جاده صافکنهاى جنـگ (۶) … درباره سیاست اپیزمنت غرب درمقابل فاشیسم در دهه سى قرن بیستم

با توجه به تاریخ و استفاده از اصطلاحی از دوران اولیه انقلابی،  باید گفت که «خانه تکانی» به صورتی مؤثر آغاز شده است و نیروی رژیم نازی تثبیت و به مرتجعین توطئه‌گر درس خوبی داده شده است. واقعیتهای آشکار اینها هستند
تایمز لندن، مورخ ۲ ژوئیه ۱۹۳۴، پس از تصفیه خونین اس.آ. توسط  هیتلر

«۱۹۳۴، سال تعیین‌کننده»
اواخرسال ۳۳ برای همه طرفها روشن بود که خروج آلمان از جامعه ملل و لگد زدن هیتلر به مفاد آن، هیچ عقوبتی نمی‌بیند. خواست فرانسه هم مبنی براعلام و افشای برنامه پنهانی تسلیحاتی آلمان و مجازات برحسب پیش‌بینیهای مندرج درپیمان ورسای به جایی نرسید.
 دولت انگلستان درپاسخ به یادداشت دولت آلمان راجع به مسائل خلع‌سلاح، خود رأساً یک یادداشت متقابل برای کشورهای آلمان، فرانسه، ایتالیا و ایالات متحده فرستاد. همین کار را دولتهای ایتالیا و فرانسه نیز متقابلاً انجام دادند. توسط این تبادل یادداشت چند جانبه، عملاً دوره چند‌ماهه سکوت و سؤال که چه می‌شود به پایان رسید. هیتلر ـ  درنتیجه تصمیم دولت انگلستان به ادامه گفتگو و تلاش جهت انعقاد یک پیمان جمعی خلع‌سلاح ـ کماکان به عنوان طرف مذاکره درصحنه باقی ماند ولی دولتهای غرب مطالباتی را پیش کشیدند که سوای چانه‌زدن راجع به سطح و نوع تسلیحات مجاز آلمان، مسأله شبه نظامیان SA بود! دراین مورد فرانسه بیشترین مشکل را داشت.
دولت انگلستان بالاخره تصمیم گرفت  آنتونی ایدن، وزیرامورجامعه ملل را دررأس هیأتی به پایتختهای سه گانه اعزام کند، تا آرا و نظرات آلمان، فرانسه و ایتالیا را درمورد یادداشت فوق‌الذکر و طرح دولت انگلستان برای خلع‌سلاح عمومی، درهریک ازاین سه کشور استفسار وسعی نماید مواضع مربوطه را بهم نزدیک کند. ایدن روز۱۶ فوریه ۳۴ ازلندن حرکت کرد. اولین مقصد وی پاریس بود. با این سفرسال سیاسی پر حادثه ۱۹۳۴ شروع شد.
پس از شکست قطعی سیاست اپیزمنت و وقوع جنگ جهانی دوم، بسیاری ازپژوهشگران این دوره متفق‌القول نوشتند که ۱۹۳۴، به قول وینستون چرچیل یک «سال تعیین‌کننده» بود و  رویهمرفته مسیرکلی وقایع بعدی را مشخص کرد:
«تا تابستان ۱۹۳۴ دولت انگلیس بی‌آن که ناگزیر باشد ریسک یک جنگ را بپذیرد هنوز تا حدود زیادی سمت وسوی وقایع را دردست خود داشت. دولت انگلستان همراه با فرانسه واشتراک مساعی جامعه ملل می‌توانست هرموقع که بخواهد، با حفظ برتری، جلوی نهضت هیتلر ـ که درخود آلمان هم با یک طیف وسیع مخالفان مواجه  بود ـ بایستد و محدودش کند. اقدامات مقتضی دراین راستا حتی به خونریزی هم نمی‌کشیدند. اما این دوره مساعد به زودی خاتمه یافت و آلمانی مسلح و مجهز، زیرسلطه نازیها به سرعت رشد کرد و بالا آمد»۱   
در رایش آلمان وقایعی که ۱۹۳۴  درارتباط با شروع و ادامه آشکار و پنهان سیاست اپیزمنت اهمیت پیدا کردند، عبارت بودند از:
ـ انعقاد قرارداد عدم حمله مابین آلمان و لهستان(۲۶ ژانویه ) و خشم فرانسه،
ـ تدارک و اجرای یک تصفیه بزرگ و خونین شبه نظامیان اس.آ. و به دنبال آن  اتحاد آشکار میلیتاریسم و ارتش با هیتلرو حزب نازی،
ـ کودتای نازیها دراتریش، قتل صدراعظم دولفوس وعواقب آن برای آلمان،
ـ مرگ ریاست رایش، فیلد مارشال هیندنبورگ، و صعود هیتلر به قله قدرت مطلقه.
درهمین سال رویدادهایی مهم نیز درانگلستان و فرانسه و جامعه ملل پیش آمدند:
– درانگلستان همه‌پرسی بزرگ معروف به «Peace Ballot » و نتایج آن،
ـ بحث بیدفاع بودن کشوردرمقابل حمله هوایی، هشدارهای چرچیل  وسرانجام تصمیم دولت انگلستان برای تقویت نیروی هوایی(ژوییه ۳۴)،
ـ درفرانسه، همزمان ترور و مرگ الکساندر اول، شاه یوگسلاوی و مهمان دولت فرانسه، ترور و مرگ بارتو، وزیرخارجه فرانسه و مقاوم درمقابل هیتلر، وسپس روی کارآمدن لاوال که طرفدار گفتگو و مماشات با آلمان بود،
-عضویت اتحاد شوروی درجامعه ملل و پیوستن به طرح امنیت جمعی.
کلیه این وقایع و…به نوعی درکنش و واکنشهای مربوط به سیاست خارجی آلمان، ضربه‌خوردن مداوم پیمان ورسای و ازآن طرف راه افتادن سیاست اپیزمنت تأثیر داشتند و بر هم اثر گذاشتند. ولیکن دو رویداد از یک نظر در آلمان بی‌سابقه و خصوصاً برای شناخت شخص هیتلر، سیاستهای داخلی و«برخورد متفاوت» او نسبت به همسایگان، مهمترین،  و از دید خارجیها نیز برجسته‌ترین به شمار می‌آمدند.
تصفیه خونین درداخل
کشتاربزرگ سران اس.آ.،  شب  «چاقوی تیغه بلند»
زمانی که آنتونی ایدن و هیأتش عازم
پاریس شدند، فرانسه دوره ناآرامی‌را از سر می‌گذراند. مردم، تحت تأثیر یک رسوایی مالی پر‌سر و صدا (ماجرای معروف استاویسکی) و بروز اغتشاشات سیاسی راستهای افراطی، از دولت  ناراضی و کشور دچار تنش بود. به همین جهت وزرا به‌علت گرفتاری خارج ازمعمول سخت درتنگنای وقت قرار داشتند و ایدن مطمئن نبود که وزیرخارجه جدید، بارتو، و همکاران وی  آمادگی کافی درباره موضوع  مورد نظر وی داشته باشند. اما وقتی صحبت شروع شد، طرف فرانسوی علاوه بر جزئیات مسائل خلع‌سلاح و طرح میثاق پیشنهادی انگلستان، مفصلاً به معضل «سازمانهای شبه‌نظامی‌آلمان، به‌خصوص اس.آ.» پرداخت و از ایدن تقاضا کردند این مسأله را با هیتلر مطرح کند و تکلیف این نیروی عظیم رشد‌یابنده و مسلح در محاسبات مربوط به خلع‌سلاح روشن شود. ایدن در خاطرات سیاسی‌اش این گفتگوها را چنین جمع می‌بندد:
«دغدغه اصلی فرانسویها دو مسأله بود، یکی معضل صفوف شبه نظامیان آلمانی و دیگری حفظ ضرادخانه‌های تسلیحاتی خودشان»۲ 
در ادامه سفر، روز ۱۹ فوریه هیأت ایدن به برلین وارد شد و ۲۰ فوریه به دیدار وزیرخارجه رفتند. معاون وزیرخارجه  و ژنرال بلومبرگ، وزیردفاع، درگفتگو شرکت داشتند. اولین موضوعی که ایدن طرح کرد مسأله شبه نظامیان اس.آ. بود:
«من دراولین دورصحبتم به نگرانیهای اروپا درباب سازمانها و صفوف شبه‌نظامیان آلمان توجه دادم و ابراز امیدواری کردم که دولت آلمان درطول دیدار ما پیشنهاداتی در این رابطه مطرح کند درجهت رفع این نگرانیها… فون نویرات[وزیرخارجه] مخالفت روشنی نکرد ولی در باره این موضوع  بین آن سه نفر ازهمه بیشتر ژنرال بلومبرگ روی خوش نشان داد».۳ 
جالب بود که اولین مسأله مورد گفت و گو به نقش سازمان و نیروهای اس.آ. برمی‌گشت. دولتهای غرب، حالا که تصمیم داشتند  هیتلر را به عنوان طرف «مذاکره» بپذیرند اصرار داشتند  فقط با «یک قدرت مسلح،یعنی دولت» طرف باشند.
نشستهای بعدی با حضور هیتلر ادامه می‌یابد. وی بار دیگر روضه‌یی طولانی درباب صلح و سازندگی می‌خواند و مخالفتها با جنگ می‌کند و بالاخره – پس ازپرسشهای گوناگون ایدن راجع به شبه نظامیان –  می‌آید سر موضوع اس.آ. و ضمن شرح و تفصیل تکراری به طورغیرمترقبه کوتاه می‌آید و از ضمانتهایی صحبت می‌کند:
«دراین مورد به نظر رسید که هیتلر مسأله ما را فهمیده و حاضر به دادن امتیازاتی است. او گفت: اگریک میثاق خلع‌سلاح به وجود آید، حاضراست برای آینده ضمانت دهد که اس.آ. و اس.اس. دیگر نه حمل سلاح کنند و نه برای کاربرد سلاح آموزش نظامی‌ببینند، نه درمانورها شرکت کنند و نه توسط افسران ارتش تعلیم نظامی ببینند… درنشست بعد از نهار همان روز، هیتلر مایل بود نکته‌یی به مطالب قبلی خود اضافه کند:
«شم سیاسی و عقل معاش من هرگز اجازه نمی‌دهد یک ارتش دوم را درمتن دولت بپذیرم. هرگز، هرگز»!۴ 
درطول ماههای بعدی، درداخل آلمان تشنجات متعددی مابین ارتش و اس.آ. پیش آمد. هیتلر خوب متوجه بود که نه تنها نمایندگان قدرتهای غرب علیه شبه نظامیان اس.آ. موضع می‌گیرند، بلکه اعتراضها و جبهه‌گیری سران ارتش و شخص ژنرال بلومبرگ علیه مواضع وکارهای ارنست روم «رئیس ستاد اس.آ.» رو به  افزایش است. بنابراین، قدرتهای محافظه‌کار، چه در داخل و چه خارج آلمان، بابت همکاری (درداخل) وقبول دولت هیتلر(میز مذاکره)، شرط و شروطی داشتند! فشار برای تعیین تکلیف با اس.آ. زیاد می‌شد.
آنتونی ایدن، بعد از دیدار با هیتلر، از این بابت که وی حاضر شد در باره شبه‌نظامیان راه بیاید ازنتایج صحبت راضی بود و با «نظرخوبی درباره فوئرر» برلین را ترک کرد…
ارنست روم [همراه قدیمی‌هیتلر و سازمانده و رئیس ستاد اس.آ.]، که دریکی ازمهمانیها برای هیأت آنتونی ایدن شرکت داشت، زود بو برد که خارجیها با خط او و سازمان قدرتمندش مسأله دارند و از همان موقع نگران قربانی شدن «ارتش حزب» بود. ارتشی که او با سالها کار و زحمت ساخته و مجهز کرده بود و تا آن زمان، با کشتارهای متعدد و دستگیریهای سراسری چپیها و دموکراتها و سرکوب یهودیان و دیگر مخالفان، بزرگترین خدمتها را به شخص هیتلر و حزب نازی کرده بود. حالا همین «ارتش حزب» موضوع نگرانی خارجیها و مخالفت ژنرالیسم داخلی و سرمایه‌داران بزرگ بود. درواقع اس.آ. به موضوع وجه‌المصالحه تبدیل شده بود… واین خطری نبود که سران اس.آ. متوجه آن نباشند. منتها چون به نیروی عظیمی اتکا داشتند، به‌خود می‌دیدند کماکان شاخ و شانه بکشند. تازه حساب می‌کردند درنشست بزرگ آینده به طریقی هیتلررا نیز با خود همراه می‌کنند. به هرحال خط اس.آ.  و رئیس ستاد آن، ارنست روم، روی سفت ایستادن و ادامه فشار بر هیتلر تنظیم شده بود. درتاریخ ۱۸ آوریل ۱۹۳۴ روم اطلاعیه‌یی منتشر کرد با محتوای زیر:
«…انقلاب ما نه ملی، بلکه یک انقلاب ملی- سوسیالیستی [ناسیونال سوسیالیستی=نازی] است. ما حتی مایلیم روی کلمه سوسیالیستی تأکید داشته باشیم. دراین انقلاب،  تنها ضامنی که جلوی ارتجاع می‌ایستد در نیروهای اس. آ. تجسم یافته؛ زیرا این نیرو همان تشخص مطلق فکر انقلابی است. مبارزی که به صفوف اس.آ. پیوسته است از همان روز اول به طی کردن مسیرانقلابی متعهد می‌شود و یک گام هم ازاین راه پس نخواهد نشست تا هدف نهایی ما تحصیل شود…»۵ 
همین مواضع بود که سخت با مخالفت سرمایه‌داران بزرگ و سران ارتش روبه‌رو می‌شد، وگرنه غیر از  نطق هیتلر( آنهم بعد ازتصفیه حساب و کشتاربزرگ) هیچ مدرک جدی وجود نداشت که مدعای کودتا و دستور شورش علیه دولت را مستدل کند.
بیش از یکسال از روی کارآمدن هیتلر می‌گذشت. پس از سرکوب همه احزاب و سندیکاههای چپ، که عمدتاً توسط شبه نظامیان اس.آ. انجام شده بود، اکنون وسعت این سازمان  مسلح حزب به حدود یک و نیم تا دومیلیون نفر بالغ می‌شد، آموزش‌دیده و مسلح. ولی درآن ماههای بهار۳۴، سرتا پای این دستگاه عریض و طویل شبه‌نظامی، از نارضایتی نسبت به حزب و سیاستهای آن می‌جوشید و به کم و کیف امور سیاسی جاری و ائتلاف هیتلر با بورژوازی بزرگ مالی و سران ارتش اعتراض مداوم داشت. شبه‌نظامیان اس.آ. به طور وسیع زیر فشار توده‌های پایینی بودند. آنها عمدتاً ازطبقات محروم جامعه می‌آمدند واکثراً درسالهای بحران و بیکاریهای عظیم، و یا بعد از روی کارآمدن نازیها، به اس. آ. پیوسته بودند و حالا از قدرت و پیشرفت هیتلر و حزب، سهم می‌خواستند.
اس.آ. سرسختانه علیه سیاست حمایت میلیاردی شرکتهای بزرگ توسط دولت و بی‌بهره ماندن نیروهای مرتبط با اس. آ. جبهه می‌گرفت. نیروهای آن احساس می‌کردند افسران و ژنرالهای ارتش مفت و مجانی سوار اسب قدرت شده‌اند و سر  اس.آ.،  به قول معروف، بی‌کلاه مانده است. آنها که با کشتارهای وسیع، ایجاد اردوگاهها وبازداشتگاههای متعدد، تعقیب و دستگیری هزاران هزار کادر و فعال چپ و نابودی سندیکاها، منحل کردن خونین و اجباری احزاب غیرنازی و طیف دموکرات لیبرال اپوزیسیون…، بیشترین خدمت را به توفیق و استحکام دیکتاتوری هیتلر کرده بودند، حالا خود را بازنده می‌دیدند و فشارمی‌آوردند که خواسته‌هایشان درزمینه‌های مالی و قدرت سیاسی، نظامی‌ و «ایدئولوژیک» برآورده شود. آنها به صراحت «انقلاب دوم» می‌خواستند و«ارتش واحد» به ریاست ستاد خودشان ارنست روم!
در واقع، در ورای کشمکشهای سیاسی – ایدئولوژیک، مسأله مهم و مورد اختلاف، مابین سران اس.آ. با ژنرالهای ارتش – و درمرکزآن مابین ارنست روم و ژنرال بلومبرگ بود.
هیتلر طی چند صحبت طولانی و خصوصی با همراه قدیمی‌ خودش ارنست  روم، بارها هشدارداده بود که «مصمم هستم با هرتلاشی جهت واژگونی نظام به سختی مقابله کنم»، ولی سران اس. آ. ول کن نبودند، به مصوبات حزب نازی و تناقص آنها با روال جاری امور اشاره می‌کردند. ازقدرت گرفتن روزافزون ژنرالهای «ارتجاعی» شکایت داشتند و خواستار تبدیل دوبخش بزرگ نظامی–  یعنی ارتش کلاسیک ( دویست هزارنفره) و شبه نظامیان حزبی  اس.آ. (درظرف یکسال بالغ بر۲ میلیون نفر) به یک «ارتش واحد خلق» به ریاست ارنست روم بودند. همه سرمایه‌داران و بانکداران بزرگ و ژنرالیسم ارتش و وردستهای ریاست رایش، پال هیندنبورگ پیر ومریض، جملگی با این خواسته‌های اس.آ.  به‌شدت مخالف بودند و مرتب از تبلیغات و «توطئه‌های» اس.آ. گزارش و  به شخص هیتلر فشار می‌آوردند. به‌خصوص اختلاف نظر و مناقشه مابین ارنست روم و ژنرال بلومبرگ، وزیردفاع رایش، روبه افزایش بود. هیتلر آشکارا طرف سران ارتش را می‌گرفت. گورینگ و گوبلز هم از سالها پیش با ارنست روم مخالف و رقیب بودند و طبعاً پشت هیتلر می‌ایستادند. اما فشار شبه‌نظامیان از پایین و کادرهای فرماندهی آنها نیزشدت می‌گرفت. آنها جهت حل وفصل مشکلات جاری سرانجام خواستار تشکیل یک نشست عمومی‌ بزرگ با حضور هیتلر و دیگر سران حزب در روز ۳۰ ژوئن ۳۴ شدند. هیتلرنیز موافقت کرد.
این کشمکشها ادامه داشت تا این که هیتلر روز ۲۱ ژوئن برای عیادت مارشال هیندنبورگ به محل اقامت ریاست رایش رفت. ژنرال بلومبرگ، وزیر جنگ، نیز حضور داشت. وی درآن جا، خطاب به هیتلر، رسماً ازطرف ارتش خواستار «آرام کردن شبه نظامیان» و تعیین تکلیف با آنها شد و اضافه کرد که:
«… وگرنه پرزیدنت هیندنبورگ ناگزیر خواهند شد اعلام وضعیت فوق العاده کنند و اختیارات لازم را به ارتش تفویض نمایند»!۶
بعد ازاین حرف، هیتلردیگرچند دقیقه بیشتر آن جا نمی‌ماند و پی می‌برد که نه تنها مسأله مهم جانشینی هیندنبورگ (بعد از فوت قریب الوقوع)، بلکه ادامه کار دولت نازی سخت به خطر افتاده است و باید بجنبد. ازاین جا به بعد ماجرا، لابلای شرح و تفصیلات گوناگون و مه‌آلود گزارش شده، که البته پایان تمام روایتها یکی است. مسلم و مستند آن که، روز۲۸ ژوئن ارنست روم طی اطلاعیه ای رسماً ازاتحادیه افسران رایش آلمان اخراج می‌شود(اوسابقاً  سرهنگ ارتش و هنوز عضو اتحادیه افسران بود) و ۲۹ ژوئن نوشته ای به امضای ژنرال بلومبرگ درخدمت به نظام و هیندنبورگ و هیتلر وقانون و ملت آلمان منتشر می‌گردد…
روز ۲۹ژوئن هیتلر دراثنای سفری که به غرب آلمان دارد، در شهر گودسبرگ  گوبلز را در خلوت  ملاقات می‌کند. طبق یادداشتهای گوبلز در تقویم سیاسی‌اش، وی به پیشوا خبرمی‌دهد  شبه نظامیان اس.آ.  دربرلین طرحی برای کودتا حوالی ۳۰ ژوئن دردست دارند. دراین اثناء خبرمی‌رسد که پروفسورزائربروخ(پزشک شهیر) به بالین هیندنبورگ فراخوانده شده! درهرحال، هیتلرپس ازصحبت کوتاه با گوبلز و تلفنی به مارشال گورینگ دربرلین، تصمیم خود را می‌گیرد به  افراد خود در برلین و مونیخ دستوراتی اکید صادرمی‌کند. پس از یک سری دستورات تدارکاتی، نیمه شب همان روز به اتفاق گوبلز و چندین نفراز محافظان و همراهانش با هواپیما عازم مونیخ می‌شود. قبلاً تلگرامی‌به ارنست روم می‌زند که فردا درمحل نشست کنار دریاچه ویز در بایرن علیا، به دیدنش بیاید. درطول پرواز شبانه  تمام وقت کنار خلبان بیدار می‌ماند. ساعت ۴ صبح روز۳۰ ژوئن به مونیخ می‌رسند. آن جا برای دستگیری جمعی ازفرماندهان اس.آ. درشهر دستوراتی می‌دهد و خود بلافاصله با گروهی مسلح به طرف محل نشست ۳۰ژوئن حرکت می‌کنند و مستقیماً به هتلی می‌روند که روم آن جا در اتاق خود خواب است. به هتل که می‌رسند هیتلر شخصاً به طبقه بالا سراغ همراه قدیمی‌اش می‌رود، او را از خواب بیدار و خلع‌سلاح و دستگیر می‌کند و بلافاصله دستجمی‌برمی‌گردند به طرف مونیخ. سر راه به تعداد زیادی ماشینهای نظامی و نفربر پراز افراد مسلح اس.آ. برمی‌خورند که  سرودخوانان درجهت دیگر به سمت دریاچه ویز حرکت می‌کردند. هیتلر دستور ایست می‌دهد، خودش شخصاً از اتومبیل پیاده می‌شود، و فرمان می‌دهد جلوی نفربرها را بگیرند و فرماندهان آنها را حضورش بیاورند. باشدت و تغیر دستور بازگشت و پراکنده شدن به همه آنها می‌دهد. فرماندهان وحشت‌زده پاشنه بهم می‌کوبند ودستور هیتلر را اجرا می‌کنند. هیتلر و همراهان (ازجمله ارنست روم دستگیرشده و…) به سرعت راه خود را به سمت مونیخ ادامه می‌دهند. دستگیرشده‌ها را به زندان می‌اندازند. ازقضای روزگار، همان زندانی که دهسال پیش ارنست روم به اتفاق هیتلر آن جا دربند بودند. درسلول اسلحه‌یی برای ارنست روم می‌گذارند تا خودش را بکشد. او ازاین کار تن می‌زند. بلافاصله از سوراخ پنجره درب سلول او را به رگبارمی‌بندند. دراین اثناء تمام فرماندهان اس.آ. درمحل نشست موعود، کنار دریاچه ویز، سریعاً دستگیر، یا در محل و یا بعد در زندانهای مونیخ بلافاصله جلوی جوخه آتش قرار می‌گیرند. دربرلین و سراسر آلمان نیز مارشال  گورینگ و فرماندهان اس.اس. تحت کنترل هیملر، تمام سران اس.آ. را دستگیر و پس از احراز هویت به سرعت تیرباران می‌کنند. درمونیخ و برلین و… از نیمه شب یکشنبه۳۰ ژوئن تا صبح دوشنبه صدای شلیک بی‌وقفه به گوش می‌رسد.
این شب و روز خونین بعدها به نام «شب چاقوی تیغه بلند» شهرتی مخوف یافت. اما هیچگاه  شمار دقیق کشته ها معلوم نشد. گورینگ دستور داده بود کلیه مدارک مربوطه را به‌سوزانند و ردی باقی نماند. بنا به گفته ها، شمار این کشتارها چند هزارنفر بوده، به اتهام کودتا و… و… 
هیتلر روزبعد نطقی (غیرمستدل و باورنکردنی) دراین راستا ایراد نمود.  درتاریخ ۳ژوییه نیز قانونی در«مجلس » کذایی تصویب شد که طبق آن کشتارهای واقعه، تحت عنوان اقدام به «دفاع ازدولت و رایش» مشروعیت یافت. ضمن این تصفیه خونین سران اس.آ.، شماری از حریفان با نفوذ هیتلر، مانند گروگر اشتراسر (رئیس سابق تشکیلات حزب) و ارتشی بسیار بانفوذی مانند ژنرال شلایشر (وهمسرش) نیز به رگبار بسته شدند.
هیتلر، همان روز ۳۰ژوئن، بعد از «تعیین تکلیف با اس.آ.» توسط  گماشتگان اس.اس.  با هواپیما به برلین بازگشت و مورد استقبال گورینگ، گوبلز و سران ارتش قرارگرفت. ازاین لحظه به بعد  ارتش و ژنرالیسم  کاملاً دراختیار هیتلر بودند.
آدلف هیتلر درآن «شب چاقوی تیغه بلند »، صاعقه‌وار کلیه سران اس.آ. را شکارکرد وسبعانه ازدم تیغ گذراند. او به همه حالی کرد با چه موجود مهیب و درنده‌یی طرف هستند که برای حفظ قدرت تا کجا می‌رود.۷  
 روز بعد هیندنبورگ  طی یک پیام رسمی‌ ریاست رایش  از او تشکر نمود و تحسینش کرد که  «شما با عزم و اقدام محکم و مداخله شجاعانه شخصیتان همه دسیسه‌های خائنانه را درنطفه خفه کردید»،  ژنرالیسم ارتش هم تصورنمود بازی قدرت  را برده است:
«روزسه شنبه ژنرال بلومبرگ تبریک و سپاسگزاری کابینه را حضور صدراعظم تقدیم نمود. ژنرال،قبلاً طی یک فرمان صبحگاهی، مراتب وفاداری و فرمانبرداری ارتش را اعلام و اضافه کرده بود که : «پیشوا از ما خواسته با اس.آی جدید مناسبات صمیمانه برقرارکنیم. ما با خوشحالی سعی می‌کنیم درپرتو اعتقاد به آرمانهای مشترک به این خواست عمل کنیم.»۸ 
تاریخ بعدی نشان داد که با نابودی سران اس. آ. نه سران ارتش، بلکه شخص هیتلر و سازمان اس.اس. زیرنظر هیملر، بیش ازپیش قدرت گرفتند. ارتش وسرانش کاملاً به انقیاد هیتلر درآمدند و به تمام برنامه‌های او گردن گذاشتند.
با این کشتاربزرگ، هیتلر جباربلامنازع رایش آلمان شد. یک ماه بعد که هیندنبورگ فوت کرد. بلافاصله سران ارتش و حزب و اس.آ. و اس.اس.، همگی منحصراً به شخص وی، به عنوان «پیشوا و صدراعظم رایش آلمان» قسم خوردند.۹ 
واکنش انگلیسیها
کشتاربزرگ سران اس.آ. درداخل آلمان حیرت و وحشت برانگیخت و چون پتک ارعاب اثر گذاشت. در خارج اما، ازیکسو چهره بی‌نقاب هیتلر نمایان و ازسوی دیگر قدرتها دریافتند که خواست آنها مبنی بر «تعیین تکلیف با شبه‌نظامیان اس.آ.» به صورتی مهیب اجرا شده است! دولتها، با اشاره به «اصل عدم دخالت درامورداخلی» سکوت رضایت‌آمیزخود را توجیه نمودند. واکنش مطبوعات و رسانه‌های غرب نیز برحسب خط‌و‌ربط آنها متفاوت بود. البته پیشگامان مشی مماشات با هیتلر، به ویژه جناب لرد راثرمِر سلطان روزنامه‌ها درانگلستان، یک روز بعد چنین به کمک «آقای هیتلر» آمدند:
«کشورهای خارجی کوچکترین نفعی دردخالت درامور داخلی آلمان ندارند. ژنرال شلایشر و کلنل روم نیز اشخاصی نبودند که دیپلوماسی خارجی بتواند به آنها اطمینان کند …
اما آقای هیتلر، صرفنظر از قضاوت جهانیان درباره او، نشان داده است که اهل عمل است».۱۰
روزنامه تایمزلندن هم از یک زاویه مشابه پشت آقای هیتلر را گرفت و گرم حمایتش کرد:
«نظرما راجع به روشهای آقای هیتلر هرچه که باشد، واقعیت این است که او به صورتی اصیل [؟!] برآن است که شور و هیجان انقلابی را مهار و به تلاشی سازنده و میانه‌روانه (مدره) تبدیل کند…..»۱۱  
دیلی تلگراف برای توجیه «عملیات صاعقه‌وار هیتلر و گورینگ» و آگاهی (!) خوانندگانش  بیشتر به خود زحمت داد: «برای تفسیر عملیات صاعقه‌آسای هیتلر و گورینگ دو راه وجود دارد: رویه ارتدکس و روش غیرارتدکس…. نگرش ارتدکس این عملیات را هم  تأییدی می‌گیرد برتوان تفکر نازی و دلیلی بر قدرت و صلابت و قاطعیت حیرت‌انگیز رهبران آن در نابودی بی‌چون وچرای همه کسانی که به‌خود جرأت داده‌اند درمقابل آنها قدعلم کنند، یا حتی درفکر آن بوده‌اند که در برابر آنها قد علم کنند.
نگرش غیر ارتدکس بر آنست که که ژوپیترآلمانی ـ بدون آگاهی ازخطراتی که ازهمه طرف متوجه اوست ـ تیری از چله کمان رها کرده است. البته این تنها تیر او نیست و تیرهای دیگری هم باید پرتاب شوند. این آن تیری است که برای مدتی تشکیلاتی را که در تاریکی هیبتی تهدیدآمیز به خود می‌گرفتند تارومارکرده است».۱۲ 
ادامه دارد

پانویس
۱ـ وینستون چرچیل، کتاب جنگ جهانی دوم ، بخش «سال ۱۹۳۴ »، ص ۶۳ ،
۲ـ آنتونی ایدن، مجلد دوم کتاب خاطرات، رودررو با دیکتاتورها ، ص ۸۶ ،
۳ـ همان جا، ص ۸۸ ، ژنرال بلومبرگ از طریق ارتباطات گسترده نظامی‌اش خوب می‌دانست که قدرتها با اس. آ. خیلی مشکل دارند. وانگهی، خود سران و افسران  ارتش آلمان  نیز با کارها و توقعات و برنامه های اس.آ. بسیار مسأله داشتند و با پشتیبانی هیندنبورگ به هیتلر فشار می‌آوردند و از سران اس. آ. به‌خصوص ارنست روم دائم شکایت داشتند.
۴ـ همان جا، ص ۹۰ ، ایدن از این نقل قولها به این نتیجه می‌رسد که: گمان می‌کنم هیتلر ضمن گفتگوهای ما درآن زمان در فکر نابود کردن روم ، رئیس اس.آ. نیز بوده ، کاری که  چند ماه بعد در «شب چاقوی تیغه بلند» به انجام رساند.
 ۵ـ به نقل از ص ۶۵ کتاب فوق الذکر چرچیل
۶ ـ  الن بالاک، کتاب «هیتلر….» ، ص ۲۹۹
۷- چرچیل در این باره نوشت : «در آن روزی که مسأله مرگ و زندگی درکار بود هیتلر شخصیت مخوف خود را به منصه ظهور رساند …»، ص ۶۷ کتاب جنگ جهانی دوم،
۸-  همان جا، ص ۳۰۳
۹- به دستورهیتلر مقام و مسند ریاست جمهوری رایش آلمان بالکل از بین رفت و همه قدرت در دست «پیشوا» جمع شد.
۱۰- دیلی میل، ۲ ژوییه ۱۹۳۴
ضمناً ، همین جناب لرد راثر ِمر  شش ماه جلوتر، حزبی از نوع نازی و فاشیستی و روشهای هیتلر و موسولینی را حتی برای اداره امور انگلستان توصیه و  سازمان  ِسر اسوالد موسلی ، فاشیست انگلیسی را با دراختیار گذاشتن صفحات روزنامه  و نیز  نوشتن مطالبی به نفعشان ازنوع زیر، مستقیماً حمایت کرده بود:
«… این جا یک حزب سازمانیافته از جناح راست داریم  با همان هدف وقوت روشی  که هیتلر و موسولینی نشان داده‌اند. این سازمان  حاضر است به قبول مسئولیت در امورکشور….»- دیلی میل ۱۵ ژانویه ۳۴ ،
۱۱- تایمز مورخ ۲ ژوییه ۳۴ ،
۱۲- دیلی تلگراف، ۳ ژوییه ۳۴ ،
هیتلر و ارنست روم، رئیس کل ستاد شبه نظامیان اس. آ.در فوریه ۱۹۳۴
چند ماه بعد هیتلر شخصاً وی را دستگیر و همراه فرماندهان دیگر اس. آ. جلوی جوخه آتش قرار داد

گوبلز و گروگر اشتراسر ،نفردوم سمت چپ (رئیس سابق تشکیلات حزب نازی) از حریفان با نفوذ هیتلر، که در  جریان تصفیه خونین اس.آ. توسط عوامل هیتلر کشته شد

ریاست رایش، هیندنبورگ در بستر مرگ

ارنست روم(نفردوم از سمت چپ)سرهنگ ارتش و عضو حزب نازی که بعدها همه کاره شبه‌نظامیان اس آ. شد و پس از به قدرت رسیدن هیتلر در مقام رئیس ستاد اس. آ. اعضای این سازمان را به یک میلیون رساند