مصاحبه اختصاصی گزارشگران با علی فرمانده به مناسبت دهمین سالگرد ١٨ تیر

گ: باسلام و تشکر که دعوت ما را پذیرفتید

ع: باسلام و من هم خوشحالم که مجال دیگری یافتم که با شما و خوانندگان سایت شما به صحبت بنشینم.

گ: قبل از اینکه به بخش های مختلف جنبش دانشجویی در ۱۰ سال گذشته بپردازیم ، خوشحال می شویم اگر به صورت اجمالی بیان کنید که اگر شما بخواهید این ده سال را به صورت جمع بندی نکات وار اراثه دهید ، این نکات در مورد افت و خیزهای این جنبش چگونه بوده است؟

ع: خیلی خوشحال می شوم که اتفاقا از اینجا صحبت را شروع کنم چون فکر می کنم با قید این نکات می توان بهتر به جزییات و یا موارد مشخصی پرداخت و افت و خیزها را به بحث گذاشت.

۱- از چهره گشایی به چهره پوشانی: این نکته من فکر میکنم یکی از کلیدی ترین دست آوردهای حرکتهای دانشجویی در طول ده سال گذشته بوده است. فکر میکنم بسیاری از دوستان و رفقای فعال دانشجویی به یا د دارند که در سالهای اولیه حرکتهای دانشجویی و به خصوص پس از سرکوب حرکت ۱۸ تیر، علنی گرایی و با اسم و مشخصات حقیقی کار کردن برای بخش وسیعی از فعالین دانشجویی یکی از پرنسیپ های مبارزاتی بود. تعداد بسیار زیادی از سایت ها و وب لاگ های فعالین دانشجویی در عمل از لینک دادن و یا درج مطالب افرادی که با نام مستعار ویرایش می کردند، معذور بودند. اگر برای اولین بار با دوستی و یا رفیقی آشنا میشدی و یا خواستار رد و بدل کردن اطلاعات نوشتاری بودی، معمولا سئوال اول این بود که آیا این اسم حقیقی شماست و یا مستعار؟ اگرچه برخی از دوستان شناخت شده ، دست به تاسیس وب لاگهایی با نام های مختلف بودند و این کار را هم کردند ولی در عمل اگر دوستی  و یا رفیقی از اول و بدون شناساندن خود به دیگران با نام مستعار دست به تاسیس وب لاگ و یا سایتی می زد، احتمال لینک زدن و یا ارتباط بسیار محدود میشد. 

در همین رابطه باید بگویم که دو علت عمده دخیل بود. این دو علت هم صرفا حرف من نیست، بلکه بسیاری در طول همین سالها بر آن انگشت گذاشتند و خوشبختانه اکثرا از میان خود فعالین دانشجویی. یکی این مسئله بود که طیف وسیعی از فعالین دانشجویی، در میان عموما دوستان و رفقایی که از دفتر تحکیم وحدت به سمت حرکتهای چپ روی آورده بودند، با خود یک فرهنگ چهره گشایی و علنی بودن را داشتند. این هم طبیعتا به این علت بود که نوع فعالیت و حرکتهای آنان رنگ وبوی صرف اعتراضی آن هم در محدوده قانون حاکم را داشت. واقعیت این است که سرکوبهای متعدد حرکتهای دانشجویی و پشت کردن جناحهای مختلف حکومتی به دانشجویان طرفدار خود ، بخش وسیعی از فعالین دانشجویی را به حرکتهای رادیکال و چپ کشاند. این رشد و خیزش سیاسی در یک مقطع ، تناسب ظرف حرکتی و یا شکل مبارزاتی را تغییر نداد. یعنی همان فرهنگ چهره گشایی و علنی کار کردن با محتاوی چپ و یا سوسیالیستی؛ که البته در ادامه، خودش منجر به دستگیری های متعدد به خصوص در مقطع حرکتهای دانشجویان برابری طلب و آزادیخواه خود را نشان داد. من بعدا به این مقطع خواهم پرداخت. 

علت دوم تداوم این فرهنگ چهره گشایی ، خوش خیالی وسیع فعالین دانشجویی بود که فکر می کردند چون حرکتهای دانشجویی اوج گرفته است، مهار سرکوب از دست رژیم خارج شده و مجبور است که صدای دانشجویان را حتا اگر در نوشته هایشان از سوسیالیسم و چپ رادیکال و یا چپ کارگری صحبت  کنند، آزاد می گذارند. اتفاقا در همان مقطع این صحبت ها، نمی دانم شما یا خوانندگانتان به یاد دارید یا نه، چند مقاله کوتاه از طرف برخی از فعالین دانشجویی درج گردید که شدیدا از طرف بخش وسیعی محکوم شد  و حتا این دوستان ایزوله شدند. یکی از این مقاله ها به درستی عنوان کرد که دلیل اینکه رژیم در حال حاضر بر روی دانشجویان سوسیالیست و چپ انگشت نمی گذارد و به سختی جلوی آنان نمی ایستد، این است که هیچ بخش دیگری از فعالین دانشجویی همانند فعالین سوسیالیست و چپ بر علیه جناح خامنه ای و رفسنجانی فعالیت نمی کنند و هیچ بخشی تاکنون نتوانسته است به این خوبی، این جناح را در دانشگاه تضعیف کند ، حال اینکه جناح اصلاح طلب ، همچنان به فعالیت های بدون دغدغه خود ادامه می دهد و فعالین چپ دانشجویی ، هر دو جناح را به یکسان افشا و طرد نمی کنند. البته بخشی از دوستان و رفقا در همان مقطع بصورت غیر معقولی نه تنها به بحث در این باره ننشستند، بلکه این بحث در همان سطح چند مقاله و جوابهای تندی در پاسخ به آن ، خاتمه یافت. تا اینکه حمله های بعدی، بخشا صحت این تحلیل را ثابت کرد که در بخش بعدی به آن خواهم پرداخت.

۲- علنی و پنهان کاری:

پس از سرکوب ۱۸ تیر، حدود دو سال طول کشید که دوباره حرکتهای دانشجویی آغاز شوند و فعالین مجال مجددی برای فعالیت پیدا کنند. از این مدت تا سرکوب وسیع دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب ما شاهد تلفیق کار علنی و پنهانی برخی از فعالین دانشجویی هستیم. در این دوره البته بحث های بسیاری چه در میان جمع های دانشجویی و چه به صورت علنی در وب لاگ ها به چشم می خورد. مخالفین و موافقین در هر دو طرف زیاد بودند و کمتر دوست یا رفیقی را پیدا می کردید که در این مورد نظری نداشته باشد. بحث دوستانی که طرفدار تلفیق بودند و عملا هم آنرا اجرا می کردند این بود که از این فرصت به دست آمده باید استفاده کرد و می توان از طریق وب لاگ ها و هم چنین علنی بودن نامهایمان استفاده کنیم تا با حضور خود اولا جلوی سد شدن راهمان توسط نیروهای سرکوب را بگیریم و هم اینکه سازمان یابی بیشتری یابیم و همدیگر را راحت تر بشناسیم. کسانی، از جمله خود من، بحث مان این بود که رژیم به راحتی می تواند فعالین را مورد پیگیری قرار دهد و
رابطه ها را شناسایی کند. جنبش دانشجویی و کلا جنبش مبارزاتی جاری در ایران می باید فعالین علنی و چهره های خود را داشته باشد ولی اگر همین چهره ها بخواهند در ارتباطات غیر علنی هم باشند ، خطر جدی را ایجاد می کنند که با توجه به میزان محدود فعالین دانشجویی ، ضربه به آنان راحتر خواهد بود. متاسفانه، شرایط ایران که در طول سالهای اخیر به حرکتهای مختلف زنان، کارگران و دیگر اقشار مردم یکی پس از دیگری آغاز و سرکوب می شد، مجال یک تصمیم گیری جدی و تعیین شیوه فعالیتی را نتوانست در دستور کار خود بگذارد. بسیاری از فعالین دانشجویی عملا در تمامی حرکتهای دیگر نیز شرکت داشتند و کمتر کمیته ای و یا ارگان تدارکاتی موجود بود که عناصر مشترکی در آن حضور نداشته باشد. باید حق داد که شرایط مبارزاتی ایران از یک طرف و عدم امکان فعالیت شبکه ای فعالین از طرف دیگر، بسیاری از جمع بندی ها را در همان سطح گفتگو و یا چند سطری نوشته علنی و یا غیر علنی نگاه می داشت. 

من یادم هست که اتفاقا دو سال پیش در مصاحبه ای ، آنهم با سایت شما و اتفاقا در مورد ۱۸ تیر ، گفتم که من در حال حاضر اعتقادی ندارم که ما دارای جنبش دانشجویی هستیم ، آنچه ما شاهد آن هستیم حرکتهای دانشجویی است و سعی کردم بگویم که یک جنبش می باید دارای چه مشخصاتی باشد که به آن جنبش گفت. که البته نمی خواهم دوباره آنرا تکرار کنم. ولی سرکوبها نشان داد که با دستگیری چندین فعال دانشجویی به یک باره حرکتها برای مدتی کاملا قطع  شدند و پس از چند سالی دوباره اوج گرفت. این افت و خیز از صفر به ۱۰۰ ناگهانی، نمی تواند نشان از جنبشی بودن حرکت داشته باشد. البته امیدوارم که این طور برداشت نکنید که منظور من این است که تمامی فعالین دانشجویی در صدها نفر دستگیر شده خلاصه می شوند و یا اینکه این دستگیر شدگان همه چیز را در دست دارند. منظور من این است که این علنی گرایی حاکم در میان فعالین دانشجویی و پیگیری رژیم در شناسایی شبکه ها از این طریق، آن چنان شرایطی را محیا می کند که سرکوب فعالین به مراتب آسانتر است و آنانی نیز که دستگیر نمی شوند به دلیل این نیست که فعالیتی نمی کنند و یا اینکه رژیم از آنان راضی است. مسئله این است که رژیم دنبال سرکوب و به خاموشی کشاندن حرکتهای اعتراضی است ، هر وسیله ای را استفاده میکند و به محض خاموشی ، حتا موقت، به هدف خود رسیده است. در این مورد بیشتر صحبت می کنم. 

به هر رو پس از سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ، ما دوباره شاهد یک افت جدی هستیم. حداقل در وجه علنی آن. وصل شدن طیفی از چهره های فعالین دانشجویی به یک حزب سیاسی و بی مبالاتی های این جریان در برخورد به مبارزه جاری دانشجویی به صورت یک کمپین علنی و با های و هوهای خارج از کشوری ، ضربه بزرگی به حرکتهای دانشجویی این دوره زد. خوشبختانه در این تحلیل نیز، بسیاری از دوستان و رفقای فعال دانشجوی نیز با من هم نظرند و برخی به صورت علنی نیز به این مسئله پرداخته اند. 

ولی این سرکوب، آغازگر نوع جدیدی از فعالیت بود که من فکر می کنم، بهترین دستاورد این دوره است. امروز دانشجویان همانند گذشته در تمامی عرصه های مبارزاتی توده های مردم شرکت می کنند. امروز دانشجویان از سازماندهندگان و هشیاران سیاسی خیابانهای ایران هستند. امروز دانشجویان با درایاتی دراز مدت تر به مسئله سیاسی می پردازند. امروز دانشجویان در جمع های مختلفی تشکل می یابند تا امر مبارزه را پیگیرانه تر از گذشته به پیش برند ولی با یک تفاوت. این جمع ها پس از چند دوره سرکوب ، افت وخیز، رو در رویی با رژیم و یکبار دیگر نا باور به حمایت جناحی، امر مبارزاتی خود را نه با چهره علنی، نه با نام واقعی بلکه با کار جمعی، بدون نام و نشان شخصی به پیش می برند و به نظر من بخش وسیعی از فعالین دانشجویی هم اکنون درس های خوبی از این ده سال گرفته اند و این درس آموزی را باالویت کاری و مبارزه روزمره خود در هم آمیخته اند. 

موارد زیادی را می توان در مورد این جمع بندی ده ساله گفت ولی من در اینجا به همین دو نکته کلیدی بسنده می کنم.

گ: نکته ای را شما در صحبت هایتان اشاره کردید که هم بخشی از فعالین دانشجویی و هم بخشی از فعالین چپ در خارج از کشور مطرح کرده اند و آن اینکه یکی از نقاط ضعف حرکتهای دانشجویی در این ده سال وجود کسانی است که از دفتر تحکیم وحدت به سوسیالیسم رسیدند و این ضربه جدی به رادیکالیسم جنبش دانشجویی بوده است. آیا شما هم این را تایید میکنید؟

ع: به هیچ عنوان. بگذارید مسئله را کمی باز کنم تا متوجه شوید که من از کدام منظر می گویم.

ببینید، این که بخشی از فعالین دانشجویی آنهم دو سال پیش در ادامه اتهام زدن ها و کدهای اینرنتی یکدیگر را لو دادند و در بهبهه درگیری ها، شروع به "افشاگری"در مورد پیشینه برخی از چهره های دانشجویی کردند ، به نظر من وجه سیاسی مشخصی نداشت. چرا نداشت؟ چون اگر این چنین بود می باید همانطور که در ده ها مورد دیگر، مقاله پشت مقاله و نامه پشت نامه از طریق ای میل به هم می رساندیم، می بایست می توانستیم ، این مسئله را نیز به بحث بگذاریم ولی شاهد چنین مسئله ای نبودیم. به نظر من برخی از دوستان و رفقا به دلیل حمله رژیم و همین طور درگیری هایی که قبل از آن در میان برخی از جمع های دانشجویی در جریان بود، دچار سرخوردگی شدند  و در پی پیدا کردن دلایل این وضعیت، به نادرست نوک حمله را متوجه این دسته از فعالین
کردند که البته خود این بحث به همان سرعت که آغاز گشت ، با هشیاری فعالین به سرعت هم خاتمه یافت. به نظر من همانطور که قبلا گفتم، علت اصلی این سرکوب گسترده علنی بودن بسیاری از فعالین دانشجویی در مقابل یک رژیم، با تجربه سی سال سرکوب بود.

آنچه به خارج از کشور بر می گردد، مشکل دیگری است. در خارج از کشور بخش بسیار وسیعی از تشکلهای سیاسی و فعالین سیاسی با تکیه به شمار بسیار زیاد وب لاگ های سوسیالیستی دانشجویان و چپ رادیکال، در هیاهوی دیگری دخیل بودند و به ناگهان صحبت از "جنبش سوسیالیستی دانشجویان" پیش آمد و تبلیغات و هیجان های سیاسی در این مورد آغاز گشت. پس از سرکوب ها هم به رسم معمول برخی، این "جنبش سوسیالیستی دانشجویان" نبود که اشکالی داشت ، بلکه اشکال از " عناصر نفوذی تحکیم وحدت" اعلام شد. بهر رو این طیف هم متاسفانه برخورد درستی به قضیه نکردند. 

باور من این است و خوشبختانه بخشی از فعالین دانشجویی نیز در مقاله های با نام و بی نام خود به این نظر پرداخته اند که در طول تاریخ معاصر سیاسی ایران، ما شاهد تشکیل و تحکیم یک تشکیلات و یا یک جنبش رادیکال نبوده ایم که از بدو تولد خود، رادیکال متولد شده باشد. شما نگاهی به چگونگی شکل گیری تشکیلات های کمونیستی که در ایران شکل گرفته اند بکنید، کدام یک از دل رفرمیسم و بن بست سیاسی آن متولد نشده اند؟ چپ و رادیکالیسم آن، در طول تاریخ معاصر ایران ، از دوره مشروطیت تاکنون ، تفکر خود را از دل بن بست های سیاسی رفرمیست ها به بیرون کشیده است. شکم رفرم را دریده است و در فضای بیرون نفس کشیده، نقب زده و راه مبارزاتی خود را بنا نهاده است. واقعیت این است که رادیکالسم چپ ایدئولوژیک نیست، واقعیت تلخ شکست های عدیده جوامع امروزین است. این مسئله خاص جامعه ایران نیست. نگاهی بیاندازید به چگونگی پیدایش تشکیلات های سیاسی که ما به عنوان نمونه های کلاسیک در عرصه جهانی از آن نام می بریم. برای همین هم هست که هر چند چپ سرکوب شود، نسلی دیگری، در زمانی دیگر در همان جا که سرکوب صورت گرفته دوباره متولد می شود  و اتفاقا دوره رشدش ، دوره بن بست اجتماعی است. و از این روکاملا طبیعی است که نیروهایی که به رفرم و به تغییر تدریجی معتقدند نه تنها چپ چامعه را می توانند تشکیل دهند بلکه سازمانگران رادیکالیسم تفکر اجتماعی چپ می شوند. از این میان بخشی هم می توانند از میان دانشجویان سابق انجمن اسلامی و یا دفتر تحکیم وحدت باشند. من در صحبتم گفتم ، این دسته از دانشجویان با فرهنگ چهره گشایی وارد میدان مبارزاتی چپ شدند ولی بر این باور نیستم که فقط اینان چهره گشایی کردند، آن دسته از دوستان و رفقایی هم که شامل این پیشینه نبودند ، این چنین کردند. من بر این باور هم نیستم که بطور اتوماتیک ، هر بن بستی نیروهای رفرم را به به نیروهای رادیکال تبدیل میکند. همانطور که در حرکتهای اخیر مردم در مورد انتخابات دیدیم که بخش وسیعی از فعالین دانشجویی و جوانان نه فقط به خاطر استفاده از جو موجود و اعتراض به جمهور اسلامی بلکه با اعتقاد به امیدی دیگر و راهی دیگر پشت موسوی قرار گرفتند، و پس از اینکه دیدند باز کاری صورت نمی گیرد، پایان ندادند و ایستادند و می ایستند. به نظر من بخشی از ما ، می خواهیم با گذاشتن حرکتها و فعالیت ها در کلیشه های تحلیلی خود ، خودمان را از شر راه یابی راحت کنیم و بگوییم " می دانیم". 

پتانسیل تاریخی چپ چه درایران  و چه در عرصه جهانی در "ندانستن " هایش نهفته است. این ندانستن ها، این سئوال کردن ها، این شاید ها ،این شک کردن ها، راه یاب چپ و رادیکالیسم آن بوده است واین آغاز یافتن راه حل های ماست.

گ: حال که صحبت از حرکتهای اخیر کردید ، می توانید پیوند این نوع حرکتها با نقش و جایگاه فعالین دانشجویی را مورد بررسی قرار دهیم؟

ع: من فکر می کنم ، نقش به سزایی داشته اند و دارند. این مسئله البته مختص به ایران هم نیست. در نمونه های کلاسیک هم در اروپا اگر از سده ۱۸ تاکنون نگاه کنید ، جنبش دانشجویی و فعالین دانشجویی نقش بسزایی در رادیکالیسم جنبش ها و تشکل احزاب سیاسی داشته اند. این نماد تفکر دگراندیش جامعه انسانی است. این نماد تفکری، در محیط تحقیق و تفکر باید بوجود بیاد و در نمود وحضور اجتماعی اش، پالایش سیاسی و عملی بخورد. این حضور و نمود اجتماعی اما می تواند در یک ظرف تشکیلاتی باشد و یا یک جنبش وسیع اجتماعی، ولی این تلفیق همیشه وجود داشته است. 

در طول تاریخ ایران، از ورود اولین طیف فارغ التحصیلان ایرانی از فرانسه که با خود تفکر جمهوری را آوردند تاکنون که دانشجویان به هر طریقی در تمامی عرصه ها حضور پیدا می کنند، ملموس و مستند است. شما این ده سال اخیر را نگاه کنید. فعالین دانشجویی در کناراعتراضات کارگران، زنان ،معلمان، زحمتکشان شهری، ماداران زندانی، پزشکان و پرستاران حضور داشته اند. در طول تاریخ معاصر ایران، همیشه در بن بست های سیاسی، دانشجویان درهای دانشگاه ها را باز کرده اند و به میان مردم رفته اند. این خصلت حرکت رادیکال دانشجویی است. این حرکات به نوبه خود طبیعتا ضعف ها و اشتباهاتی  را هم دارد و لی درس آموزی را هم دارد، نگاه جستجو گر را هم دارد. 

ولی یک مسئله را هم باید در نظر گرفت، حرکتهای اعتراضی مردم ایران بر علیه نتایج انتخاباتی و پس از آن اوج گیری اعتراضات حتا بر علیه بخشهای دیگر از جمله بر علیه کل
یت رژیم را صرفا نمی توان به جوانان و دانشجویان اختصاص داد. می دانم که بخش وسیعی از رسانه های گروهی، سعی در این دارند که با نشان دادن حضور جوانان و دانشجویان، بعد خاصی به اعتراضات دهند. واقعیت این است که دراین اعتراضات تمامی گروه های مختلف اجتماعی حضور داشته اند. توجه خاص مطبوعاتی به جوانان و یا زنان ، این اعتراضات را صرفا به این یا آن طیف محدود نمی کند. طبیعی است که گروه های اجتماعی که سازمان یافته تر هستند، در امر سازماندهی مشارکت بیشتری دارند و در این میان می باید از دانشجویان نام برد. ولی این اعتراضات خیابانی و این موج به پا شده تعرض، شرکت کنندگان و مدافعین صدها هزار نفری تمامی اقشار مردم را شامل می شود. به نظر من این بی انصافی و یا منافع طلبی را نباید نثار توده هایی کرد که شب و روز و روز و شب در تمامی خیابانها و خانه ها حضور به هم رساندند و تنی واحد بودند برای یک اعتراض. 

گ: عده ای بر این باور هستند که جنبش دانشجویی با تمامی افت و خیزهای خودش از نداشتن یک ظرف واحد تشکیلاتی رنج می برد و از این طریق نمی تواند اهداف خودش و رادیکالیسم خودش را اجتماعی کند، نظر شما در این مورد چیست؟

ببینید این یک واقعیت هست که بهر رو برای پیشبرد یک مبارزه نه به عنوان یک فعال دانشجویی، بلکه به عنوان یک عنصر سیاسی می باید یک انسجام وجود داشته باشد. ولی باید دید چگونه انسجامی و با چه هدفی. امروز ما شاهد رشد دوباره چپ هستیم. در دوره ای که چپ عقب نشسته بود، راست در جامعه بلندگویی را گرفته بود که نمایندگی تغییرات را به عهده داشت و وعده بهتری می داد. بحران جهانی و شرایط وخیم اقتصادی چپ را دوباره به عرصه عملی کشانده است. این عرصه عملی را اگر نگاه کنید نمی توانید نمودهای آنرا مثلا در تعداد آرای انتخاباتی فلان حزب کلاسیک چپ در یک جامعه ببینید. نمود بازگشت چپ ولی، در عرصه های دانشگاهی و آکادمیک بسیار بارز هست. امروز در کمتر دانشگاهی و در کمتر واحد درسهای علوم انسانی و در کمتر پروژه تکمیل تئوریک می توانید وارد شوید که گفتاری در تفکر مارکسی (و نه مارکسیسم) نداشته باشد. این یک برگشت است، همانطور که در دوره خود مارکس ،پس از شکست جنبش، بهترین کارهای تحقیقی مارکس در موردسرمایه و غیره نمود پیدا کرد و مستند شد. این برگشت اما به اینجا خاتمه پیدا نمی کند. به درون جامعه خواهد آمد و اجتماعی خواهد شد ولی با راه کارهای مستند تر وبا شرایط سنجی دقیق تر.

چپ در ایران و جنبش دانشجویی نمی تواند به فکر صرف اعتراض باشد. فعالین رادیکال باید به فکر تاثیرگذاری در روند آتی ایران باشند. این مسئله نیازمند، تدقیق شدن تفکر وراه کارها است. کارهای تحلیلی و تحقیقی که امروز در میان بخشی از فعالین دانشجویی در حال تهیه هست، بسیار دقیق تر، بسیار علمی تر و با علامت سئوالهای بزرگتری دست و پنجه نرم می کند که از لحاظ کیفی با آنچه ما حتا در دوران اوایل انقلاب شاهد آن بوده تفاوت چشم گیری دارد. فعالین دانشجویی در حال حاضر در جمع های مختلف با حضور خودشان، با سازمان گریهای متعدد خود و با خلاقیت های مبارزاتی اتفاقا بی تشکیلات نیستند. اتفاقا حضور دینامیک سیاسی دارند. این فعالین در کنار دیگر فعالین عرصه های مختلف اجتماعی، اتفاقا در جهت تاثیرگذاری قدم بر می دارند و می خواهند که تعیین کنند باشند ولی این کار را نه با هیاهو و نه با نام مشخص، الان پیش نخواهند برد. شرایط باید محیا شود. در همین دوره، این جمع ها دست روی دست ندارند و نگاهی به آینده، حضورشان یک حضورمبارزاتی است ولی به شکل کلاسیک خود نام تشکیلاتی در کار نیست و نخواهد بود. من بر این باورم که راه حل تنها در شکل گیری یک تشیلات سیاسی در خود ایران است و تجربه این چند سال اخیر یعنی در پیوند قرار دادن ارگانیگ فعالین ، آنهم از نوعی که شاهد آن بودیم، چیزی جز از دست دادن فعالین را نخواهد داشت. خوشبختانه این جمع ها با این درس آموزی، نه به فکر چهره اند، نه به فکر نشر نام ، نه هیاهوهای مطبوعاتی و نه دست دراز به سوی تشکیلاتهای کلاسیک. 

گ: در پایان آیا صحبت دیگری دارید که بخواهید اضافه کنید.

ع: من فکر می کنم به اندازه کافی، اگرچه کوتاه، در مورد این ۱۰ سال گذشته صحبت کرده ام. می توان در مورد هر کدام از این موارد بحث های زیادی را ارائه داد و لی فکر میکنم هم از حوصله خوانندگان شما برای دنبال کردن چندین صفحه مصاحبه خواهد کاست و هم اینکه بخشی از این مباحث را می باید بطور جداگانه باز کرد. در همین جا از شما تشکر میکنم. برای خوانندگان آرزوی بهروزی دارم و برای فعالین دانشجویی رادیکال آرزوی پیروزی.

گ: ما هم از شما برای شرکت در این مصاحبه تشکر می کنیم. 

۱۷ تیر ۱۳۸۸ برابر با ۸ ژوییه ۲۰۰۹