دلایل و نتایج پروژه دشمنی کورش مدرسی با ما و مردم!

در برابر خیزش انقلابی و اعتراضی مبارزات مردم ایران در داخل و خارج کشور و برای سرنگونی رژیم اسلامی، کورش مدرسی سیاستی را اتخاذ نمود که به همراه متحدین اندکش در حزب حکمتیست وارد دور جدیدی از حیات سیاسی خود در مقابل مردم ایران و در مقابل اردوی آزادیخواهی، عدالت طلبی، چپ و کمونیستی کارگری شد. این سیاست و تبعات آن بسیار فرارتر از سیاستهای سازشکارانه تاکنونی وی، گامی بلندتر از آن پروژه ایی است که بحرانسازی مسلحانه سر مرزهای عراق نام گرفت، نقد و رسوا و از صحنه بدر شد. نفس این ویژگی در سیاست و موضع گیری کورش مدرسی و همراهانش باعث شد تا موجی از انتقاد و افشاگری سیاسی از هر سو نصیب وی گردد.

بسیارند کسانی که در دفاع از مبارزات برحق مردم ایران، در دفاع از تحول طلبی و انقلاب خواهی و در دفاع از منصور حکمت عزیز در مقابل کورش مدرسی ایستادند و سیاستهای ایشان را نقد و افشاء کردند. همه این تلاشها گرامی و ضروری بوده و هست. سخن من در این نوشته سیاست ناظر بر جبهه انتقاد و همگرایی این تلاش فکری برپایه سیاسی اجتماعی معینی است. در این باره تاکید و پافشاری بر این نکات را ضروری میدانم.

۱٫سیاست اتخاذ شده از جانب کورش مدرسی به هیچ عنوان ربطی به کج فهمی آثار حکمت، احکام مارکسیستی در باره انقلاب و تلاشهای لنینی و دخالتگرانه کمونیستها در دوران انقلابی و یا دوره خیزشهای مردمی ندارد. همه این آثار و مقالات و تجربیات را کورش مدرسی خوانده و دست برقضا در طول این هشت سال اخیر بر این اعتقاد بوده و هست که پافشاری بر این تئوریها از ایشان پروژه ایی متفاوت نمیسازد. آن تمایز معینی که کورش مدرسی برای نقد کردن پروژه خود دنبال آن میباشد، لازمه اش زدن حرفهای متفاوت است. لازمه اش جهتگیریهای غیر و یا حتی ضد کمونیستی است. لذا به باور من چرایی اتخاذ سیاستهای این چنینی از سوی ایشان با فرمول سنتی ارتداد فکری مطلقن قابل توضیح نبوده و نیست. ارتداد فکری هیچگاه در دکترین کمونیسم کارگری جایگاه سیاسی و اجتماعی در توضیح روندهای این چنینی نداشته است. ما هرگز بر این باور نبودیم که عبدالله مهتدی مرتد شده است. اینکه کورش مدرسی هنوز اسم حکمتیست را یدک میکشد، دلیلی بر اعتقاد و اعتبار اندیشه کمونیستی، کارگری در نزد وی نیست. پروژه سیاسی وی به ایشان حکم میکند که این اعتبار را "فعلن" با خود حمل کند. چنانچه دو سال پیش پروژه سیاسی وی به وی حکم میکرد، حتی اسم حزبش را عوض کند. لذا به باور من باید نقطه شروع را نقد و بررسی همین پروژه سیاسی امروز وی گذاشت. باید به جامعه و مردم توضیح داد چرا کورش مدرسی با حفظ اعتبار حکمت، تمام تلاش خود را کرد تا در مقابل مردم ایران و در مقابل کمونیستهای کارگری قرار بگیرد؟ هدف سیاسی ایشان از این کارها چیست؟ چه پروژه ایی را دنبال میکند؟ این باعث میشود مجاهدتهای فکری کمونیست کارگری روی پایه درست اجتماعی و سیاسی خود روبه جامعه، مردم، احزاب سیاسی و نه صرفن در محدوده فرقه ایی قرار گیرد.

۲٫ گذاشتن پایه نقد روی اینکه گویا کورش مدرسی متوجه این نشده است که مبارزات مردم ایران در دور اخیر ربطی به جناحهای جمهوری اسلامی نداشت، گرچه غیر مفید نیست، اما حلقه اصلی و کلیدی محسوب نمیشود. به نظر من باید برای بیرون ریختن اصل سیاست و پروژه کورش از جایی شروع کرد که خود وی ایستاده است. کورش مدرسی را باید روی نقطه قوت سیاستش افشاء کرد. باید به زمین خود ایشان رفت و در زمین خودش، وی را شکست داد، پروژه کنونی اش را همچون پروژه بحرانسازی مسلح سر مرزی جلو مردم گذاشت و دوباره خلع سلاح،ساکت و خانه نشین کرد.

نقطه کلیدی سیاست و پروژه کورش مدرسی آنجایی نیست که به ظاهر نمیپذیرد که مبارزه مردم ایران ربطی به موسوی نداشت. این بهانه های مقدماتی این پروژه سیاسی بود. از این بهانه باید استفاده کرد تا تناقض حلقه اصلی بحث ایشان را جلوش گذاشت، والا بیشتر از هر کسی کورش مدرسی میداند که مبارزه مردم ایران برای انداختن نظام بود و نه برای آتش گذاشتن زیر پای پروژه های مخملی. این را با استناد به سیاست خود وی میتوان نشان داد. کلید و نقطه اصلی بحث کورش مدرسی هم همینجاست. دم خروس سیاست ارتجاعی کورش مدرسی آنجایی بیرون زده است که اقرار میکند میداند که مبارزه مردم  برای سرنگون کردن نظام میباشد و دست بر قضا به همین خاطر از همه بیشتر مخالف مردم و دشمن حزب کمونیست کارگری ایران است. اینجا فراز اصلی بحث است. به باور من تمرکز بحث انتقادی و افشاگرانه علیه سیاست وی هشداری است که کورش مدرسی به مردم ایران برای ندادن شعار مرگ بر جمهوری اسلامی داد. درست در آن دقایقی که ایشان پشت دوربین تلویزیونشان قرار گرفت و به مردم هشدار داد که گول کمونیستهای کارگری را نخورند، شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهند، تلاش کرد تفنگهای نیروهای انتظامی را نشانشان بدهد که اگر چنین کنند، برایشان هزینه دارد، دیگر کل سیاست ایشان مشخص و معلوم شد. از این لحظه به بعد، حمله کردن به عمارت فکری ایشان روی تناقض اینکه گویا نفهمیده است موضع گیری کمونیستی در باره ۱۸ تیر چه بود و یا در باره خیزش اخیر چه باید باشد، بی معنی میشود. وقتی کورش مدرسی خودش قبول میکند که پس دامنه مبارزات مردم ایران بسیار فراتر و درست در نقطه مقابل جنگ جناحها بود، وقتی میپذیرد که مردم در اعتراضات اخیر شعار مرگ بر جمهوری اسلامی داده و خواستار سرنگونی کلیت نظام هستند، دیگر بحث با حواریونش در باب فهماندن همین یک قلم، حواریونی که حتی نمی فهمند بوسیله کورش ته کدام چاهی برده میشوند، عقب است. سئوال این است چرا کورش مدرسی روبروی مردم ایستاد تا شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهند؟ اگر مشکل کورش مدرسی اشتباه محاسبه و تحلیل بود، با روئیت کردن اینکه "نوار پا دارد" بایست تحلیل خود را پس میگرفت، یک عذرخواهی از مردم ایران و حزب کمونیست کارگری میکرد و به ته صف تظاهرات میرفت. چرا نکرد؟ اگر مشکل کورش مدرسی دغدغه داشتن از این بود که مبادا مبارزه مردم قربانی جنگ قدرت در بالا بشود، چرا زمانی که خود ایشان اذعان میکند که مردم این تصور وی را شکستن
د و به همه دنیا ثابت کردند که "موسوی بهانه است، کل نظام نشانه است" کورش مدرسی جریتر شد؟ قاعدتا باید یک جریانی که دغدغه این را داشت نکند مبارزه مردم در میدان جنگ جناحی هزینه بشود، از این تاریخ به بعد و از زمانی که شنید مردم بر علیه کلیت نظام شعار میدهند، خوشحال بشود، دستهایش را بهم بمالد و این را به عنوان پیروزی خود اعلام کند. قاعدتا باید اعلام میکرد که تلاشهای سیاسی وی باعث فراتر رفتن مردم شده است. چرا درست همین روز روز عزای مدرسی بود؟ با قیافه گرفته و خشمگین جلو دوربین قرار گرفت، به مردم هشدار داد که شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهند. جالب این بود که از اینجا به بعد بهانه گیری کورش مدرسی از مردم به خاطر موسوی، تبدیل شد به دشمنی آشکار با حزب کمونیست کارگری. از اینجا دیگر بهانه کردن رنگ سبز و شعار الله و اکبر کنار رفت و هراس از حزب سرخ و شعار مرگ بر جمهوری اسلامی دغدغه اصلی کورش مدرسی شد. به نظر من باید به ایشان همین را گفت که ما میدانیم اصل ناراحتی شما چیست. شما نگرانی ات جنگ جناحی و رنگ سبز نیست، شما از مرگ بر جمهوری اسلامی و از خطر سرخ، خطر کمونیسم در این خیزش میترسی!

کورش مدرسی در تلویزیونش نگفت اگر مردم این شعار را بدهند، موسوی آنها را هزینه میکند. کورش مدرسی نگفت نیروهای انتظامی، لباس شخصیها، خامنه ایی و یگان ویژه و بسیج مقصرند. گفت حزب کمونیست کارگری مقصر است. الان اگر به سایت و تلویزیون مدرسی رجوع کنید می بینید به جای پخش اذان و قرآن در ماههای قبل، مداومن و بدون تعطیلی بر علیه حزب کمونیست کارگری تبلیغات میکنند. اگر برای مردم موسوی بهانه و کل نظام نشانه بود، برای کورش مدرسی و بهرام مدرسی و آذر مدرسی و باقی متحدین آنها، موسوی بهانه و کل مردم و حزب کمونیست کارگری نشانه است! با این دغدغه آمدند که گویا نگران مردمند، الان صدی نود و نه نوشته هایشان علیه مردم و علیه کمونیست کارگری است. بعدن تصور میکنند مردم نمی فهمند که اینها پلیتیک میزنند و کفش و کلاه کرده اند علیه مردم بحرانسازی و پروژه ایجاد کنند.

۳٫ کورش مدرسی برای اینکه کسی نفهمد که ایشان به چه منظوری به مردم هشدار داد تا علیه نظام و برای سرنگون کردنش شعار ندهند، برای اینکه مردم متوجه نشوند ایشان دارد در همهمه دود و باروت و درگیری جوانهای ما، "هزینه" میکند تا به کسانی در این میدان جنگ چشمک بزند، چراغ سبز نشان بدهد و خودنمایی کند، اعلام میکند که نگران قربانی شدن مردم و دادن هزینه است. میگویند مدرسی به این خاطر به مردم گفت شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهید که مبادا کشته شوند، سرکوب شوند. به دو دلیل این سیاه بازی نمیگیرد. اولن به این خاطر که خود مدرسی گفته بود این جنگ جناحی است که مردم را هزینه میکند! در ثانی دست بر قضا به میدان آوردن حساب شده شعار مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ایی، مرگ بر دیکتاتور، چه شاه باشه چه دکتر و…ضامن اتحاد عموم مردم ایران در داخل و خارج کشور، عقب راندن یکپارچه دستهایی که قصد سوء استفاده از مردم را داشتند، ضامن پیام دادن متحد به مردم دنیا برای حمایت از خیزش انقلابی در ایران و لذا ایجاد یک چتر امنیتی مهم و زخیم روی سر قیام در تهران، شیراز، اصفهان، مشهد و… بود. به نظر من اگر جنبش حول انداختن نظام متحد نمیشد، زدن تکه تکه شده آن راحتتر بود. این شعار و ایجاد این ظرفیت، روسای سازمان اطلاعات و همکاران کا گ ب ای آنها را زمینگیر کرد. مردم هوشمندانه در فرصت مناسب، شعارها را به تناسب حفظ امنیت قیام به میدان آوردند. حتی در این اواخر موسوی و کروبی هم فهمیدند که جلوتر رفتن مبارزه مردم تضمین امنیت آنهاست و نه بر عکس. دومن اگر کورش مدرسی نگران امنیت مردم است، چرا به آنها نمیگوید چگونه امنیتشان را حفظ کنند؟ چرا برای حفظ امنیتشان به حزب کمونیست کارگری و مردم فحاشی میکند؟ یا نکند دست بر قضا ورود مردم به این فاز و عروج حزب کمونیست کارگری امنیت پروژه سیاسی ایشان را به هم ریخته است؟

هر کسی دم از نگرانی و امنیت مردم بزند، خب لابد باید رفت و متقاعدش کرد که نگران نباشد، ما هستیم و اوضاع را دقیق زیر نظر داریم. اما کسی در این میانه دم از امنیت میزند که همین چندی قبل با وجود اصرار بر شکست ۱۸ تیر، اعلام شکست جنبش سرنگونی و کل مبارزه مردم، گارد آزادی درست کرد تا از طریق مرزها حمله کند! کسی الان دم از امنیت میزند و نگران هزینه دادن مردم است که همین چندی قبل به خاطر افتضاحاتی که خودش و اخوی اش در ایران بالا آوردند و یک هزینه خونین را دستی دستی به جنبش دانشجویی تحمیل کردند، مدتی از خانه بیرون نیامدند. بهرام مدرسی خودش را گم و گور کرده بود. این ابراز نگرانی ریاکارانه مثل این میماند که الان رجوی تاسف بخورد که مبادا مردم هزینه بشوند. پس این استدلال هم نمیگیرد.

سئوال بعدی این است که آیا دو سال پیش هم که کورش مدرسی قطعنامه ایی را زور زورکی در دفتر سیاسی وقت به تصویب رساند که بر مبنای آن به مردم فراخوان داده میشد که در صورت حمله نظامی آمریکا شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهند، آیا آنجا هم به خاطر کم کردن هزینه بود؟ در خارج کشورکه تظاهرات کردن هزینه نداشت. چرا کورش مدرسی به تشکیلات خارج کشور حزبش دستور داد که در صورت براه افتادن تظاهراتها در آبشن احتمالی حمله آمریکا به ایران، حق ندارند شعار مرگ بر جمهوری اسلامی بدهند؟ چرا ایشان جنگ بشود، ف
وری یاد این می افتد که اولین کاری که نباید کرد شعار دادن علیه کلیت نظام است، اگر انقلاب بشود، نباید رژیم را انداخت! آیا جدن این سیاستها اتفاقی اتخاذ میشوند؟ چرا ۸ سال است دغدغه و نگرانی کورش مدرسی سرنگون کردن نظام است؟ ۸ سال است تئوریهای کورش مدرسی به شرطی قابل اثباتند که مردم سرکوب بشوند! شکست بخورند! دست بر قضا من ادعا میکنم که کورش اصلن نگران هزینه دادن مردم نیست. بر عکس است. کورش مدرسی نشسته و در کمین این است که مردم را بزنند تا بگوید نگفتم!…. نگفتم شکست میخوری؟ نگفتم میبازی؟ نگفتم هیچی نیستید؟ نگفتم مردم خرند! چه جور چنین آدمی میتواند حتی نمایش نگرانی به مردم بدهد؟ بهرام مدرسی دو سال پیش بسیار حق بجانب گفت معلوم است اگر آمریکا به ایران حمله کند، مردم طرفدار احمدی نژاد میشوند! ( منظورش خودش و کورش مدرسی و حواریونش بود)

رد پای این شعار ندادن را که میگیرد، می بینید تزهایی پشت سر آن هست که اصلن و ابدن ربطی به مبارزه مردم شریف ایران و مبارزه اخیر ندارد. یک خروار گنداب تئوریک پشت این حرکت هست. یک دشنه هایی در پستوها تیز شده، آماده شده تا در چنین روزهایی بیرون کشیده شود. نوارهای سخنرانیهای کورش مدرسی را که گوش میکنید می بینید پشت صحنه علیه نظام شعار ندهید، یک مجموعه آثار است. از اینکه اسلام سیاسی متعارف شده است، اینکه احمدی نژاد ناسیونالیست شده و خودش خبر ندارد. اینکه الان جنگ با تروریسم اسلامی اصلن جنگ و جدال محسوب نمیشود. اینکه رژیم ایران متعارف و با ثبات است. مدل حکومتی و اقتصادی ویژه ایی است. اینکه کسی نمیتواند این رژیم را بیندازد و اینکه پول نفت پشتوانه ثبات این حکومت است و غیره! خب هر کدام از این ادعاهای ارتجاعی و ضد کمونیستی را جلو هر کسی بگذارید میگوید چنین جریانی اگر انقلاب بشود روی مردم تیغ میکشد. چون این تزها برای در آوردن تیغ در چنین روزهایی است. طرف بیخود نرفته است ساعتها ثابت کند که این رژیم را نمیتوان به زیر کشید. نمیتوان سرنگون کرد. معنی این حرفها این است  که نمیگذارم به زیر بکشی! نتیجه طبیعی چنین تزهایی وقتی در شرایط انقلابی ضرب بشود، تبدیل شدن گروهبان قندلی های گارد آزادی به کنتراهای ضد انقلاب مردم است. نتیجه طبیعی این تزها این است که وقتی مردم بیرون ریختند باید بروی نیروهای انتظامی را نشانشان بدهی و بگویی ببین مرگ بر جمهوری اسلامی بدهی با اینها طرفی، حسابت را میرسند. حق دارند برسند. دندت نرم! خودت خر شدی! گول کمونیستها را خوردی و… منصور حکمت در پلنوم ۱۴ گفت یک عده به من میگویند اینقدر این عبدالله مهتدی و باندش را نزن. در جواب به کسانی که میخواهند حزب کمونیست کارگری در مقابل مخالفینش "موقر و متین و آرام" باشد میگوید: اینها همان KLA‌ها هستند همانهایى که الآن در مقدونیه دارند تفنگ تحویل میدهند. اینها همانها هستند، قرار است بیایند ترور کنند اگر ما مانع سر گرفتن اینها بشویم بزرگترین خدمت را در قرن بیست به مردم کردستان ایران کرده‌ایم. براى اینکه یک عده آدمکش‌اند. دارند میگویند: تو کجایش را دیده‌اى! … طرف مام جلال است، خودش را گذاشته که یک روزى مثل KLA از سر کوهها بیاید موى دماغ حکومت دست چپى مرکز بشود. "

به نظر من کورش مدرسی چندین سال است برای گرفتن همین صندلی عبدالله مهتدی و ایفای این نقش حتی در یک مقیاس سراسری تلاش میکند. فحشنامه اخیر بهرام مدرسی و خط و نشان کشیدن برای کمونیستها و گفتن اینکه "قلم پایتان را میشکنیم" خیز بزرگی بود که در این دوره برداشتند. به نظر من خاصیتی را که ناسیونالیسم در پروژه عبدلله مهتدی برای ارتجاع ضد کمونیستی و ضد کارگری در چنین روزهایی داشت، سوء استفاده از نام و اعتبار حکمت و کمونیست کارگری در پروژه کورش مدرسی در چنین روزهایی دارد. به نظر من در صورت بلند شدن انقلاب در ایران روی پاهای خودش و در صورت تفوق سیاسی حزب کمونیست کارگری، یکی از جریاناتی که صف ارتجاع، پول و هزینه خرجش میکند تا بر علیه انقلاب کارگری، چپ، آزادیخواهی و مردم به اسم چپ به میدان بیاید، همین جریان است. به باور من کورش مدرسی در همهمه شعار و دود باروت این بار ایران این روزنه را تشخیص داد، وسط پرید تا نشان بدهد که برای ایفاء نقش در چنین روزهایی آماده است. کورش تشخیص داد که اگر خطر کمونیسم در خیزش انقلابی مردم ایران برای کل صف ارتجاع یک خطر مهم و کارساز بشود، هر گند و کثافت و لجنی مثل قارچ از زیر سنگ بلند میشود تا برای رفع این خطر با کنار دستی خود رقابت کند، به سرعت خود را رساند تا بگوید شرایطش از بقیه بهتر است. و این مقتضای زمانه ما در برخورد کل ارتجاع ضد کمونیستی و ضد کارگری به خطر انقلاب و شبح سرخ میباشد. من دو سال پیش گفتم گارد آزادی را برای چنین روزهایی درست کرده اند. خودشان هم به این اقرار کردند. کورش مدرسی گفت میخواهیم با گارد آزادی جلو مصادره بانکها و فروشگاهها را بوسیله مردم در شرایط بحرانی بگیریم. جالب این است که آن موقع که منصور حکمت در پلنوم ۱۴ این حرفها را بر علیه مهتدی میزد، عبدالله مهتدی جرئت نکرده بود ۲۰ درصد سیاستهای این دوره کورش مدرسی را بیان کند. الان کورش مدرسی در تلویزیون خودش به مردم میگوید شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهید، والا حق دارند شما را بزنند و بهرام مدرسی میگوید قلم پای کمونیستها را میشکنیم! خب نقد چنین پروژه ایی دیگر با نصیحت ا
ینکه چرا فلان جزوه را خوب نخواندی و چرا مبارزه مردم را ندیدی مطلقن مقدور نیست. صاحب این پروژه میگوید دقیقن چون میدانم اوضاع ایران به کجا میرود آمده ام که به فراخور این اوضاع به کل صف ارتجاع نشان بدهم که آماده ایفای نقشم!

بروید سئوال کنید ببینید صف شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهید در همین دو هفته چه کسانی بودند؟ کاری ندارد به این صف نگاه کنید می بینید کورش کجا ایستاده است. سئوال کنید ببینید در همین دو هفته بین چه کسانی در داخل و خارج کشور جنگ بود که میخواهیم مرگ بر جمهوری اسلامی بدهیم، یک عده میگفتند نه شعار مرگ بر این حکومت ندهید! یعنی همه این همگرائیها از ایتالیا تا فرانکفورت، از تهران و مشهد تا استکهلم اتفاقی بود؟ یا یک جنبش سیاسی پشت این بود که جلو سرنگونی نظام را بوسیله مردم و با هژمونی چپ بگیرد؟ در خارج کشور توده ایها، عوامل سفارت، همکاران ریش و پشم تراشیده وزارت اطلاعات، سازمان اکثریت، دو خردادیها و طرفداران موسوی بودند. بی بی سی و صدای آمریکا بودند. این میر حسین موسوی بود که پیام داد که صف طرفداران نظام و اسلام ناب محمدی، خود را از صف سرنگونی طلبان و براندازان جدا کنند. حال چطور است که کورش به ما میگوید دنبال موسوی افتاده ایم. ما مخالف شعار مرگ بر جمهوری اسلامی بودیم یا ایشان، موسوی، هاشمی، توده و اکثریت و اطلاعاتیها و سفارتیها؟

تمام نگرانی هاشمی و موسوی این بود که چپ وسط نیاید. تمام نگرانی کل صف ارتجاع خطر چپ در تحولات سیاسی آتی ایران است و خب نگاه کنید ببینید شریک این نگرانی در حزب حکمتیست چه کسانی هستند؟ نگاه کنید و از خود سئوال کنید چه شد که فورا تا سفارت رژیم در استکهلم تصرف شد، وزارت اطلاعات از طریق پیک نت خود را بر علیه حزب کمونیست کارگری به جامعه نشان داد. پیک نت طرفدار پر و پا قرص باند هاشمی و موسوی است. تصرف سفارت در استکهلم یعنی مرگ بر جمهوری اسلامی!

به نظر من دادن شعار مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر دیکتاتور، حکومت اسلامی نمیخوایم نمیخوایم شاخص این بود که نه فقط یک جنبشی در ایران بر علیه کل نظام به میدان آمده، بل همسو و هم جهت با خواستگاه کمونیست کارگری و چپ است. اگر دقت کنید می بینید درست در همین مقطع هاشمی هم ترمز را کشید. لحن موسوی هم عوض شد. نیوزویک و اشپیگل و بقیه رسانه های سیاستگذار هم اعلام کردند که این جنبش روئیت شد! این به خانه برنمیگردد! این جنبش ربطی به موسوی ندارد!

۴٫ به نظر من معرف سیاست امروز کورش مدرسی شکست طلبی نیست. شکست طلبی سیاست دوران غیر انقلابی کورش مدرسی بود. کلا به باور من شکست طلبی، پاسیفیسم، تبری از سرنگونی طلبی،  سیاست کارگر کارگری و… در این دوره تبدیل به جریاناتی با پرچمهای دیگری شدند. بخش اعظم این جریانات با موج خیزش انقلابی مردم به صف فعال و دخالتگر مبارزه پیوستند. کورش مدرسی هم یک گام بلند برداشت. وی و همراهانش رسمن به صف مقابل مردم پیوستند. اگر دقت کنید می بینید رهبری حزب حکمتیست از سوراخ بیرون آمد. معرف این دوره سیاست وی "دخالتگری فعال" بود. ایشان قبلن وقتی لیدری را پس داد، قول داده بود که در دوران تلاطم انقلابی برمیگردد. الان دیگر شکی نیست که منظورش چگونه برگشتنی بود. آن موقع محمد فتاحی میگفت یک عدد تظاهرات هم در خارج کشور نمی بیند، سپس نتیجه میگرفت که بعله مردم شکست خورده اند. امروز محمد فتاحی با دیدن تظاهراتهای مردم رسمن به موضعی پیوست که "فعالانه" تلاش کرد جلو مردم را بگیرند. این اتفاقی بود که افتاد… از این نظر من تاکید ایرج فرزاد را مهم میدانم. کورش مدرسی را نمیتوان حتی با سیاستهای دو هفته پیش وی نقد کرد. یک اتفاق بسیار مهم این وسط افتاده که اگر جنبش کمونیسم کارگری آن را در همین هیبت درک نکند، با آن جدال نکند، آن را از صحنه بیرون نکند، برای رفع مخاطرات پیروزی مردم، پیش دستی نکرده است. وقتی کار ۵۹ از طرف سازمان اکثریت منتشر شد، کسی سراغ ارتداد رهبران فدایی نرفت. شعار سپاه را به سلاح سنگین مجهز کنید ضمانت نشستن توده ایی ها و اکثریتیها در پاترولهای شکار کمونیستها در خیابانهای تهران و اصفهان، شیراز و آبادان و.. در همکاری با ساواما بود. این یک انحراف در مسیر تاکنونی نبود. یک جریان سیاسی به صف مقابل مردم ایران پیوست. به نظر من سیاست کورش مدرسی از این هم افتضاحتر بود. سیاست وی اعلام آمادگی صریح برای قرار گرفتن در کنار احمدی نژاد و خامنه ایی و کلیت صف ارتجاع ترسیده از خطر کمونیسم بود. به کورش مدرسی حتی نمیتوان گفت حجاریانی برخورد کرد، چرا که حجاریان خود مقابل خامنه ایی بود. سیاست حجاریان وی را بدرون زندان و به اسارت کشید. کورش مدرسی در کاریر سیاسی خود از حجاریان شروع و به اینجا که می بینیم ختم به "خیر" کرد.   

ایشان زمانی میخواست با حجاریان دولت موقت بسازد. نشد. زمانی خیز برداشت تا با کمک جلال طالبانی گارد مسلح درست کند، از طریق روستاهای سر مرز شلوغ بازی کند تا شاید همانگونه که پژاک را وارد بازی با سرنوشت مردم کرده اند، به بازی گرفته شود. این پروژه هم شکست خورد. در اثنا و همزمان با شکست این پروژه متعارف شدن رژیم مشکل کورش مدرسی شد. چراغ سبزها به حسن نصرالله و حماس بیشتر شد. همین چندی قبل اعلام کرد که خب کارگر کمونیست عراقی لابد حق دارد به صف مقتدی صدر می پیوندد و همان داستان قدیمی مهدکودکهای نصرال
له در لبنان! ادامه این روند به اینجا انجامید که درست وسط یک توفان انقلابی تصمیم بگیرد شانس خود را برای نشان دادن ظرفیتهایش برای مقابله با مردم در نزد صف ارتجاع امتحان کند. اگر به صف مدافعین منطقه ایی احمدی نژاد نگاه کنید می بینید اتفاق جالبی افتاد. اولین رئیس جمهوری که درست در گرماگرم مبارزه مردم ایران به احمدی نژاد تبریک گفت جلال طالبانی بود. دولت مالکی/ طالبانی به خامنه ای لبیک گفتند. آنطرفتر حسن نصرالله را داریم که به اتفاق اسماعیل هنیه و جریان تروریستی حماس نه فقط از احمدی نژاد حمایت کردند و گفتند که دولت احمدی با ثبات است ( همان متعارف بودن کورش مدرسی) بل پا را از این فراتر گذاشته و مبارزه مردم را "اغتشاشات آمریکایی و اسرائیلی" خطاب کردند. محمد حسنین هیکل در مصر در مصاحبه با الجزیره گفت احمدی نژاد با ثبات است و این شلوغیها انقلاب رنگین ناکام است. حال سئوال من این است که ست شدن سیاست کورش با دوستان منطقه ای اش آیا اتفاقی است؟

چرا کورش مدرسی دقیقن همان سیاستی را اتخاذ میکند که جلال طالبانی؟ که حسن نصرالله؟ که حماس؟ که مقتدی صدریها؟

جلال طالبانی خودش وقتی در کردستان عراق شلوغ شد و کمونیست کارگری به رهبری منصور حکمت از این فرصت استفاده کرده، خود را گسترش داد، با گلوله به سینه کمونیستها شلیک کرد. ۶ نفر از کمونیستهای کارگری در عراق بدست جلال طالبانی و با کمک و سازماندهی کیهان شریعتمداری و وزارت اطلاعات کشته شدند. حکمت در آن موقع این پروژه را افشاء کرد، نشان داد که وقتی پایش برسد هم کیهان و جناح راست، هم دو خردادیهای ولتریزه شده علیه کمونیستها حاضرند یک جا تخم مرغهایشان را در یک سبد بگذارند. آن موقع منصور حکمت یک سئوالی را پیش پای طالبانی گذاشت که به نظر من بسیار مهم بود و رد پای جواب امروز آن را باید از تیم کورش مدرسی گرفت. حکمت سئوال کرد که :" میخواهم بدانم وقتى بزودى جمهورى اسلامى رفت و مردم آمدند، وقتى انقلاب در کردستان ایران، کردستان عراق را بار دیگر صحنه پرشورترین جنبش آزادیخواهانه مردم کرد، وقتى متحدین و مشتریان طالبانى در تهران تار و مار شدند، وقتى پرچم هاى سرخ تمام کردستان را گرفت، آقاى طالبانى و کسانى که به امر ایشان ماشه ها را علیه کمونیسم و فرزندان پاک این مردم چکاندند کجا پنهان میشوند و به چه کسى پناه میبرند." کورش مدرسی با اقدامات هفته های اخیر خود جواب جلال طالبانی را به سئوال منصور حکمت آدرس کرد. کورش مدرسی نشان داد که یک "سرپناه" برای درماندگی کل صفی است که از وحشت بلند شدن مردم نمیداند چه بکند. به اعتقاد من جلال طالبانی در این مدت تلاشهای بسیاری کرده است تا از پیوستن مردم کردستان به خیزش انقلابی اخیر جلوگیری کند. سفر هاشمی و محسن رضایی درست در آستانه انتخابات به عراق بدون تردید بی ارتباط به احتمال استفاده مردم ایران از دهن باز کردن شکافهای درون حاکمیت نبوده است. خامنه ایی هم برای همین به کردستان برده شد. نفس اینکه احزاب اپوزیسیون کرد ایران حتی به خاطر رابطه طالبانی با خامنه ایی و حکومت ایران دست از مبارزه مسلحانه با نظام برداشتند گواه نقش طالبانی در ارتباط با اوضاع کردستان ایران است. در کردستان ایران، احزاب ناسیونالیست یا طرفدار موسوی یا کروبی شدند. خطر اما از جانب چپ است. جریانی که قادر است کردستان را روی پایش بلند کند چپ است. مردم کردستان برای موسوی و کروبی به میدان نمی آیند. کردستان تجربه اعتراضات توده ای سرخ را پشت سر دارد. برای به میدان نیامدن چپ کردستان و تقویت جنبش سراسری ایران، ابزارهای متفاوتی در این مدت استفاده شده است. از پیوستن احزاب ناسیونالیست به کروبی و موسوی، تا تهدید سرکوب و خشونت میلیتاریستی و از جمله تقلاهای کورش مدرسی. ویژگی مدرسی به نسبت مهتدی و بقیه این است که فوکوس این یکی مستقیمن کمونیست کارگری است چون کردستان پایگاه اجتماعی و سیاسی جنبش کمونیسم کارگری است. سئوال من از طرفداران کورش مدرسی این است ارتباط اتخاذ این سیاست با موضعگیری جلال طالبانی کدام است؟ ارتباط آن با نظرات و سیاستهای حسن نصرالله، حسینین هیکل، اخوان المسلمین و حماس کدام است؟

جواب به این سئوالات حقیقت را روشن میکند، نه هیاهوهای فعلی برای رد گم کردن سیاسی!