دوستان مردم کیانند؟ پیرامون برخورد به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب

رئوف افسایی : مقدمه کوتاه – این مطلب در ماه جون نوشته شده، اما با تأخیر منتشر شد. بعد از ١٣ آذر ٨۶ و حتی قبل از آن موضوع اعتراضات رادیکال و دستگیریهای دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاههای ایران و بویژه دانشگاههای تهران برای ماهها در مرکز جلب توجه افکار عمومی وسیع در ایران و مورد توجه وسیح محافل دانشگاهی و حقوق بشری بین المللی قرار گرفت.

 این حرکت وسیع اعتراض دانشجویی در بعد اجتماعی و علنی که به یمن و ابتکار دانشجویان چپ و تحت رهبری خردمندانه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب انجام گرفت ، صرفنظر از اشکالات و کم و کاستیها و دستگیریهای که متحمل شد برای اولین بار بعد از سرکوبیهای ۳۰ خرداد ۶۰ چپ را در ابعاد وسیع اجتماعی و بصورت علنی  در ایران مطرح کرد.

 

برجسته ترین خصوصیات این موفقیت در این دوره این بود که برای اولین بار در سطح وسیع و علنی و در بعد اجتماعی و آنهم در محیطی مثل دانشگاهها که همیشه جولانگاه جریانات اسلامی و نیروهای لیبرال بوده است چپ آزادیخواه و برابری طلب با پرچم مستقل و سوسیالیستی خود به میدان می آید و آنرا در سطح وسیع مطرح می کند. این چپ در کشمکش و در نتیجه شکست هژمونی گرایشات راست (اسلامی- لیبرال) در دانشگاهها و جامعه عروج کرد. این حرکت باشکوه برخلاف هجوم کهینه توزانه چپ نماهای دروغین و هجوم وحسیانه سرکوبگران رژیم اسلامی و علی رغم دستگیریها و تحمل شکنجه های دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب کاملاً موفقیت آمیز بود. در یک کلام موفق بود و به چپ جامعه و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی اعتبارسیاسی و اجتماعی داد. ناله و شیون مخالفان هم از همین است.

 

باری دیگر این اصل مارکسیستی که احزاب و جریانات را نه بر اساس برنامه و مصوباتشان یا آنچه که خود در باره خودشان چه می گویند، بلکه با عملکردها و سیاستهایشان در جریان عمل واقعی می شناسند در عملکرد جریان آذرین- مقدم و برخی از مسئولین کومه له در برخورد با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب خود را نشان داد.    

 

 "تحلیل و ارزیابی" یا اقدام پلیسی؟ عبور از خط قرمز

نوشته بی نام و نشان وبلاگ "تریبون مارکسیسم" (وضعیت فعلی و گامهای ضروری) که به ناحق اسم "تحلیل و ارزیابی" را روی خود گذاشته، در ادامه اگر پای ایرج آذرین و رضا مقدم به میدان نمی آمد برای هیچ آدم منصف و مخالف رژیم اسلامی شک برانگیز نمی بود که نوسته فوق کار خود وزارت اطلاعات رژیم اسلامی است. اما با روشن شدن قضیه و دفاع آشکار آذرین- مقدم از آن نوشته و تأکید بر همان روش پلیسی کار را به مراتب پیچیده تر و مورد انزجارتر کرد. چرا؟ زیرا اگر نوشته مورد اشاره در همان سطح می ماند بعد از یکی دو روز و با اینکه همگی می فهمیدند که این کار پلیس سیاسی است و کما اینکه قبلا هم از این نوع کارها انجام گرفته بود مسئله خاتمه و نوشته فوق الذکر به بایگانی وزارت اطلاعات سپرده می شد. اما دفاع آشکار آذرین- مقدم بعنوان کسانیکه سالهاست که مخالف رژیم اسلامی اند و خود را "سوسیالیست" می نامند دیگر مسئله را به مراتب پیچیده تر نموده است، بطوریکه این شک و گمان را دامن زده که انتشار نوشته های بی نام و نشان هم کار خود آنهاست تا بدینوسیله در یک اقدام بی سابقه و تنفرانگیز بعد از همکاریهای توده- اکثریت در دهه ۶۰ با رژیم اسلامی، از خط قرمزها در مناسبات آشتی ناپدیر اپوزیسیون انقلابی و رژیم اسلامی عبور کنند.

 

عبور از خط قرمز و تنفربرانگیز است. زیرا نوشته های وبلاگ "تریبون مارکسیسم" و متعاقباً دفاع آشکار آذرین- مقدم و شرکاء (نوشته بهرام رحمانی از کومه له) در ضدیت با حرکتهای اعتراضی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و همچنین حمله های فرصت طلبانه و غیرسیاسی به حزب رقیب خود (حزب حکمتیست) تماماً بر اطلاعات بازجوهای وزارت اطلاعات رژیم اسلامی متکی است و بر همین اساس فاقد هرگونه اعتبار است. بعنوان کسی که هم خودم و هم خانواده ام مانند میلیونها انسان دیگر قربانی جنایات رژیم اسلامی شدیم از اقدام آذرین- مقدم متنفر شدم. عبور از خط قرمزها در رابطه با رژیم اسلامی برای کسانی مثل من که تجربه جنگ و تلفات جانی و عاطفی فراوان در میدان نبرد داریم تجربه مرگ و زندگی است. صرفاً برخورد  عاطفی و اخلاقی نمی کنم یا قصد مجاب کردن هیچ کسی را ندارم. از واقعیاتی تلخ و جنایات رژیمی حرف می زنم که باور کردنش غیرقابل تصور است. بگذار آذرین- مقدم با خواندن این مطلب من را هم جرو "اعوان و انصار" بنامند، اما چه باک! "اعوان و انصار" بودن و اما شرافتمندانه مبارزه کردن میلیونها بار با ارزشتر از کار پلیسی شماست.  

 

نوشته های وبلاگ "تریبون مارکسیسم" در "ارزیابیهایش" به عوامل ذهنی و عینی و سپس به جنبه های فنی و سیاسی در اشتباهات دانشجویان در حرکت اعتراضی ۱۳ آذر ۸۶ اشاره می کند و بطور مستقیم آنها را وابستگان حزب کمونیست کارگری- حکمتیست معرفی و بی شرمانه منابع اطلاعاتیش را اطلاعاتی معرفی می کند که رژیم اسلامی مثل همیشه بوسیله شکنجه از برخی از دانشجویان بدست آورده است. این در حالی است که برای هزارمین بار روشهای گرفتن اعتراف توسط شکنجه از طرف مجامع حقوق بشری بین المللی و دیگر نهادهای خود بورژوازی محکوم و فاقد اعتبار حقوقی تلقی شده اند. اما آقایان "سوسیالیست" ما، از تأیید و حتی مراجعه به آن ابایی ندارند. جالب است که نگارندگان نوشته های پلیس
ی وبلاگ "تریبون مارکسیسم" و سپس آذرین- مقدم انتظار دارند که دانشجویان دستگیر شده و در انتظار دادگاهی شدن و همچنین حزب حکمتیست که آماج مستقیم این توطئه قرار گرفتند جواب تحلیلی به "ارزیابی و تحلیل" آنها بدهند. درخواستی که بسیار مضحک به نظر می رسد. حزب حکمتیست طی اطلاعیه ای کوتاه تحت نام دریغ از یک جو شرف! به درستی آنرا یک اقدام پلیسی و بدور از هر پرنسیپ و اخلاق در مبارزه سیاسی خوانده است. واقعاً دریغ از یک جو شرف!

 

حقتقتاً نوشته های وبلاگ "تریبون مارکسیسم" ارزش جواب دادن را ندارند، فقط باید آنرا تقبیح کرد. تقبیح کرد نه بخاطر اختلافات سیاسی و یا حتی بخاطر لحن هیستریک در بحث سیاسی، بلکه بخاطر مسایل امنیتی و پلیسی که برای مخالفین رژیم اسلامی عواقب بدی خواهد داشت. نباید اجازه داد به بهانه اختلافات سیاسی پای رژیم اسلامی را به محیط فعالیت اپوزیسیون انقلابی باز کرد. یکی از دردهای مزمن رژیم اسلامی در طول حیات ۳۰ ساله اش این بوده و هست که هرگز نتوانست در بین اپوزیسیون نفود و یا در خارج کشور فعالیت علنی بکند. تاکنون به دلیل ماهیت سوپر فاشیستی رژیم اسلامی و همچنین هوشیاری اپوزیسیون، اگر هر فرد یا جریانی در اپوزیسیون به دفاع یا سمپاتی از رژیم برخواسته باشد بطور اتوماتیک و بلادرنگ طرد و منزوی شده است. از ‌آنجا که نوشته های وبلاگ "تریبون مارکسیسم" از خط قرمزها عبور کرده و عملا با پلیس سیاسی همکاری کرده، لذا از هیچ گونه اعتبار سیاسی و تحلیلی برخوردار نیست و به نوبه خود وارد جزئیات نوشته ها نمی شوم و آنرا خاتمه یافته تلقی می کنم و در ادامه خیلی خلاصه به مسایلی می پردازم که در نوشته های آذرین- مقدم و بهرام رحمانی مطرح شده اند.    

     

محکوم کردن قربانی و تبرئه جلاد

جالب توجه است که در سراسر نوشته های کینه توزانه آذرین- مقدم در رابطه با دانشجویان دستگیر شده آزادیخواه و برابری طلب و اعتراضات باشکوه دانشجویان هیچ اشاره ای و حتی یک کلمه به جنایات و سرکوبگریهای رژیم اسلامی و شکنجه های اعمال شده بازجوها برای گرفتن اعتراف از دانشجویان نشده، در عوض این دانشجویان مبارز و شکنجه شده اند که مورد بی رحمانه ترین حملات و آنهم مورد اتهامات دروغین رابطه با یک حزب کمونیست و غییرقانونی در ایران قرار گرفته اند. تاکنون در بین انقلابیون رسم بر این بود که جنایات و اقدامات سرکوبگرانه رژیمهای دیکتاتور حاکم علیه مردم و حرکتهای اعتراضی محکوم و افشا می شد، اما در منطق این آقایان این دو جبهه جایشان عوض شده و به بهانه ‘ارزیابی" این اعتراض رادیکال دانشجویان است که مورد بی رحمانه ترین حملات و اتهامات دروغین قرار گرفته است.  حقیقتاً اینجا باید پرسید که دوستان مردم کیانند؟ سئوال ابداً این نیست که نباید از حرکتها و اعتراضات مردمی و انقلابی مخالف رژیم  و ایرادات و کم و کاستیهای آنها انتقاد کرد. برعکس، این اتفاقاً از اصول اولیه و مهم کمونیستهاست که باید با روشنی و صراحت تمام به ایرادات و عملکردهای غلط جنبشهای اعتراضی در خدمت هرچه پربارتر کردن آنها پرداخت، اما بشرطی که اول دوستی خود و در کنار بودن آنها را صادقانه اثبات کرده باشید.  

 

آذرین- مقدم اینبار تنها به صادر کردن چک سفید اکتفا نکردند و مستقیماً در پروژه اقدامات پاپوش دوزی پلیسی وبلاگ "تریبون مارکسیسم" علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب شرکت کردند و مسئولیت آنرا به عهده گرفتند. مطالب گوناگون از همین قماش را با نامهای جعلی در سایت رسمی گروهشان درج می کنند و قول داده اند که تا به آخر در کنار این اقدامات ناشریف بیاستند و کوتاه نیایند. رضا می نویسد: ‘ما در این جدال خود را در کنار و همدوش این دانشجویان می دانیم.’

می گویند ما چیزی نگفته ایم، دانشجویان دستگیر شده خودشان به همه چیز اعتراف کرده اند یا اینکه حزب حکمتیست خودش گفته که ما نفوذ داریم، یا اینکه این وضعیت پیش آمده نتیجه بحث و عملکرد ‘حزب و قدرت سیاسی’ است. عجب منطق و استدلالی! منطق و استدلالی که منابعش وزارت اطلاعات و بازجوهای جلاد رژیم اسلامی باشد قبلا تنها نزد حزب توده و اکثریت یافت می شد و اینکه امروز توسط آذرین- مقدم تکرار می شود نوعی تواب شدن داوطلبانه است. این جزو الفبای سیاسی است که هر جریان جدی سیاسی تلاش می کند که در بین مردم و جنبشهای اجتماعی و کانونهای اعتراضی نفوذ پیدا کند. اگر بحث ‘حزب و قدرت سیاسی’ چنین نتایجی را ببار بیاورد باید خوشحال شد. هر درجه رقابت و حتی دشمنی با حزب و جریان مخالف نباید این عمل زشت و عبور از خط قرمز را توجیه کند. جالب است که در این رابطه جریانات راست میخکوب شدند و هیچی نگفتند، اما این "چپها" بودند که کاسه داغتر از آش شدند.

 

برای اینکه نیت ناسالم آقایان بیشتر روشن شود از آقای مقدم می پرسم مگر کاوه حیدری، دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب دستگیر و زندانی شد و یا اعتراف کرد؟ چرا و به چه حقی شما محل اقامت وی را اسم می بری