی و… تلاش میکنند که این جنبش را در محدوده جنگ جناحی خود برای از میدان بدر کردن جناح رقیب نگهدارند. جناح مقابل با سرکوب این جنبش تلاش میکند که قدرت و حاکمیت خود را تثبیت کند.

جناح اصلاح طلب درون رژیم با این بازی خطرناک روی طناب باریکی راه میرود و به هر طرفی بغلطد بازنده این بازی خواهد بود.

اصلاح طلبان حکومتی از یکطرف نگران این هستند که چپ رهبری این جنبش را به دست بگیرد و کل بساط رژیم را در هم بپیچد و مرتب هشدار میدهند که اعتراض آنها در چهارچوب نظام است. از طرف دیگر بدون استفاده از حضور مردم در خیابان شکست مفتضحانه ای را باید به جان بخرد. این تناقض و بن بست را خود همین جنبش به رژیم اسلامی و همه جناحهایش تحمیل کرده است. بدون دخالت موثر چپ در این جنبش و جهت دادن به آن هدف جناح های رژیم برآورد میشود. چپ جامعه باید با هوشیاری کامل و با درک این موقعیت تلاش کند که رهبری خود را مسجل کند. 

حزب کمونیست کارگری با شناخت دقیق و کارشناسانه از این تحولات تلاش کرده و میکند که جنبش حق طلبانه و انقلابی مردم را به مراحل بالاتری رهنمون شود. نقش حزب و در راس آن حمید تقوایی تا همین امروز در داخل و خارج ایران برای هدایت و روشن کردن قدمهای بعدی این جنبش غیر قابل انکار است. ما با تمام قدرت تلاش میکنیم که این جنبش انقلابی برای سرنگونی رژیم اسلامی راه خود را در میان ناهمواریهای پیش رو باز کند و به سرنگونی رژیم اسلامی ختم شود. حزب کمونیست کارگری تلاش میکند که پرچم "نه" مردم به اوضاع فعلی و کلیت این رژیم را تعمیق و جهت بدهد. 

حزبی که در این روزهای پر جنب و جوش و مخاطره آمیز که تمام دشمنان رنگارنگ مردم به میدان آمده اند که مبارزاتشان را به کج راه ببرند، در کنار مردم و در راس اعتراضات و مبارزات حق طلبانه آنها نباشد و در مقابل دشمنان مردم راه حل نشان ندهد، هر چیزی باشد حزب سیاسی نیست. چنین حزبی بدرد هر چی بخورد در معادله سیاسی کشور و در جابجایی قدرت، کسی او را جدی نمیگیرد. 

اما معضل احزاب و جریاناتی که خود را چپ میدانند جایگاه سیاسی و جنبشی ای است که برای خود تعریف کرده اند. بخشی از چپ هیچ وقت به وجود جنبشی سرنگونی طلبانه برای از بین بردن حکومت اسلامی قائل نبوده و مبارزات مردم را فقط در محدوده جنبشی مطالباتی برای اصلاحاتی در زندگی خود دانسته است. این بخش از چپ اساسا منتظر روز موعود نشسته که انقلاب مورد نظرش در اثر رشد همین اعتراضات مطالباتی کم کم ظهور کند. نقشی
و سیاستی در همین جنبش میلیونی اخیر برای خود قائل نیست. در عین حال که اعتراض را حق مردم میداند فکر میکند که رهبری مردم را فعلا اصلاح طلبان حکومتی در دست دارند و او نباید کاری بکند. و یا اساسا کاری از او ساخته نیست. حزب کمونیست ایران و کومله اساسا این سیاست را نمایندگی میکند. این حزب در خوش بینانه ترین حالت متوجه نیست که رهبری جامعه و جنبشهای جاری در دل همین تحولات ساخته و یا حاشیه ای میشوند. 

بخشی از چپ البته اگر بشود با اکراه آنرا چپ نامید، فکر میکند جنبش سرنگونی طلبانه از همان ابتدا زیرنفوذ جریانات ناسیونالیست پروغرب بوده و در همان سال ۷۸ شکست خورد و جمهوری اسلامی       با شکست آن جنبش روند   تثبیت خود به عنوان یک رژیم متعارف سرمایه داری را در پیش گرفته و این رژیم فعلا ماندنی است، نمایندگی ناسیونالیسم ایرانی را نیز به اسلامیت خود الصاق کرده است. این جریان معتقد است که رژیم اسلامی از تمام دوران طول عمر خود مقتدرتر از همیشه در حاکمیت نشسته است!  همه این تئوریها به اینجا ختم  شد که شعار مرگ بر جمهوری اسلامی را چپ روی بداند.!! تنها جریانی که این چنین سیاستی را دنبال میکند حزب آقای مدرسی است. خوشبختانه این گروه نه نفوذی دارد و نه اعتباری برایش مانده است. اما به هر حال در چهار چوب سازمانهای سیاسی چپ این هم صیغه ای است که تازگی در میان سازمانی در حال فروپاشی مطرح میشود. این سیاست البته طول عمر چندانی ندارد مثل همه موارد قبلی در این جمع بعد از مدت کوتاهی اگر خودشان پیشدستی نکنند و آنرا در پستوی خانه شان پنهان نکنند دود میشود و به هوا میرود. 

جریانی که به بهانه وجود موسوی و یا به قول آنها پرچم سبز در خانه نشسته و به مردم میگوید خانه نشین شوند عملا یک جنبش حق طلبانه و اعتراضی را دو دستی تحویل راست جامعه و بدتر از آن جناحی از رژیم میدهد. حتی اگر به فرض مردم رهبری موسوی را هم قبول کرده بودند یک جریان دخالتگر و کمونیست سیاستش این نیست که به مردم بگوید در خانه بنشینند. باید به میان مردم میرفت و جهت حرکت را تغییر میداد شعارهای آنها را رادیکالتر میکرد و هزار کار دیگر که در یک فضای متحول شدنی و با سرعت بالاتری قابل اجرا است. سرنوشت حزبی که شغلش این شده است که فقط به مردم بگوید "نکنید"  و اشتباها حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده است که در جنبشهای اعتراضی به مردم بگویید کاری انجام بدهید و یا راه دیگری را بروید و….! سرنوشت حزب توده در نزد آن افتخار آفرین محسوب میشود. این عاقبت تلخی برای یک عده ای است که دورانی خود را کمونیست تعریف کرده بودند. اما انتخاب سیاسی خودشان است در جایی نشسته اند که شکست مردم افتخار سیاسی آنها محسوب میشود. در جایی نشسته اند که موفقیت سرکوبهای رژیم اسلامی و چاقوکشان حزب الله علیه مردم صحت سیاست آنها را نشان میدهد. سیاستی که مدرسی و همفکرانش در پیش گرفته اند موفقیت احمدی نژاد و خامنه ای در سرکوب مردم و یا حتی تثبیت موسوی و پرچم سبزش موفقیت تئوریک برای آنها محسوب میشود. بنابراین واضح است که چنین سیاستی و چنین تئوریهایی به اندازه همان سرکوبها و سیاستهای ناظر بر آن ارتجاعی است. 

اما خارج از هر حب و بغضی که در این نوع مباحث ممکن است ایجاد شود آیا واقعا کسانی که خود را کمونیست میدانند حاضر میشوند تا آخر این پروسه با طناب مدرسی به ته چاه بروند.  این سوالی است که مدت زیادی طول نمیکشد جواب میگیرد. من ۵ سال پیش همین سوال را مطرح کردم و اکنون باز هم آنرا تکرار میکنم. تا کنون خوشبختانه بسیاری از رفقای قدیمی و کادرهای کمونیست با اتخاذ سیاستی دیگر و فاصله گفتن از کورش مدرسی و همفکرانش نشان دادند که اتخاذ سیاستهای کمونیستی در آن حزب ممکن نیست. این رفقا با فاصله گرفتن از مدرسی و سیاستهایش یک قدم مهم و مثبت برداشتند و به صف دوستان قبلیشان نهیب زدند که این راه آقای مدرسی و سیاستهایش ارتجاعی است. امیدوارم که هشدار ما و این رفقا بتواند تعدادی را از این سرنوشت شوم نجات دهد. 

در پایان لازم است تاکید کنم که در همه انقلابات و جنبشهای اجتماعی دنیا این یک تجربه جا افتاده است که اغلب رهبران اولیه اعتراضات مردم در چهار چوب قوانین موجود اعتراض خود را بیان کرده اند. اما بعد از مدت معینی اغلب حاشیه ای و رهبران دیگری در راس جنبشهای حق طلبانه و انقلابی قرار گرفته اند. ابتدا به ساکن کسی رهبر نیست. با سیاست درست و با دخالتگری به موقع یک جریان میتواند نقشی تاریخ ساز بعهده بگیرد. نمونه آن حزب بلشویک در دوران انقلاب ۱۹۱۷ است. عین این موضوع میتواند برعکس اتفاق بیفتد. عدم دخالتگری به موقع و سیاست غلط شبیه نقشی که حزب توده ایران در اوخر دهه ۲۰ شمسی ایفا کرد نمونه دیگری از نقش احزاب است. خارج از ماهیت و جایگاه طبقاتی این دو حزب یکی ننگ تاریخ را تا ابد بر پیشانی خود حک کرد و توده ای بودن به معنای "خیانت" کردن ترجمه میشود. و یکی افتخار تاریخی و بیاد ماندنی عایدش شد که هر جریان انقلابی و رهایی بخشی تلاش میکند خود را با بلشویکها تداعی کند. از این نمونه ها در تاریخ کم نداریم.

تحولات اخیر ایران محک دیگری برای ایفای نقش احزاب سیاسی است. تا همین امروز به حق حزب کمونیست کارگری به دلیل سیاستهای انقلابی و دخالتگرانه اش به نقطه امید بخش قابل توجهی از مردم تبدیل شده است.  بدون اغراق و خود بزرگ بینی اکنون لازم است تاکید کنیم که هر کسی و هر جریانی که خالصانه خواهان تقویت چپ د
ر جنبش جاری و پیروزی انقلاب سوسیالیستی در ایران است باید حزب کمونیست کارگری را تقویت کند. برای تقویت این حزب مناسبترین حالت این است که به صف آن باید پیوست. اما به هر دلیلی هر کس و یا جریانی که نمیخواهد این قدم جدی را بردارد  لازم است از بیانیه ای حمایت کند که حزب خواسته های اولیه و حداقلی مردم را در ده بند فرموله کرده است و میتواند مبنایی برای توافق و اتحاد عملی همه جریانات چپ و انقلابی باشد. 

* * *

ده خواست فوری مردم!

حزب کمونیست کارگری بمنظور قدرت گیری هر چه بیشتر جنبش انقلابی مردم، تثبیت دستاوردهای آن، و تسهیل پیشروی آن در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی مفاد زیر را بعنوان ده خواست فوری و حداقل مردم اعلام میدارد:    

١- بازداشت و محاکمه علنی آمرین و عاملین کشتارهای اخیر و کلیه جنایات جمهوری اسلامی در سی سال گذشته 

٢- آزادی زندانیان سیاسی

٣- لغو مجازات اعدام

۴- لغو حجاب اجباری و جداسازی جنسیتی

۵- لغو کلیه قوانین ضد زن و تبعیض آمیز علیه زنان. برابری کامل حقوق زن و مرد

۶- جدائی کامل مذهب از دولت، از سیستم قضائی، و از آموزش و پرورش. آزادی کامل مذهب و بی مذهبی بعنوان عقیده و امر خصوصی افراد

٧- آزادی بی قید و شرط عقیده، بیان، اجتماعات، مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب، تشکل و تحزب  

٨- برسمیت شناسی حقوق مساوی برای همه شهروندان ایران مستقل از مذهب، زبان، و یا قومیت و ملیت

٩- محاکمه آیت الله ها و مقامات حکومتی و ایادی آنان بجرم غارت و چپاول اموال مردم و باز پس گرفتن اموال غارت شده از آنان    

١٠- تامین و تضمین یک زندگی مرفه و منطبق بر آخرین استانداردها و امکانات در پیشرفته ترین جوامع برای همه شهروندان. افزایش فوری حداقل دستمزد و حقوق به یک میلیون تومان   

این فرمان جنبش آزادیخواهانه مردم است. اینها خواستهای حداقل و فوری مردمی است که در صفوف میلیونی به خیابان آمده اند و شعار مرگ بر جمهوری اسلامی سر داده اند. این حداقل شرایطی است که هرکس که داعیه همگامی با اعتراضات مردم را دارد باید از آن دفاع کند.

مردم ایران برای تحقق این خواستها و سرنگونی جمهوری اسلامی با قدرت به مبارزه خود ادامه خواهند داد.  

حزب کمونیست کارگری ایران

۵ تیرماه ١٣٨٨ ، ٢۶ ژوئن ٢٠٠٩