ناسیونالیسم کرد واحزابش(۲)

سیاست ِبه نرخ ِروز 
اَقای عبدالله مهتدی رهبرحزب کومه له کردستان ایران
درکنارحزب دمکرات کردستان ایران به مثابه شناخته شده ترین حزب ناسیونالیستی کردستان ایران،گرایش ناسیونالیستی درون کومه له نیزسالها قبل در قامت”سازمان زحمتکشان کردستان”ابراز وجود کرد که خود این جریان هم بعداز ناکامی هایی چند در براَورده نشدن مقاصد و اهدافشان دچار اختلاف نظرهایی در زمینۀ تشکیلات شدند و عاقبت دو بخش گردیدند.بانام های”سازمان زحمتکشان کردستان و حزب کومه له کردستان ایران”.

دو جریان مشابه و هم جهت ،هردو ناسیونالیستی –
سازمان زحمتکشان کردستان و حزب کومه له کردستان ایران

گرایش ناسیونالیستی درون کومه له که در روند مبارزات سالهای بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران خود را به مرور زمان نشان میداد،درسالهای بعد و همزمان با تغیر و تحولات سیاسی در کردستان عراق چهرۀ اَشکارتری به خود گرفت و در بدنه و مرکزیت  کومه له نمایندگان این تفکر شناخته شده بودند.

سازمان زحمتکشان کردستان و حزب کومه له کردستان ایران هر دو درواقع ازنظر دیدگاه های سیاسی یکی بوده وهستند،اختلاف نظرهای تشکیلاتی وشخصی اَنها را از هم جدا کرد.ناسیونالیسم راهنمای عمل هر دوی اَنهاست .در نتیجه نقد وبررسی یکی به معنای نقد وبررسی اَن دیگری هم است.به اضافۀ اینکه این نوشته با کاراکتر سیاسی عبدالله مهتدى کار دارد.

سیاست های اتخاذ شده ازطرف عبدالله مهتدی بعد ازتشکیل حزب کمونیست ایران را باید سیاست ِبه نرخ روز نامید.در زیر موارد اَنرا خواهم اَورد:
 
درجریان اختلافات درون حزب کمونیست ایران،عبدالله مهتدی جانب جریان چپ درمقابل راست(گرایش ناسیونالیستی درون حزب)راگرفت.همزمان با اَن مسائل مبارزاتی کردستان عراق دربرابر رژیم صدام شدت گرفت و بدلیل دست بالا بودن احزاب عشیرتی وناسیونالیستی ونفوذ سنت های اَن در میان مردم اَن دیار،ناسیونالیسم در نزد طرفدارانش ارج وقربتی بیشتری گرفت وگرایش ناسیونالیستی درون حزب کمونیست ایران را هم که تا زمان ساکت بود،به جنب وجوش انداخت و قوت قلبی برای این گرایش شد که سالها وتحت تاثیرکمونیسم و مبارزات کمونیستی قرارداشت،این لایۀ اضافی رااز خود زدود واَن روز ها روز موعدش شد و پرچمش رایافت. عبدالله مهتدی هم در این رویداد کمونیسم وچپ بودنش رابیشترفراموش کرد و گرایشش به راستش شدت گرفت .قطعنامه ای”به نرخ روز”درارتباط بااتحادیه میهنی کردستان عراق وطرح دوستی و روابط نزدیک تر بااَنهابه دفتر سیاسی حزب داد وبا نقد منصورحکمت و رای نیاوردن قطعنامه اش درحزب مواجه گشت.منصورحکمت درهمین دوره در موردش نوشت:

“عبدالله مهتدى کمونیستى است که آرزوى ایفاى نقشى تاریخى در حیات ملت کرد را در سر دارد.کدامیک از این دو، “مبارز کمونیست” یا “رهبر ملى کرد”،کارآکتر سیاسى واقعى اورا میسازد؟واقعیت اینست که خود او هنوز انتخابش را نکرده است. این تناقضى است که با خود حمل میکند.شایددر کمونیسم سنتى بلوک‌ها این تناقض چندان برجسته نباشد. استالین، مائو، خوجه، حبش، جلال طالبانى در دوره‌اى، و یا حتى سیهانوک نمونه‌هایى از کسانى هستند که خود را سوسیالیست نامیده‌اند و در عمل به رهبران جنبشهاى ملى و ملت ساز تبدیل شده‌اند. اما هر مطالعه دقیق‌تر این موارد نشان میدهد که عنصر سوسیالیستى در این شخصیت‌ها تزئینى و عنصر ملى واقعى و مادى بوده است.

اما حتى همین درجه از همزیستى این دو افق عملى در دوران ما، که جنبش کارگرى خود را بیش از پیش در مقابل ملى‌گرایى مییابد، و همینطور در حزب کمونیست ایران بدنبال بحث کمونیسم کارگرى، بینهایت دشوار شده است. در طول این سالها رفیق مهتدى از حل این تناقض ناتوان مانده است.خود را کمونیست و مدافع کمونیسم کارگرى نامیده اما محتاطانه از هر اظهار نظر و ابراز وجود سیاسى در درون حزب و بیرون آن که مایه دل کندن و قطع امید نیروها و شخصیتهاى ملى کرد از او باشد اجتناب کرده است. تعقیب دو آینده سیاسى متناقض بدون آنکه لااقل یکى تابع دیگرى شود غیر ممکن است. رفیق مهتدى نیز براى دوره‌اى چند ساله اصل را بر کمونیسم خود قرار میدهد و دنبال کردن افق رهبرى ملى را به وقت آزاد خود و مناسبات غیر رسمى خود با محافل کرد حواله میکند.

 اما این رویاى فرعى بهرحال مهر خود را با التقاطى کردن و نیمبند کردن هویت کمونیستى به زندگى و کار سیاسى او میزند. قلم رفیق مهتدى،تاآنجا که چرخیده است،زیاد ازموضوع کردستان فراتر نرفته است.یک کلمه راجع به مارکسیسم، کمونیسم، شورا، سندیکا، شوروى، رویزیونیسم،انترناسیونالیسم، دستمزد، روزکار، اعتصاب، قانون کار و نظیر اینها در نوشته‌هاى رفیق پیدا نمیکنیم. رفیق مهتدى اگر کمونیست است و اگر به مثابه کمونیست ظاهر میشود صرفا یک کمونیست مدعى رهبرى ملى در کردستان است. در هیچ مقطعى آب پاکى بر دست ناسیونالیسم کرد در درون و بیرون حزب کمونیست نمیریزد و حتى تصویر خود را بعنوان ناجى روز آخر این گرایش و کسى که بالاخره روزى در برابر خط منصورحکمت خواهد ایستاد در حزب و بیرون حزب محفوظ نگاه میدارد. ”
                           منصورحکمت ازمطلب: فقط دو گام به پس درباره رویدادهاى کردستان عراق و نظرات رفیق مهتدى(۱)

باجدایی منصورحکمت وگرایش چپ ازحزب کمونیست ایران عبدالله مهتدى درکنار مخالفین دیروزش(ازجمله ناسیونالیستها) قرارگرفت واز موضع و کردۀ خود (بودن با گرایش چپ وحتما” ضدیت باناسیونالیسم) درپیشگاه ناسیونالیسم اظهار پشیمانی کرد.درعین حال قول داد که راه حزب کمونیست ایران را تا به اَخر طی کند. و رفتگان از حزب را رفیقان نیمه راه ،فراری ومرتد خواند.درضمن این رفت وبرگشت عبدالله مهتدی برای ناسیونالیست های حزب جالب نبود.سیاست این دوره اش،یکی به نعل ویکی به میخ شبیه بود.وعدۀ ادامۀ سیاست های کمونیستی درحزب کمونیست ، درست است در مقابل جداشدگان از حزب و درنزد افکار عمومی طرفدار کمونیسم پزی بود وسیاستی بود به نرخ روز،اماسیاست اتخاذ شدۀ درستی برای قوم پرستان و روز نبود وناسیونالیست ها راخوش نمیاَمد.به همین خاطر ناسیونالیسم وسیاست روز،سیاست روشن تری از او میطلبید.این جا بود که کارآکتر سیاسى واقعى عبدالله مهتدى ساخته ترشد.

ازتشکیل حزب کمونیست ایران و اتحاد با اتحاد مبارزان کمونیست وبعد از اَن،و هر چه را که خود او نیز در اَن نقش داشت و هرسیاست و قراری که بدان رأی داده بود، همه را نفی کرد وغلط خواند و تا اَن جا پیش رفت که در نقل رویداد ها و وقایع به دروغ هم متوسل شد و کار را به اَنجا رساند که بگوید درموارد فوق فریب خورده واشتباه کرده است. نمونۀ یکی از برخوردهایش را میاورم:

چگونگی جنگ تحمیلی حزب دمکرات به کومه له را همه میدانند.حزب ارتجاعی دمکرات بنا به ماهیت طبقاتی و ضدکمونییستی اش وبعد ازحمله های مکرربه احزاب چپ وفشار ودستگیری  کمونیست های فعال درکردستان از همان بعد ازقیام وچندین بار به اسارات  گرفتن  وتیراندازی به افراد کومه له و حملۀ فاشیست  ماَبانه اش به مقر سازمان پیکار وقتل عام اعضای اَن و تار ومار وسایل اَن سازمان ودستگیری اعضای دیگر اَن،ازهمان زمان طرح نابودی کومه له را هم در برنامۀ خود داشت وغیر رسمی این را اعلام  کرده بود،تا درسال۶۴به واحدی ازکومه له حمله کرد وبا این اقدام ضدانقلابی و جنایت کارانه طرح خود را شروع وجنگ را به کومه له تحمیل کرد.

مرکزیت حزب کمونیست ایران(ازجمله عبدالله مهتدى)با توجه به شناختی که از این حزب و اهداف و سیاستش داشتند،به درست ضربه متقابل رابه دشمن  دردستور کار گذاشتند.درجریان جنگ ودر سخنرانی که عبدالله مهتدى در اردوگاه مالومه برای جمع کثیری از اعضای حزب داشت،اعلام کرد که اگر تمام مردم کردستان مخالف  تقابل کومه له باحزب باشند،او به تنهایی موافق است.درادامۀ جنگ منصور حکمت قطعنامۀ “صلح یک طرفه”(چون حزب دمکرات حاضر به صلح کردن نبود)که سیاست رسمی حزب هم شد رانوشت  و در رای گیری اَن عبدالله مهتدى مخالف قطعنامۀ فوق و طرفدار ادامۀ جنگ بوده  است .درسالهای دوستی وهمکاریش با حزب دمکرات اَن مواضع و نظرات رابه یک باره  به سیاست معکوس تبدیل کرد.   

اَن پافشاری و سماجت در موضع جنگ و ادامۀ اَن واَن نزدیکی سالهای بعد باحزب دمکرات و فراموش کردن همه چیز و به دروغ متوسل شدن که مقصر ومسبب جنگ کومه له با حزب دمکرات را منصور حکمت معرفی کرد.یک چیز رانشان داد که  سیاست  جنگی ایشان درمقابل  حزب نه براساس  تبیین طبقاتی ازنیرو ها(کومه له وحزب دمکرات)ودیدن تقابل وکشاکش نیروهای سیاسی در عرصۀ مبارزۀ طبقاتی،نه براساس عملکرد ها و جواب به شارلاتان بازی های حزب ونه جواب به تعرضات اَن حزب ،که اگر جواب نمیگرفت دریده تر میشد،بلکه فقط از زاویه رقابت طایفه ای وایلی و نشان دادن قابلیت خود درمقابل دیگری بوده است.یعنی سیاست را وسیلۀ افکارخود قرار دادن و ازحزب وسیلۀ براَورد امیال شخصی ساختن وبعد فرصت طلبانه و کودکانه از زیر موضع اتخاذ شده ،شانه خالی کردن.یعنی به نرخ روز سیاسی بودن و سیاست کردن.یعنی اپورتونیست بودن .

درادامۀ سیاست های قوم پرستانه اش رو به جامعه و در ارتباط وسیع باناسیونالیسم کرد،بسیار تلاش کرد که حزب کمونیست ایران را باخود همفکر و هم خط کند و نام “کمونیسم “را هم از حزب بردارد.اماعدم موفقیتش در این امر باعث شد که دست  همراهان خودش را بگیرد و به شکلی توطئه گرانه از حزب جدا شود.

تلاش عبدالله مهتدی در سالهای اخیر برای گسترش وتقویت ناسیونالیسم درعمل وشرکتش درکنفرانس امریکا وتبلیغش برای اشغال ایران از طرف امریکا،وخود وجریانش را کاندیدای استقبال ازارتش امریکا درمنطقۀ کردستان ایران کردن وسیاست به نرخ روزش در اَن ایام و در اَرزوی جلال طالبانی دیگر شدن وبه دیپلماسی های روز رو اَوردن واکنون با سبز ها(۲)هم اَوازی کردن،همه برای رسیدن به قدرت و براَوردشدن رویای همیشگی رهبر ملت کرد بودنش است.  

بهروز شادیمقدم  ۲۰۱۰ . ۲ . ۳
http://shadochdt.wordpress.com
shadi_behr@yahoo.de

(۱)- فقط دو گام به پس –از:منصورحکمت – درباره رویدادهاى کردستان عراق و نظرات رفیق مهتدى
      
فقط دو گام به پس (متن کامل) کلیک کنید html

(۲) نامه سرگشاده عبدالله مهتدی / کُردها و جنبش سبز

 

بخشی از مطلب فقط دو گام به پس از:منصورحکمت- درباره رویدادهاى کردستان عراق و نظرات رفیق مهتدى

“چرخش رفیق مهتدى بسوى ناسیونالیسم کرد دلایل کاملا متفاوتى دارد. رفیق مهتدى در شرایط “متعارف”، یعنى اگر موضوع مهمى مطرح نباشد، به تئورى، به تاریخ و به روندهاى اجتماعى بى اعتنا نیست. عبدالله مهتدى کمونیست است، اما این آن کمونیسم سنتى و بقول خودش “کلاسیکى” است که تماما بر آموزشهاى دست دوم تجربه‌هاى چین و شوروى بنا شده است. کمونیسمى که به ایدئولوژى و چهارچوب سیاسى مبارزه براى طیفى از اهداف غیر کارگرى و غیر سوسیالیستى، از دموکراسى بورژوایى تا تعیین حق سرنوشت، تبدیل شده و موضوع مستقیم انتقادى بوده است که ما تحت عنوان کمونیسم کارگرى مطرح کرده‌ایم. در این کمونیسم مارکسیسم یک زبان عاریه است. مقولات مارکسیستى سمبلهایى براى سخن گفتن از منافع و اهداف زمینى‌تر غیرکارگرى هستند. کارگر و سوسیالیسم مقولاتى تجریدى‌اند، اما ملت، پارلمان، سازمان، حکومت، نیرو، اسلحه، دیپلوماسى و نظیر اینها خشتهایى واقعى‌اند که عالم سیاست را میسازند.
بعلاوه، خود امر ملى کرد در ذهن رفیق مهتدى یک مساله زنده است که باید پاسخ بگیرد. منظور من مساله ملتها بطور کلى نیست. مساله ملى فلسطین، تامیل، باسک و یا ملتهاى بالتیک این جایگاه را در ذهن رفیق مهتدى ندارد و او آماده است تا درباره این مسائل مانند یک ناظر ابژکتیو سخن بگوید. اما مساله کرد مساله خود اوست و در این زمینه او خود بعنوان یکى از آحاد یک ملت تحت ستم ظاهر میشود. به این اعتبار ناسیونالیسم کرد بر نگرش رفیق مهتدى نفوذ بیشترى در مقایسه با رفیق علیزاده دارد. کمونیسم رفیق مهتدى عمیقا به ناسیونالیسم آغشته است.
 
دراین تردید ندارم که برخلاف ابراهیم علیزاده، عبدالله مهتدى به محتواى بحث کمونیسم کارگرى توجه کرده و در دوره‌اى، با هر درکى، به آن متمایل شده است. این نیز قابل مشاهده بوده است که در طول یک دوره چند ساله پس از تشکیل حزب، تحت تاثیر عوامل مختلف، کمونیسم عبدالله مهتدى به درجه‌اى تعمیق شده و به یک تبیین مارکسیستى‌تر نزدیک شده بود. اما بحران خلیج و تحولات کردستان متاسفانه به یک چرخش سیاسى و احتمالا فکرى اساسى براى او منجر شده است. علت این مساله را باید موقعیت متناقض فکرى رفیق مهتدى و تناقض درونى کارآکتر سیاسى‌اى که از خود در ذهن خویش دارد جستجو کرد.

عبدالله مهتدى کمونیستى است که آرزوى ایفاى نقشى تاریخى در حیات ملت کرد را در سر دارد. کدامیک از این دو، “مبارز کمونیست” یا “رهبر ملى کرد”، کارآکتر سیاسى واقعى او را میسازد؟ واقعیت اینست که خود او هنوز انتخابش را نکرده است. این تناقضى است که با خود حمل میکند. شاید در کمونیسم سنتى بلوک‌ها این تناقض چندان برجسته نباشد. استالین، مائو، خوجه، حبش، جلال طالبانى در دوره‌اى، و یا حتى سیهانوک نمونه‌هایى از کسانى هستند که خود را سوسیالیست نامیده‌اند و در عمل به رهبران جنبشهاى ملى و ملت ساز تبدیل شده‌اند. اما هر مطالعه دقیق‌تر این موارد نشان میدهد که عنصر سوسیالیستى در این شخصیت‌ها تزئینى و عنصر ملى واقعى و مادى بوده است.

اما حتى همین درجه از همزیستى این دو افق عملى در دوران ما، که جنبش کارگرى خود را بیش از پیش در مقابل ملى‌گرایى مییابد، و همینطور در حزب کمونیست ایران بدنبال بحث کمونیسم کارگرى، بینهایت دشوار شده است. در طول این سالها رفیق مهتدى از حل این تناقض ناتوان مانده است. خود را کمونیست و مدافع کمونیسم کارگرى نامیده اما محتاطانه از هر اظهار نظر و ابراز وجود سیاسى در درون حزب و بیرون آن که مایه دل کندن و قطع امید نیروها و شخصیتهاى ملى کرد از او باشد اجتناب کرده است. تعقیب دو آینده سیاسى متناقض بدون آنکه لااقل یکى تابع دیگرى شود غیر ممکن است. رفیق مهتدى نیز براى دوره‌اى چند ساله اصل را بر کمونیسم خود قرار میدهد و دنبال کردن افق رهبرى ملى را به وقت آزاد خود و مناسبات غیر رسمى خود با محافل کرد حواله میکند.

 اما این رویاى فرعى بهرحال مهر خود را با التقاطى کردن و نیمبند کردن هویت کمونیستى به زندگى و کار سیاسى او میزند. قلم رفیق مهتدى، تا آنجا که چرخیده است، زیاد از موضوع کردستان فراتر نرفته است. یک کلمه راجع به مارکسیسم، کمونیسم، شورا، سندیکا، شوروى، رویزیونیسم، انترناسیونالیسم، دستمزد، روزکار، اعتصاب، قانون کار و نظیر اینها در نوشته‌هاى رفیق پیدا نمیکنیم. رفیق مهتدى اگر کمونیست است و اگر به مثابه کمونیست ظاهر میشود صرفا یک کمونیست مدعى رهبرى ملى در کردستان است. در هیچ مقطعى آب پاکى بر دست ناسیونالیسم کرد در درون و بیرون حزب کمونیست نمیریزد و حتى تصویر خود را بعنوان ناجى روز آخر این گرایش و کسى که بالاخره روزى در برابر خط منصور حکمت خواهد ایستاد در حزب و بیرون حزب محفوظ نگاه میدارد.

برخلاف ابراهیم علیزاده، براى عبدالله مهتدى عدم توافق با “ارزیابى از کومه‌له” دلیل کافى براى چرخش سیاسى و مقابل قرار گرفتن با مباحثاتى که از لحاظ نظرى به انطباق آنها با مارکسیسم واقف است نیست. اتفاقى عظیم‌تر باید رخ دهد و منافعى وسیعتر باید مطرح شود تا عبدالله مهتدى “رهبر ملى” بتواند عبدالله مهتدى “مبارز کمونیست” را کنار بزند و میداندار بشود. این اتفاق عظیم‌تر در بحران خلیج و با رویدادهاى کردستان عراق رخ میدهد.

شروع بحران خلیج این وجه کارآکتر سیاسى رفیق مهتدى را بیدار میکند. برخلاف تصویرى که در نوشته آخرش بعنوان یک پوپولیست بد و احساساتى از خود میدهد، او آدمى با محاسبه‌گرى سیاسى است. از ابتدا مساله بحران خلیج را بعنوان مقدمه‌اى بر تحولات سیاسى در کردستان درک میکند. لحظه موعود براى ایفاى نقشى که سالها انتظارش را کشیده است دارد فرا میرسد. فرصت را نباید از دست داد. ناگهان بیاد مولفه‌هایى میافتد که حزب باید “براى آنها در آینده جا باز کند” و به صرافت “دخالت فعال” درمساله کردستان مى افتد. هرکس دو نوشته رفیق مهتدى در کارگر امروز را بخواند متوجه یک عدم توازن اساسى در شیوه برخورد به مساله عرب و مساله کرد میشود. مقاله اول، “پیامدهاى منطقه‌اى جنگ در خاورمیانه” که در اوج کشتارهاى موتلفین در عراق نوشته شده مطلقا در مورد مصائب مردم عرب ساکت است. یک کلمه در محکوم کردن این کشتار، در تصویر کردن ابعاد آن و یا حتى در مقابله با تبلیغات غرب در مورد جنگ در این نوشته وجود ندارد.

مقاله دوم، برعکس، میکوشد تصویر هرچه زنده‌ترى از مشقات مردم کردستان و فاجعه آوارگى کرد ترسیم کند. اما از این مهم‌تر اینست که در همان مقاله اول رفیق مهتدى یک مشغله مهم خودش را به نمایش میگذارد. در بند آخر این نوشته، رفیق مهتدى در یک پاراگراف پر پیچ و تاب خواننده را متوجه نقشى میکند که آمریکا میتواند در حل مساله کرد، و بویژه طرح آن در کنفرانس خاورمیانه، ایفا کند. از همان مقاله کاملا مشهود است رفیق مهتدى رهبر ملى در شروع بحران خلیج سکان را فىالحال بدست گرفته و هویت کمونیستى، درد کمونیستى، متد تحلیل کمونیستى و فراخوان کمونیستى را فىالحال بایگانى کرده و در مورد کردستان عینا با مقولات دیگر رهبران ملى کرد سخن میگوید و مشغله ها و توهمات و توقعات همانها را به نمایش میگذارد.

رویاى قدیمى تبدیل شدن به رهبر ملى، در یک تلاقى سیاسى و اجتماعى مهم عبدالله مهتدى را عملا در صف ملى‌گرایى کرد قرار میدهد. بنظر من رفیق مهتدى هنوز به زعم خود در چهارچوب کمونیسم قرار داشته است. اما اشکال کار روایت رفیق مهتدى از کمونیسم است. این روایت را در این نوشته اخیر دیدیم. کمونیسمى که براى تبدیل شدن به رهبر توده‌ها به رنگ آنها در میاید، براى رهبرى ملت ملى‌گرا میشود، براى حفظ خود سازش طبقاتى را تبلیغ میکند، قدرت آتش احزاب و نه نیروى طبقات را نیروى محرکه در صحنه سیاسى میداند، براى قدرت از بالا تلاش میکند، در ازاء “دوستى” و “جواز فعالیت”، نیروى کارگر را بعنوان “بخش رادیکال” به جنبش ملى تقدیم میکند و کارگر را به سازش با بورژوازى خودى فرا میخواند.این کمونیسم به اندازه کل تجربه رویزیونیسم “کلاسیک” است. رفیق مهتدى با گامى که در صحنه سیاسى به عقب برمیدارد ناگزیر است در عرصه نظرى نیز به همین کمونیسم “کلاسیک” و تبیینهاى مرده و ورشکسته آن عقب بنشیند. دفاعیه رفیق مهتدى از جهت‌گیرى سیاسى‌اش بناگزیر نه به مارکسیسم وکمونیسم کارگرى، بلکه به پیش پا افتاده‌ترین و مردودترین روایت‌هاى پوپولیستى متوسل میشود.

بنظر من رفیق مهتدى انتظار برخورد انتقادى شدید ما را به این چرخش سیاسى خود نداشت، چرا که مباحثات ما در مورد کمونیسم کارگرى را حتى از نظر خود ما جدى فرض نمیکرد. براى او اینها سخنان زیباى مارکسیستى براى روزهاى صلح‌آمیز و تزئین ظاهر عقیدتى حزب بوده‌اند و تصور میکرده است که براى ما هم چنین است. اما اگر کسى فقط خط رسمى این حزب را دنبال کرده باشد باید انتظار داشته باشد که موضع رنجبرانى درقبال جنبش مردم کردستان عراق براى این حزب قابل هضم نباشد و بالاخره کسى چیزى در انتقاد بگوید. در غیاب عکس العمل دفتر سیاسى، رفیق مهتدى میتوانست روزهاى انقلاب عراق را در همبستگى با اپوزیسیون ملى سپرى کند و سپس به موقع، پس از عادى شدن اوضاع، به صندلى کمونیستى خود در حزب و فراکسیون کمونیسم کارگرى رجعت کند.

جزوه انتقادى من به قطعنامه‌هاى رفیق مهتدى، نورافکن را روى ایشان انداخت و امکان این رفت و برگشت بى سر صدا و مقطعى را از ایشان گرفت. رهبر ملى فرصت بازگشت به گوشه فرعى خود را پیدا نکرد و از همان میان راه ناگزیر به پاسخگویى شد. اذعان میکنم که در مقایسه با آنچه در این دوره و زمانه رهبران ملى دارند راجع به مارکسیستها میگویند، نوشته رفیق مهتدى در پاسخ من با همه عقب ماندگى و تحریکات غیرسیاسى اش هنوز باید متین و موقر تلقى بشود.

مشکل اینجاست که رفیق مهتدى از جمله با همین برخورد نشان داد که تحقق رویاى ایفاى نقش بعنوان یک رهبر با نفوذ ملى در توان او نیست. اولین شرط قرار گرفتن در راس جنبش توده‌اى بیان صریح منافع طبقاتى و تداعى شدن با نقد اجتماعى طبقه خاصى است. اگر کسى میخواست چپ بماند و در جنبش این دوره کردستان عراق رهبر شود اتفاقا میبایست اختلافات خود را با رهبرى سنتى جنبش ملى برجسته کند. باید در برابر سنت ملى‌گرایى نمایندگى انتقاد کارگرى و افق مستقل طبقه کارگر رو به عروج کردستان را برعهده میگرفت. باید در جدال با توهمات و خوشباوریهاى ملى پا به میدان میگذاشت. باید طاقت میداشت چند ماهى خلاف جریان بنظر برسد. باید با رهبرى سنتى و راه حل‌هاى از بالا تداعى نمیشد و سر مردم را به کنفرانس خاورمیانه گرم نمیکرد.

بایداعلام میکرد که رهبرى سنتى و بند و بستهاى از بالاى آنها را قبول ندارد. باید توده مردم و در درجه اول کارگران را از خوشباورى به مواعید آمریکا و احزاب ملى برحذر میکرد. باید شهامت میداشت با هژمونى افق ملى، با شکل مبارزه پیشمرگانه و تاکتیک تصرف مناطق نفت‌خیز، مقابله کند. باید در مورد قیام براى استقرارحکومت جبهه به مردم هشدار میداد. باید طرح منطقه امن را افشاء میکرد و خودآگاهى طبقاتى و انترناسیونالیستى کارگر کرد را تقویت میکرد.

با پیام همبستگى به رهبران موجود و توضیح مواضع خود به آنها، با شریک شدن در توهمات و ذوق زدگى‌هایشان و با رفتن به استقبال حکومت آنها کسى رهبر آلترناتیو مردم نمیشود. مارکسیسم و همه اصول آن درست مال همین روزهاست و متاسفانه درست در همین روزها، روزهاى تعیین تکلیف طبقات، است که کمونیسم نوع “کلاسیک” رفیق مهتدى دست از این اصول میکشد. همین اپورتونیسم، انزواى عملى این نوع کمونیسم و بیکلاه ماندن سر آن در تقریبا تمام تلاقى هاى مهم سیاسى را توضیح میدهد.

خلاصه کلام،چرخش عبدالله مهتدى به سمت ناسیونالیسم کرد ناشى از نگرش غیر مارکسیستى و کم عمق او به کمونیسم از یک سو و تناقضات شخصى او در انتخاب کارآکتر سیاسى خویش از سوى دیگر است. اما او با این چرخش تنها به یکى از نمایندگان سیاسى و سخنگویان گرایشى تبدیل شد که، مستقل از او و انتخابهاى فکرى و سیاسى او، در حزب و از آن مهمتر در صحنه اجتماعى وجود دارد و با جدیت و بلاغت بیشترى نمایندگى میشود.امروز بنظر میرسد که جلب این پایگاه به حمایت از خود دیگر هدف آگاهانه رفیق مهتدى است    
                                                             فقط دو گام به پس – منصور حکمت درباره رویدادهاى کردستان عراق و نظرات رفیق مهتدى ١٩٩١