امپریالیسم، و کمونیسم کلیشه پرداز

ایرج فرزاد : سیر تحولات سیاسی، طبقاتی و اجتماعی جامعه ایران از مقطع انقلاب مشروطه به این سو، در جدال گرایشات مهمتر اجتماعی که خود آئینه مصاف طبقات و آرمانها و تئوری های این طبقات را نمایندگی میکند، بیانی روشن تر بخود گرفته اند.

انقلاب مشروطه، تئوری و منشا الهام خود را نه در نتیجه امتداد و سیر خطی تکامل جامعه ایران از عهد ساسانیان و هخامنشیان و سیاه جامگان و سامانیان و خسرو پرویز و اساطیر شاهنامه و منشور و کتیبه "کورش هخامنشی "، که از غرب و از افکار و آرمان تجددخواهی غرب و انقلاب کبیر فرانسه و  در برابر سیستم ملوک الطوایفی و خانخانی موجود، از "ایده" و فکر و آرمان "یک دولت، یک قانون" و یا به تعبیر امروزی تلاش برای تشکیل "دولت ملت" و اداره جامعه بر اساس "قانون" و پارلمان بر گرفته بود. این مساله که سرانجام "ملت ایران" هم به جرگه کشورهای دارای پارلمان و صنعت ملی خود و قانون واحد خود درآید، جوهر و خمیر مایه و انگیزه شکل گیری احزاب و نهادها و کانونهای فکری و ادبی و هنری جامعه ایران از همان دوران بوده است. علل و دلایل پایه ای ریشه دار بودن و تداوم سلطه  این آرمان بر الیت سیاسی و روشنفکران تحصیلکرده جامعه ایران، در برآورد نشدن آرزوی دیرین یک ایران صنعتی و پیشرفته و در عین حال "مستقل" از نظر سیاسی است. آرمانهای الیت روشنفکری جامعه ایران با انقلاب مشروطه در دایره نوستالژیک این الیت باقی ماند و انقلاب مشروطه در دوره کوتاه و مستعجل پس زدن روایت مشروعه طلبی، و اسلاف واقعی فدائیان اسلام و خمینی و آل احمد و شریعتی، در نهایت از در سازش با اسلام و مذهب درآمد و مذهب و اسلام را به عنوان بخشی از "فرهنگ" جامعه "سنتی" ایران وارد قانونگزاری و تعاریف منزلت حقوقی شهروندان کرد. انقلاب مشروطه به این ترتیب در پراتیک افکار و گرایشات تجدد خواهی غرب و آرمانهای انقلاب کبیر فرانسه، ناکام ماند. اما این ناکامی و تعرض اسلام و مذهب تا سطح قانون اساسی و متمم قانون اساسی، با پیشروی خزنده گرایشات فئودالی دوران گذشته، یعنی قانونی کردن "مذهب رسمی"، و به قدرت رسیدن سلطنتی که این محافظه کاری و مشروعه زدگی و حشر و نشر و سازش و مماشات با نهادهای اسلامی را در نهادهای اداری و نظامی نهادینه کرده بود، با تحولات زیر و رو کننده بین المللی منطبق شد و بر بستر این تحولات قرار گرفت. این موقعیت اسلام زدگی حکومت های پهلوی، در عین حال زمینه مشترک اعتراض به جوانب "فاسد و غربی" حکومت این "دودمان" را در میان "اپوزیسیون" ضدسلطنتی و ضد درباری باقی گذاشت. حکومت رضا شاه به اتکا همان آرمان "دولت ملت" انقلاب مشروطه، این تعرض بقایای دوران ملوک الطوایفی و ابقا دخالت مذهب و دستگاه آخوند و "حوزه علمیه" در دولت و زندگی مردم و مبانی قانونگزاری، را تثبیت و تحکیم کرد. اما از نظر اقتصادی و در تحقیر  و ریشخند نوستالژی مدافعین آرمان بورژوازی صنعتی، بنیان گزاری یک کشور صنعتی و پیشرفته و مستقل با پدیده "امپریالیسم"، یعنی دوران صدور سرمایه، و الیگارشی مالی و تمرکز ثروت در دست انحصارات و کارتلها و تراستها تطابقی تاریخی و غیر قابل چشم پوشی یافت. و از این نظر تعقیب این آرمان، یعنی تلاش برای ایجاد یک کشور صنعتی و متکی به خود و "غیروابسته"، دقیقا به دلیل همین عامل امپریالیسم که اساس اش را صدور سرمایه و سرمایه مالی و غارت "مواد خام و معدنی" کشورهای تحت سلطه تشکیل میداد، حتی مکتبی تر به عنوان پدیده ای که باید منشا "آگاهی" در میان این الیت روشنفکری و پیوند و انتقال این آگاهی به میان مردم و طبقه کارگر باشد، در همان بستر آرمان دیرین انقلاب مشروطه در پوشش "سوسیالیسم" و کمونیسم و آگاهی سوسیالیستی و خمیر مایه جریانات "کمونیست" به حیات و حضور خود در جامعه ایران ادامه داد. "فرهنگ مصرف"، "سرمایه داری وابسته"، "بی کفایتی" حکومتها در  توسعه "صنایع مادر"، همان اندازه مورد اعتراض فلان حاجی بازاری وابسته به صنایع "سنتی" و"ملی و داخلی" بود که از جانب چپ مدعی کمونیسم و مدافعان سوسیالیسم محافظه کار. اما این تعبیر و روایت از سوسیالیسم و کمونیسم، یعنی کمونیسمی که طرفدار رشد نیروهای مولده "داخلی" و آنهم بخش تولید وسائل تولید است، بدون تعابیری که از کمونیسم موجود بود، در خلا و منحصرا در دایره نوستالژیک ایام مشروطه موضوعیت نیافتند. بر بستر شکست انقلاب اکتبر و شکست دخالتگری کمونیسم پراتیک، از آثار و نوشته های لنین کلیشه پردازیها و الگوبرداریهائی انجام شد که من اینجا عجالتا به دلایل "تئوریک" و زمینه های عینی توجیه چپ ملی و سوسیالیسم ملی و مشروطه خواه ایران در دفاع از رشد "نیروهای مولده" و منضم کردن و ضمیمه و پیوند زدن غیر موجه و غیرعلمی طبقه کارگر به عنوان موتور محرکه نیروهای مولده، میپردازم. در اینجا بطور مشخص به این الگوبرداری و پرنسیپ و اصول سازی از برخی استدلالهای لنین در رساله "امپریالیسم" اشاره ای میکنم:

 

سرمایه داری در پروسه تولید یا در بازار و در گردش؟

 

کتاب کاپیتال برای توضیح منشا تولید ارزش اضافه و خواص "جادوئی" و منحصر بفرد نیروی کار و اینکه این "کالای استثنائی" تنها کالای موجود در بازار است که سرمایه دار آنرا می یابد تا با بکار بردن آن در پروسه تولید و در حالی که مثل همه کالاهای دیگر "بها"ی واقعی آنرا پرداخت کرده است و بنابراین با رعایت "قانون مبادله ارزشهای برابر"، آنرا خ