سه دهه از جنایت سازمانیافتهی نظام جمهوری اسلامی میگذرد. هیچگاه شقاوت این رژیم چون هفتههای گذشته در پیش چشمهای نگران افکار عمومی دنیا عریان نشده بود.
نظامی که بر پایهی رعب و وحشت و شقاوت و قساوت شکل گرفته، ادامهی حیاتش بدون استفاده از این حربهها ناممکن است.
در طول سالیان گذشته این گونه تبلیغ میشد که گویا شقاوت و بیرحمی به کارگرفته شده از سوی رژیم بازتاب طبیعی مبارزهی مسلحانهای بود که از سوی مجاهدین و بخشی از نیروی چپ در سالهای اولیه حاکمیت رژیم سازمان یافت. هرچند جنایات رژیم قبل از آنکه مجاهدین دست به سلاح ببرند شروع شده بود.
در این مدت افرادی چون سید ابراهیم نبوی، محسن سازگارا و مسعود بهنود تلاش میکردند جنایات هولناک دههی ۶۰ رژیم را که در تاریخ معاصر نمونه نداشته منحصر کنند به دعوای شخصی بین مسعود رجوی و اسدالله لاجوردی. (۱)
این عده با این توسل به این نظریه کوشش میکردند مسئولیت یک نظام جنایت پیشه و ضدبشری را نفی کنند و دستهای خونینی که سه دهه جنایت را به مردم ایران تحمیل کردند بپوشانند. این عده با اتخاذ زشتترین شیوهها و با بکارگیری انواع و اقسام ترفندها و با بر زبان جاری کردن دروغهای بسیار، قربانیان را مسئول به وجود آمدن آن شرایط دهشتناک و مستحق سرزنش معرفی میکردند. اما تحولات یک ماه گذشته به روشنی بطلان این تبلیغات را آشکار کرد و بنیان سست استدلالهایشان را فروریخت.
اگر معتقدیم که این رژیم، قرون وسطایی است لاجرم بایستی بپذیریم شیوههایی که اعمال میکند از همان دوران باقی مانده باشد. بایستی بپذیریم که خشونت و وحشیگری، قساوت و بیرحمی شاخصهای این رژیم باشد.
از آنجایی که یک رژیم قرون وسطایی در یک شرایط آزاد و دمکراتیک قادر به رویارویی و رقابت با یک جریان پیشرفتهتر و مدرن نیست بدون تردید با به کارگیری انواع و اقسام شیوههای خشونت در بسط رعب و وحشت و سرکوبی نیروهای بالنده تردید نخواهد کرد.
بدون تردید یک نظام ارتجاعی برای مهار پتانسیل برآمده از یک انقلاب عظیم اجتماعی از انجام هیچ جنایتی فروگذار نخواهد کرد.
اگر معتقدیم که نظام ولایت مطلقهی فقیه نافی حق حاکمیت مردم است، بنابراین بایستی بپذیریم که برای اعمال آن از هیچ خشونتی فروگذار نکند.
این رژیم به خاطر ماهیت عقبمانده و پوسیدهای که دارد هیچگونه پایداری و مقاومتی را به رسمیت نمیشناسد و برای درهم شکستن آن از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمیکند. ظرفیت و پتانسیل جنایکاری این رژیم قابل اندازهگیری و پیشبینی نیست. این رژیم برای ماندگاری و بهرهمندی از مواهب قدرت، قساوت و بیرحمی را سرلوحهی اعمال خود میکند. آنها از این منظر است که سیاست «النصر بالرعب» (پیروزی و نصرت در ایجاد وحشت و اضطراب است) را در پیش گرفتهاند.
اگر بپذیریم جنایات بیرحمانه و سازمانیافته رژیم در دههی ۶۰ ناشی از مقاومت مسلحانهی مجاهدین بود، به رگبار بستن تظاهرات مردم بیدفاع در روزهای گذشته ناشی از چیست؟
نشانهگیری سر و سینهی تظاهرکنندگان توسط تکتیراندازان سپاه و بسیج ناشی از چیست؟
دریدن سینهی جوانان به جان آمده با کارد و قمه پاسداران حاکی از چیست؟
حمله و هجوم گلههای پاسدار و لباس شخصی به خانههای مردم و خوابگاههای دانشجویی بازتاب کدام اقدام قهرآمیز از سوی مردم و نیروهای سیاسی است؟
فرمان سرکوبی خونین تظاهرات مردمی که تنها برای نشان دادن اعتراضشان از سکوت استفاده کردهاند چه چیزی را میرساند؟
به کارگیری تریبونهای نماز جمعه و وعدهی پخش اعترافات تلویزیونی که بدیهی است با زور و تهدید و شکنجه صورت میگیرد، نتیجهی کدام اقدام قهرآمیز مردمی است؟
توجه داشته باشید این جنایات در عصر اینترنت و فیس بوک و تویتر و … انجام گرفته است.
همهی ما شاهد بودیم که در روزهای گذشته رژیم با چه شقاوتی پاسخ مردم به جان آمده را داد. مردمی که تنها خواهان ابطال انتخاباتی بودند که یک سرش جناح دیگر همین نظام بود با سیاههای عریض و طویل از نقض حقوق بشر.
مردم با پرهیز از به کارگیری قهر و خشونت تنها با انجام راهپیمایی اعتراضشان را نشان دادند و پاسخش را با گلوله و کارد و قمه و باتوم و زندان و شکنجه و … گرفتند. به گفتهی منابع مستقل صدها تن در جریان این اعتراضات جان خود را از دست دادند.
سکوت عوامل این رژیم از مراجع تقلید آن گرفته تا پایینترین ردههای حکومتی در مقابل این ظلم آشکار حاکی از مشارکت آنها در این جنایت و وحشیگری است و قبل از هر چیز کوس رسوایی نظامی را میزند که حامیان ایدئولوژیکش مدعی بودند امام اول شیعیان گفت: «اگر مسلمانی از شنیدن این خبر که از پای زن یهودی، خلخالی را به زور در آوردهاند، دق کند، رواست. »
البته این سکوت را بایستی به
فال نیک گرفت. در درازمدت این سکوت خدمت بزرگی به مردم ایران و جنبش تحولخواه خواهد کرد. این سکوت نقش بزرگی در کوتاه کردن دست این ظالمان از زندگی مردم خواهد داشت.
هنوز یادمان نرفته است که مراجع تقلید این نظام از قتلعام هزاران زندانی سیاسی بیدفاع ککشان هم نگزید، از اعدام دختربچهی ۱۲ ساله خمی به ابرو نیاوردند، اعتراضی به اعدام زن باردار نکردند و همگی شان بالای ۹۰ سال عمر کردند.
بماند که جانیان دیروز، امروز مرجع تقلید شدهاند و …
انتظاری ندارم که این بار جانیان دلشان به حال «ندا» بسوزد که در آغوش استادش جان داد. چرا که به خاطر دارم سر بهناز شرقی را که برای ملاقات برادرش شهنام شب عید به زندان آمده بود در مقابل چشمان از حدقه درآمدهی کودک ۶ سالهاش لای درب زندان قزلحصار له کردند و البته جانیان عقوبتی نیافتند.
به نظر من هیچیک از جنایات وحشیانهای که رژیم در یک ماه گذشته مرتکب شده به اندازهی دستگیری سعید حجاریان و وضعیت رقتبار جسمی او در زندان، نشانگر شقاوت و بیرحمی تشنگان قدرت نیست و چهرهی نظام قساوت پیشه را عریان نمیکند.
چرا که او با حکم رسمی دستگاه قضایی و با پذیرش مسئولیت مستقیم آن از سوی خامنهای دستگیر شده است.
درست است که سعید حجاریان اسیر دستگاه جنایتکاری است که خود یکی از بنیانگذاران آن بود. بدیهی است که من به عنوان قربانی آن دستگاه زخمهای زیادی را بر تن و جان و خود داشته و شاهد قساوتهای زیادی بوده باشم. اما این باعث نمیشود که از مظلومیت امروز حجاریان نگویم و از رنجی که او و خانوادهاش میکشند رنجیده نشوم. چرا که من قبل از هرچیز انسانم و برای تحقق آزادی و حقوق بشر که هیچ مرزی را به رسمیت نمیشناسد مبارزه میکنم.
اما سؤالی که ذهن بسیاری را اشغال کرده این است که چرا خامنهای و رژیم کودتا بر این بیرحمی آشکار پای میفشارند؛ آیا این پافشاری به خاطر نقش پر اهمیت سعید حجاریان است؟ آیا او را مسئول وضعیت پیشآمده میشناسند ؟ از نظر من که تجربهی کافی در شناخت رژیم و عملکرد آن دارم، پاسخ منفی است.
به دو دلیل ساده خامنهای این دستور جنایتکارانه را صادر کرده و بر تداوم آن پای میفشارد.
۱- او میخواهد شقاوت و بیرحمی نظامش و سمتگیری آن را پس از کودتای خرداد ۸۸ به شکلی عریان نشان دهد. بدون دستگیری حجاریان که به سختی راه میرود و بریده بریده حرف میزند و قادر به انجام سادهترین کارهای شخصیاش نیست شکافی در منطق قساوت و بیرحمی ایجاد میشود که میتواند تأثیرات سویی در ارادهی کودتاچیان بگذارد. (۲)
باید توجه داشت که رژیم با این اقدام پیام خود را به جامعه و نیروهای سیاسی میرساند. حجاریان جزو اولین نیروهایی بود که دستگیر شد، شاید عدهای که هنوز با روحیهی جنایتکاران آشنا نیستند این حد از دنائت را پیش بینی نمیکردند.
هنوز یادمان نرفته است که در اولین جوخههای اعدامی که در روز ۳۱ خرداد ۶۰ به کار افتاد، سعید سلطانپور را که بر سر سفرهی عقد دستگیر شده بود اعدام کردند. عکس ۱۲ دختر نوجوان را که بدون احراز هویت اعدام شده بودند در روزنامهها چاپ کردند و از خانوادههایشان خواستند برای شناسایی و تحویل اجساد عزیزانشان به اوین مراجعه کنند.
چیزی نگذشت که محمدرضا سعادتی را که از اردیبهشت ۵۸ در زندان بود به جوخهی اعدام سپردند. بدون این اعمال منطق قساوت و شقاوت شکاف برمیداشت. نمیشد سعید سلطانپور و محمدرضا سعادتی زنده باشند و دستگاه سرکوب با اعتماد به نفس به کار خود ادامه دهد.
۲- کینهتوزی بدوی، یکی از خصیصههای این نظام قرون وسطایی و سردمداران جنایتکار آن است. خامنهای به این ترتیب عقدههای خود را نیز بیرون ریخته و شخصیت دون خود را نشان میدهد.
حجاریان اولین قربانی رژیم نیست که با وضعیت رقتباری به بند و زندان کشیده میشود. او فقط آخرین آنهاست.
سعید حجاریان با واکر راه میرود، به سختی حرف میزند و در انجام کارهای روزانهاش با مشکلات جدی روبرو است. تنفس او حالت طبیعی ندارد. (۳) به بند کشیدن چنین فردی درقاموس هیچ نظام جنایتکاری به جز نظام ولایت مطلقه فقیه نمیگنجد. نمیدانم چگونه میتوانم غم و اندوه خود را از این همه شقاوت و بیرحمی که بر حجاریان و خانواده اش میرود ابراز کنم.
نمیدانم شاید حکمتی در آن است تا از این طریق شقاوتی که رژیم در ارتباط با عزیزانم به خرج د