مذهب و مشروطه سلطنتی! “آنچه به سود ایران و اسلام هردوست!”

على جوادى : در طول تاریخ چند هزار ساله جامعه بشری شاخصهایی به عنوان ملاک سعادت و خوشبختی انسانها در فرهنگ سیاسی توده مردم تثبیت شده اند. در راس این شاخصها آزادی، برابری و رفاه اجتماعی انسانها جای گرفته است. یک رکن مهم و اساسی دستیابی به آزادی و برابری انسانها، خلاصی از مذهب و کوتاه کردن دست مذهب از زندگی توده های مردم است.

 در ایران معاصر و پس از سه دهه حاکمیت مطلق اسلام و اسلام سیاسی، مساله قطع تمام و کمال سلطه مذهب از شئونات و جنبه های متفاوت زندگی مردم به یکی از اصلی ترین ملاکهای تمایز نیروهای سیاسی در جامعه تبدیل شده است.

بر خلاف تصور خام اندیشان سیاسی، ایران یک جامعه اسلامی نیست، حکومت اسلامی است. اگر چه اسلام رنگ کثیف خود را به عرصه های مختلف زندگی جامعه تحمیل کرده است. اما یک پدیده تحمیلی بر جامعه است. بزور سلطنت و عوامفریبی آخوند و خون شمشیر و اسلحه بر سر مردم حاکم شده است. اسلام بر قلوب مردم حکومت نمیکند. با غل وزنجیر و به ضرب شکنجه و ترور و کشتن و اعدام بر جامعه مستولی شده و تاکنون دوام آورده است. توده های مردم از اسلام و حکومت اسلامی بیزارند. برای اسلام و آخوند تره خورد نمیکنند. برای بزیر کشیدن و خلاصی از آن دست اندر کار تلاشی عظیم هستند. این تلاشی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است. هیچ عرصه ای از مذهب و دستگاه مافیایی مذهب و آخوند نیست که در زیر ضربات سیاسی و فرهنگی و نقد قرار نگرفته نشده باشد. مردم تشنه آزادی و روشنگری و نقد انسانی و عقلایی و رادیکال مذهب اند. کتب حاوی نقد مذهب در گسترده ترین سطح در شبکه زیرزمینی توزیع جامعه دست به دست و فروخته میشود. اگر ذره ای حجاب اجباری حاکم بر جامعه را به کناری بزنیم و به عمق رخنه کنیم، شاهد قدرت و عظمت ماده انفجاری ضدیت با مذهب در لایه های زیرین و در بطن جامعه خواهیم شد. بطوریکه بدون تردید میتوان گفت که ضدیت با مذهب اکنون به یکی از ویژگی های جامعه ایران تبدیل شده است.

مشخصه چنین شرایطی این است که مذهب و حکومت مذهبی در آینده ایران جایی ندارد. حکومت فردای ایران هرچه باشد، مسلما مذهبی و اسلامی نخواهد بود. یک واکنش در قبال چنین شرایطی تلاش برای نجات اسلام از زیر ضربات توده های مردم و کمونیسم کارگری است. میدانند که حکومت اسلامی رفتنی است. اما چرا اسلام، دستگاه مذهب، با تمام فوائدش برای این جریانات، باید برود؟! سیاستهایی که آقای داریوش همایون نمایندگی میکند، بیان چنین تقلایی است. هدف و اساس چنین سیاستی اینگونه فورموله شده است:
"ما می توانیم اسلام را چنانکه در عمل بوده است، اسلام "واقعا موجود" را از همان نخستین روز های مکه و مدینه تا گستره جغرافیائی و تاریخی کنونی آن، بگیریم و به آنچه به سود ایران و اسلام هردوست برسیم." (راه حل سیاسی مذهب، حزب مشروطه ایران)
"سود ایران و اسلام" آن پرچمی است که توسط این جریان مشروطه خواه سلطنتی برافراشته شده است. اما فصل مشترک و منفعت مشترک اسلام و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی چیست؟ تداوم نفوذ و سلطه مذهب در جامعه؟ تداوم موقعیت انحصاری دستگاه جنایت و خرافه مذهب در کنار خرافات ناسیونالیستی و ملی؟ محفوظ نگهداشتن دستگاه مذهب از تعرض توده های مردم؟ جلوگیری از تسویه حساب با دستگاه مذهب؟ جلوگیری از برچیدن و ممنوعیت مدارس مذهبی؟ جلوگیری از مصادره اموال دزدی شده مافیای اوقاف به نفع جامعه و برای استفاده های عام المنفعه؟ جلوگیری از ممنوعیت هر نوع اجبار فیزیکی و روحی برای پذیرش مذهب؟ جلوگیری از ممنوعیت هر نوع تبلیغ و نفرت مذهبی؟ حفظ موقعیت و اموال دزدی شده آخوندها؟ این اقدامات نتایج حاصل از اتخاذ و پیگیری چنین سیاستی است.

اما توجیهات و بهانه های چنین سیاستهایی کدامند؟ داریوش همایون در این زمینه مجموعه قابل ملاحظه ای دارد! حلقه های چنین سیاستی از این قرارند:
۱- مشکل اسلام نیست. "سیاست زیر اسلام است." با موجودیت خرافی و ضد انسانی اسلام و دستگاه مذهب "مشکلی" ندارند. از این رو باید اسلام و نیروهای اسلامی را به "خوب و بد" و "مترقی و مرتجع" تقسیم کرد. و در کنار نیروهای "خوب" و "مترقی" اسلام قرار گرفت. "نیروهای مسلمانی که هر چه آزاداندیش تر میشوند، یاران" این گرایش هستند. همانگونه که حاکمیت اسلامی را به خوب و بد تقسیم کردند و سالها از جناح ارتجاعی دوم خرداد در قبال جناح راست در حاکمیت رسما دفاع کردند.
۲- مدعی حکومت و جامعه ای "عرفیگرا" هستند. اما عنصر ذهنی و فکری چنین تقلایی را نه در ترقی و آزادیخواهی و روشنگری و دانش و دستاوردهای علمی بشریت معاصر، نه درعلم تکامل و بیولوژی و فیزیک، بلکه در خود نکبت اسلام و بر مبنای "اسلام و به ویژه … تاریخ اسلام و کشورهای اسلامی" جستجو میکنند؟! نمونه سکولاریسم مورد نظر این جریان تونس و اردن و جوامع مشابه است.
۳- مولفه دیگر روشی است که برای "جا انداختن" این سیاستها دنبال میکنند. "پلتیک" و "پراگماتیسم" عناصر اصلی چنین روشی هستند. اینگونه وانمود میکنند که چنین سیاستی عامل موثری برای جذب بیشترین نیروهای "مسلمان" و جلوگیری از رویارویی "مردمان بسیاری" با چنین تلاشی است؟! از این رو به دامن آخوندها و مکلاهای اسلامی "مترقی" و "لیبرالیزه" شده متوسل میشوند.

این مجموعه یک سیاست شناخته شده است. ربطی به علم و دانش و ترقی و انسانیت و تلاش برای رهایی از شر مذهب ندارد. بر خلاف ادعای داریوش همایون، نیز سیاست یک نیروی "سکولار" در قبال "تحولات درونی" اسلامیستها نیست. سیاست جریانی است که خود در سرنوشت اسلام ذینفع است. اسلام ابزار و سلاحی برای حاکمیت سیاسی مورد نظرش است. برای لحظه ای تصور کنید در دوران رنسانس و خلاصی از شر حاکمیت کلیسا، جریانات مترقی و روشنگر زمانه نیز