کوروش مدرسی و انقلاب حاضر و کادر های حزب حکمتیست

برای انقلابیونی که در این لحظات هزار مسئله برای امر انقلاب دارند سخن را کوتاه کنم که به امورشان برسند.

سخنان کوروش مدرسی  در مورد وقایع بعد از ۲۲ خرداد را گوش کردم. ایشان مسئله خودش را دارد و کاری به مردم و حزب قبلی که در آن بود دلیل نظرات اش نمی باشد. اگر هم چنین نشان دهد کاملا نتیجه مسئله ایست که در درون خود ایشان نهفته است.

در اولین صحبت هایش بسیار واضح می گوید که یکی از تلخ ترین خاطرات زندگی اش همان شرکت در انقلاب بهمنی بود که از آن هادی غفاری ها به عمل آمدند. ایشان قبل از اینکه به مارکسیسم انقلابی بپیوندد در سازمانی بود به اسم وحدت انقلابی. بدون اینکه از این سازمان چیززیادی بدانم ولی از اسم آن و این نظرات خود کوروش حدس می شود زد که زیاد راه درستی آن سازمان نمی رفته که در زمانی که انقلاب داشت توسط ضد انقلاب اسلامی به تاراج می رفت صحبت وحدت انقلابیون کردن خیلی بیراه بود. بهر حال مهم نیست هر کس اشتباه می کند ولی مهم این است که اشتباه اش را رفع کند. ایشان هم راه درستی انتخاب کرد و به مارکسیسم انقلابی رو آورد. مارکسیسم انقلابی که حمید تقوایی و منصور حکمت دو یار همیشه باهم در همان آبان ۱۳۵۷ بیانیه ای بیرون دادند به اسم خطوط عمده که از نقش فوق ارتجاعی جریان اسلامی خمینی اسم بردند. حال کوروش مدرسی بعد از سالها دوباره به ریشه هایش برگردد و وقتی می بیند که اشتباه کرده تف و لعنت به همه چی بزند کاره درستی نیست. ایشان اصلا زیر هر آزادی خواهی را قلم گرفته. می گوید همه آزادی خواه اند چه آن حزب الله ای و آن فعال فاشیست هیتلری و چه آن انسان آزادی خواه راستین. همه آزادی خواهند ولی مهم این است  که چه کسی بالای سر اینها اند. یعنی می گوید آزادی خواهی انسان قائم بذات نیست. یعنی انسان اصولا دنبال رو است و باید کسی بهش بگوید چی درست است و چی درست نیست . فقط باید شانس داشته باشیم که انسان در تور بد آدمی نیافتد که همه چی خراب شود. یک دید مذهبی گرایانه صرف در لفافه کمونیست و چپ به ما قالب می کند. حال واقعا فرصت نیست که ریشه های این نظرات واقعا ارتجاعی را بشکافم.

منصور حکمت در تاریخ شکست نخوردگان دقیقا گفت که چطور شکست خوردگان آن تاریخ وقتی می خواهند آنرا بنویسند به بدترین نظرات متوسل می شوند که همه چی را لعن و نفرین کنند. کوروش مدرسی  دقیقا همین کار را می کند. ایشان لیدر یک حزبی است که کادر ها و اعضایش مسلما به این درجه سقوط نباید افتاده باشند. گذشته از هر سیاستی، در هر تک انسانی هم می شود جایی که آزادی خواهانه و جایی که غیر آن عمل می کند سراغ گرفت. کاری هم به اینکه قبل اش چه کسی  به  او چی گفته ندارد. یک درجه اختیار در هر آدمی می شود سراغ گرفت که بقول منصور حکمت تمام سوسیالیسم همین برگشتن کامل اختیار به خود انسان فرد است. البته چنین چیزی در قاموس کوروش مدرسی اصلا معنی ندارد. همیشه باید کسی بالای سر این آدم ها باشد که سوسیالیسم اش را پاسداری کند. یعنی یک لحظه از این بنی بشر غافل شوی افسار اش در می رود و کلا سوسیالیسم ور می افتد. واقعا آدم تعجب میکند چنین فردی تا بحال ننشسته در خلوت خود هم شده یک چیز هایی را برای خودش روشن کند. مدام باید نقش جایگاهی که به او داده اند را بازی کند. مدام باید مقابله کنه با فلان حزبی که نکند از محلکه پرت بشه.  این کادرهای حزب حکمتیست هم برای دل خوش کنک هم شده مدام طومار امضا میکنند که روح انقلابی اشان صیقل بخورد. کلا حزب و حزبیت را کناری گذاشته اند و برای سرخ نگه داشتن چهر هایشان به این امر بسیار " مدنی " طومار امضا کردن دست می زنند. طومار برای زنان، طومار برای فلان امر و غیره. طبقه حاکمه روبروی طبقه کارگر و کمونیست ها می توانند دست به چنین کارهایی بزنند چون سنت و امکانات و غیره را دارند. بقول منصور حکمت در سرازیری قرار گرفته اند ولی ما هستیم که سر بالایی می رویم و به تشکل و حزب و مدام بحث کردن نیاز مندیم. عین خیالشان هم نیست که حزب و حزبیت الان در این شرایط چه معنی می دهد. بادل خوش کردن ها آبی برای انقلاب کارگری و سوسیالیسم گرم نمی شود. البته بگویم که اینقدر کوروش مدرسی ساده نیست شعبده بازانه  امر سازمان را بدون سیاستی روشن ا مدام ورد زبان اش قرار می دهد که در دنیای سیاست شلنگ و تخته ای چندی بزند. در غیاب سیاستی روشن حداقل وقتی انقلابی در کار نبود جایی از ارعاب چندی می توانست داشته باشد. ولی حال چه که انقلاب در کار است وهمه این زبان بازی ها و تبلیغ را بجای تحلیل مشخص از شرایط قالب کردن کاری از پیش نمی برد. انقلاب دیگر همه پته اتان را روی میرید. بگذریم از اینکه در عمل بدون سیاستی روشن قبل از اینکه انقلاب هم فرا رسد با شکست روبرو شدید و کلی ضرر به جنبش زدید. ولی حال که در زمان انقلاب هستیم همه سیاستها می آیند روی آب و لحظه ای محک می خورند و مدام بشینید و قلم فرسایی کنید کی هست که بخواند.

منصور حکمت و حمید تقوایی دو کمونیستی اند که به واقع صندلی کمونیست را زیر پای کارگر ایرانی گذاشتند. آزادی انسان را آنطور معنی می کنند که در وجود هر انسانی نهفته است فقط کافی است زیپ را بکشی یک انسان از آن بیرون بزند. حال که انقلاب است و کلا انسانیت انسان در پرواز است. در این انقلاب حاضر بدل این روح آزاد منشی مردم زدن کار همین کمونیست هاست. تنها در یک انقلاب است که روح آزادی خواهانه سرکش انسان به پرواز در می آید تا جهانی را یک بار هم شده  آنی که باید واقعا باشد تجربه کند. برای جهت دادن به آن باید دست بکار شد و باید فراخواند که کمونیست ها به حزب خودشان بپیوندند. کمونیست دیگر نباید در حاشیه بماند، باید در وسط میدان سیاست جایی که زندگی توده ها رقم می خورد نقش بازی کند. دنیا منتظر ماست. دنیا به راه علاج اش که سوسیالیسم است مدام ما را صدا میزند.  کادر های قدیمی که از حزب خودتان رفتنید،   به حزبتان باز گردید! باشد که یک باره دیگر
کوروش مدرسی به اشتباه اش پی ببرد و مثل آن دورانی که به مارکسیسم انقلابی پیوشت اینبار هم چنین کند، و یا نه حد اقل راه درستی را برای خود و آینده سیاسی اش انتخاب کند.

مهران محبوبی

۸ جولای