مردم،سرنگونى وسناریوهاى محتمل

بار دیگر "انتخابات" مجرایى شد که سیماى واقعى جدال ها و رابطه حقیقى مردم ایران را در مقابل نظام اسلامى حاکم به نمایش بگذارد۔ حضور میلیونى مردم یک انفجار عظیمى بود که بر متن شرایط عینى و پیش زمینه هاى جنگى واقعى، که یک طرف این جنگ و جدال مردم آزدیخواه ایران و طرف مقابل کلیت نظام اسلامى است، بار دیگر در مقابل هم صف آرایى کنند۔ جنگى که طى سى سال اخیر در جریان بوده است، این بار در شرایط متفاوتى به بهانه ماجراى "انتخابات" بروز اجتماعى یافت۔ در پرتو تحولات چند هفته اخیر صحنه سیاسى جامعه ایران و آرایش نیروهاى طبقاتى با سرعت در حال دگرگون شدن، است۔

هویت اعتراضات اخیر را نمیتوان از زبان مدیاى غربى و رسانه هاى خود رژیم اسلامى و یا جناحهایى از آن بیان کرد۔ ماهیت اساسى حرکتى که در قالب میلیونى درآمد همان مساله قدیمى یعنى نفرت مردم از کل نظام اسلامى و رها کردن جامعه از اسارت و حقارت، و جستجوى زندگى انسانى میباشد۔

حضور میلیونى همه را غافلگیر کرد

مساله "انتخابات" چگونگى آن و صف بندى نامزدها، فرعى ترین پدیده اى بود که ارزش صرف وقت براى بررسى را ندارد۔ تقلب شد یا به کدامیک اجحاف شد، نه مساله مردم بود و نه مساله ماست۔ این رژیم هر بار که پاى مضحکه هایى به نام انتخابات رفته است چیزى جز گاوبندیهاى پشت پرده و زور زدنهاى جناحى درون خود نبوده، این بار نیز چیزىجز تکرار همان روال نبوده است۔ مساله واقعى حضور خیره کننده میلیونها نفر از مردم ایران بود که در تهران وشهرهاى بزرگ ایران کل معادلات از پیش تعیین شده و محاسبات بالایى ها را بهم ریخت۔ و دسته جات سرکوبگر نظام اسلامى را به مرحله حاد رودرویى باهم کشاند وبحران و شکاف هاى درونى رژیم را شدت بخشد۔
 پشت این رویداد این حقیقت غیر قابل کتمان را میشود دید که جنبشى با ابعاد میلیونى براى سرنگونى رژیم اسلامى، اخیرا به میدان آمد، به قدمت شکل گرفتن رژیم اسلامى در جریان بوده است، افت و خیز این جنبش، با موازنه هاى مختلف را میشود در این سى ساله اخیر در تمام مقاطع نشان داد۔ نیروى واقعى اعتراضات اخیر و جارى در ایران بخشى از این نیروى میلیونى است که کلیت نظام اسلامى را نخواسته و نمیخواهد و در هر مقطعى از مجارى ممکن استفاده کرده و در اشکال مختلف بروز علنى کرده است۔

ما در این سى سال اخیر شاهد تحرکات پراکنده از اقشار و طبقات مختلف و معترض جامعه ایران علیه رژیم اسلامى بوده ایم۔ این سى سال از تاریخ ایران، تاریخ جدال و کشمکش طبقه کارگر و مردم محروم و تشنه رهایى در برابر جمهورى اسلامى بوده است، اما حرکت اعتراضى این بار دقیقا در شرایط کنونى با موازنه کنونى این حرکت میلیونى و سیل آسا را با خود آورد، که تاثیرات خود را به عینى بر کل معادلات سیاسى گذاشت۔

ویژگى این جنبش اعتراضى این بود که همه را غافلگیر کرد۔ نه شعارها و نه پرچم سبز، نه شخصیتهاى چون موسوى و نه حتى موضوع به ظاهر مورد اعتراض هیچکدام از اینها نبودند که باعث بهت و حیرت بشوند، بلکه خود رنگ سبز و پرچمى ها  و کل شخصیتها نیز خود غافلگیر به راه افتادن سیل عظیم جمعیت شدند۔
اوباما و اروپا مدتى به قول خودشان"ناظر رویدادهاى ایران" شدند و هیچى براى گفتن نداشتند۔ موسوى و جناحهاى "معارض" نیز زمین گیر شدند و تا سطح تصیحح کننده شعارها نزول کردند۔  از نقش "رهبرى" اعتراضات به واسطه اى تبدیل شدند که بگویند شعار" مرگ بر دیکتاتور" شعار مانیست، مردم نکنید، به مراکز نظامى و سرکوب حمله نکنید و غیره، خامنه اى و کل دم و دستگاه اطلاعاتى و قداربندان مسلح و ارگانهاى سرکوب و مراجع تقلید و آیات عظام همه در سرگیجه این اتفاق زمین گیر شدند۔

اپوزیسیون راست و چپ جمهورى اسلامى نیز در این زمینه  خود را در مقابل یک اتفاق باور نکردنى  دیدند۔
نه تلاش براى ارائه دلایل به حرکت در آمدن گسترده مردم در حین عمل و نه تفاسیر کنونى و تحلیل هاى شبکه هاى B.B.C و C.N.N،  نتوانست و نخواستند که ماهیت و دلایل این حرکت را منعکس کنند۔
در این میان سوالى اگر مطرح شود این است که دلیل این گستردگى و هجوم سیل آسا و آن هم در این شکل مردم چه بود؟
واقعیت این است که شناخت این مکانیزمها و شناخت ماهوى این جدال محور اساسى بر توضیح این اتفاق و رویدادهاى اخیر است۔

 طبقه کارگر و مردم محروم و اقشار مختلف و معترض و به ستوه آمده تنها ابزارى که در شرایط کنونى در فقدان رهبرى قدرتمند و رادیکال جنبش براى سرنگونى، در دسترس داشتند نیرویى بود که علنى و به مقیاس بالاتر از نرم تاکنونى به میدان بیاید۔ مردم با این کار معادلات بالایى ها را به هم ریختند۔ اگر این حضور به وقوع نمیپیوست داستان مانند همیشه به زد و خوردهاى پراکنده و بعدا موج سرکوب و سازش از بالا منجر میشد۔ اگر این سیل به راه نمیفتاد باز داستان فشار از پایین و چانه زنى از بالا آرایش سیاسى رژیم را با تحول روبرو نمیکرد۔ این حرکت  باعث شد که بر خلاف نقشه از پیش، موقعیت جمهورى اسلامى را به جایى ببرد که باز گشت به قبل از "انتخابات" را غیر ممکن کند۔ اکنون شرایطى بوجود آمده است که کل جناح هاى جمهورى اسلامى و نظام اسلامى باید در فکر اعاده موقعیت خود در دو ماه قبل باشند۔
مردم طرفدار موسوى نیستند۔ مردم و جوان ایرانى اسلامى نیستند۔ مردم اگر شعار هاى واقعى خود را نتوانستند به میدان بیاورند و بر فراز موج جمعیت بر افرازند به کمبود واقعى خود یعنى فقدان جریان قدرتمند چپ و اجتماعى که منافعشان را نمایندگى کند اعتراف کردند۔

سناریوها

غرب و جمهورى اسلامى با تمام تعارض و تفاوتشان در این مساله وجه اشتراکى دارند که هر یک به نحوى مردم را به سیاه لشکر جناحى از رژیم معرفى کنند، ریشه و دلیل اساسى این وجه اشتراک در ترس و هراس هر دو طرف این معادله از حضور مردم در شکل دادن به سناریو دلخواه آتى خود نهفته است۔

 ترسیم کردن مردم بعنوان نیروى "انقلاب سبز" موسوى پدیده اى کاملا هدفمند و با دورنماى منافع آتى این سناریوها طراحى شده است۔ بعید نیست که
پدیده موسوى و ماجراى انتخابات براى بخشى از الیت سیاسى راست و دو خردادزده سابق یک آلترناتیو در خود باشد، اما قطعا براى مردم میلیونى که صحنه گردان اعتراضات جارى هستند این پدیده نه آلترناتیو بلکه محملى است که پروسه اى را شروع کند تا شرایط و توازنى ایجاد شود که روند اضمحلال و شرایط بازگشت ناپذیرى جمهورى اسلامى را تحمیل کند۔ عدم شناخت این مکانیزم مایه سردرگمى و بى ربطى به کل روانشاسى جنبش هاى اعتراضى و اجتماعى و در علم سیاست به در حاشیه ماندن منجر خواهد شد۔

از نظر غرب عبور از اسلام سیاسى از طریق قابل مذاکره کردن و "قانونى" کردن و "دولتى" کردن بخش عمده آن در کل منطقه خاورمیانه در دستور است۔ به میدان فرستادن سعد حریرى در لبنان، مالکى در عراق و محمود عباس در فلسطین، از جمله امورى مقدماتى است که این مسیر را توضیح میدهد۔

اگر موسوى پرو غرب باشد، بر عکس، غرب مطلقا پرو موسوى نیست۔ براى غرب پدیده موسوى بر خلاف تبلیغات جارى پدیده مورد حمایت استراتژیک نیست و حتى پدیده قابل دفاع تاکتیکى هم نیست، از منظر پراگماتیسم غرب این اتفاقات و سنگر گرفتن پشت "کاندید" مخالف ولایت فقیه و بعبارت دیگر پشت پدیده موسوى، صرفا امکان و فرصتى بود که بتواند با قدرت بیشتر و با امکان بیشتر سر میز مذاکره احتمالى  با رژیم اسلامى برود که طرف مقابلش تضعیف شده باشد، چون هنوز غرب چشم به تحولات آرام و تدریجى از درون نظام اسلامى دوخته است۔
نباید نادیده گرفته شود که این رویدادها نه تنها وجهه و تصویر کل نظام اسلامى را از چشم مردم شکست بلکه اعتبار و برو بیاى قبل از انتخابات را نزد غرب نیز از دست داد۔ به نظر میرسد که غرب براى هر سه حالت "استحاله" از درون و یا فرو پاشى رژیم با فشار مردم و یا ماندگار شدن رژیم تا مرحله بعدى این بار آگاهانه تر و با برنامه تر عمل کند۔
تاثیر موج وسیع حرکت مردم باعث شد که جناح هاى معارض درونى بر خلاف دو خرداد از پدیده خامنه اى و رهبر ولایت فقیه عبور کنند، و همگى در هراسند که مرحله بعدى عبور از نظام است و این میخ آخر تابوت نظام اسلامى خواهد بود۔ به همین دلیل، تجدید آرایش سیاسى جمهورى اسلامى را بشدت با دشوارى مواجه کرده است۔
 غرب این اتفاق و این دستاورد جدید را به نفع پراگماتیسم خود در تقابل با اسلام سیاسى ترجمه میکند۔  براى غرب، رژیم جمهورى اسلامى تضعیف شده موقعیتش را در عراق و افغانستان و پاکستان و فلسطین و کل منطقه خاورمیانه تغییر میدهد۔ روشن است که غرب خواهان بر اندازى قهر آمیز نظام اسلامى توسط مردم و قیام و خیزش مردمى نیست، دول غربى بشدت در صورت تامین حضور جبهه سوسیالستى در این اعتراض نگران خواهند شد و اقدامات خود را خواهند کرد۔

 طبیعى است که به حکم قانونمندى این حرکت، عقب نشینى جناحها و ساکت کردن مردم نمیتواند پایدار باشد۔ آرایش جمهورى اسلامى دچار دگرگونى خواهد شد۔ جناح هاى درونى رژیم نیز به مصاف تجدید آرایش خواهند رفت۔ رفتار غرب بر همان محور پراگماتیسم خود خواهد بود با این امتیاز که فشار را بر رژیم اسلامى و کل بلوک اسلام سیاسى تشدید خواهد کرد۔
رژیم اسلامى هم در مقابل بر محور سرکوب در داخل و گسترش بحران در منطقه به اعاده موقعیت خود خواهد پرداخت۔ تلاش خواهد کرد که از شکاف چین و روسیه با غرب فشارهاى وارده را بر خود کم کند و با کشاندن جنگ و جدال به لبنان و عراق و فلسطین و افغانستان، صحنه جدال را عوض کند۔ تشدید عملیات و انفجارات انتحاری در عراق در روزهائی که مصادف با رویدادهای ایران بود، قابل تامل اند.

اگر چه شواهد کنونى حاکى از آغاز سرکوب و بگیر و ببند است، اگر چه سیاست ارعاب را بار دیگر با اعدام هاى دسته جمعى و دستگیریهاى جمعى در دستور دارند، اما مسلما از چشم مردم نیز کل جمهورى اسلامى آن خاصیت مرعوب کننده قبل از این تحولات را ندارد و خود رژیم نیز براى دوره طولانى قادر به سرکوب گسترده نخواهد بود۔
براى مردم آزادیخواه و سرنگونى طلب دور آتى دور تعیین کننده خواهد بود۔ این بار حضور طبقه کارگر گسترده تر خواهد شد۔ اگر جنبش مردم براى سرنگونى رژیم بخواهد قدمى دیگر به جلو بردارد ناچارا باید از ابزارهاى بکار گرفته نشده و از پتانسیل هاى بکار انداخته نشده استفاده کند۔
 با یک محاسبه ساده میشود فهمید که در صورت حضور کمونیزم دخالتگر و منسجم و تحزب یافته میشد با دو میلیون نفر به خیابان آمده همان روز مراکز سرکوب و مراکز رسانه اى و کل قدرت رژیم را میشد در هم کوبید و از دستشان خارج کرد و پروسه عملى و سریع ساقط کردن را شروع کرد۔ این کمبود کلید اساسى درک جهتگیری  مصاف هاى آتى این جنبش است، بنا بر این تامین رهبرى این جنبش که خاصیت چپ و رادیکال و داراى افقى انسانى باشد مصاف اساسى دور آتى خواهد بود۔

راه حل ها

راه حل هاى پیش رو تابعى از احتمال شکل گرفتن سناریو هایى است که برشمردم۔ ما بعد از این جریان با چند حالت متفاوت روبرو خواهیم شد که توازن قوا و نیرو و رهبرى نقشه مند امکان پا به زمین گذاشتن این احتمالات را تسهیل میکند۔
احتمال سرکوب براى دوره اى و عقب راندن مردم، احتمال تشدید تضادهاى درونى و رفتن بسوى استحاله از درون، احتمال سرنگونى و ساقط شدن کل رژیم،  اینها از احتمالاتى است که زمینه هاى عینى خود را مدتهاست بروز داده اند۔ از آنجایى که ما قبلا مفصل راجع به شق استحاله از درون و یا فرو پاشى از درون را گفته ایم اکن