کارگران هفت تپه تنها مانده اند ٬ بورژوازی کمر بخش های جدا جدای طبقه کارگر را خم کرده است

مظفر محمدی : نزدیک به یک ماه  از دور سوم اعتصاب و مبارزه  بیش از ٣ هزار کارگر شرکت نیشکر هفت تپه می گذرد. کارگران چیزی بیشتر از دستمزد کاری که کرده اند و حفظ شغل شان را نخواسته اند. کارگران چیزی جز اینکه زنده بمانند و خانواده و کودکانشان را سیر کنند، نخواسته اند. کارگران بارها از هم طبقه ای های خود حمایت خواسته اند و دست کمک به طرف آنها دراز کرده اند.

اما جز سکوت از پشت دیوار کارخانه ها ی بزرگ و شرکتهای عظیم صنعتی و بنگاههای خدماتی در شهرهای خوزستان و در تهران و اصفهان و مشهد و تبریز…جوابی دریافت نکرده اند.

دوستداران کارگران در مدیای خود از قهرمانی کارگران ٧ تپه حرف میزنند. و آنها را پیشرو این دوره مبارزات کارگری ایران می نامند. دوره قبل کارگران شرکت واحد این تشویق ها را دریافت کردند.

فعالین کارگری به سیاق همیشگی کمپین های حمایت در داخل و خارج اعلام می کنند. فراخوان امضای تومار می دهند، کارگران را به گشت و ایجاد تیم های ورزشی و غیره دعوت می کنند. اما همه می دانیم که این تشویق ها و اینگونه تلاشهای دلسوزانه و تحمل خستگی و فداکاری، اقداماتی لازم و مفید اما به شدت ناکافی اند. این کارها را می توان ادامه داد، اما باید متوجه بود که این اقدامات اینجا و آنجا همانطوری که تجربه تا کنون هم نشان داده است بدون تلاش برای تامین یک وحدت توده ای و پایدار در صفوف طبقه کارگر و در میان کارگران شاغل در مراکز بزرگ کارگری و در میان لشکر عظیم بیکاران آن طور که باید، ثمر و نتیجه نمیدهد. و چه بسا موجبات دلسردی و ناکامی بخشهایی از خود فعالین را فراهم می آورد.

مبارزه کارگران هفت تپه اگر همچنان تنها بماند سرنوشتی بهتر از کارگران  خاتون آباد، شرکت واحد، نساجی ها و دهها و صدها مورد دیگر نخواهد داشت. همه این مبارزات با حمایت بخشهایی از طبقه کارگر در سطح بین المللی و در میان فعالین کارگری در ایران روبرو شدند. اما دیدیم کافی نبود و هنوز هم کافی نیست.

کارگران هفت تپه همینطور تنها هم بمانند و تشویق هم نشوند،‌ راهی جز تلاش برای زنده ماندن ندارند. برای این هزاران کارگر که با خانواده هایشان بیش از ده هزار نفر می شوند،‌ جایی برای انتظار و یا سازش و سکوت نمانده است. مگر می شود با مرگ از گرسنگی خود و بچه ها سازش کرد! مگر می توان منتظر پرپر شدن کودکان در مقابل چشمان پدر و مادرانشان شد.

کارگران هفت تپه در اوج پیروزی خود اگر حقوق معوقه شان را بگیرند هنوز ٨ ماه علافی و سرگردانی و تحقیر و باتوم پلیس و گرسنگی کشیدن و متعاقبا عدم امنیت شغلی و تهدید و خطر بیکاری بر بالای سرشان، را طلبکارند. این هزینه از قبل پرداخت شده، چه وقت و چگونه جبران میشود؟! 

کارگران هفت تپه تنها مانده اند. بورژوازی کمر بخش های جدا جدای طبقه کارگر را خم کرده است. گرفتن ۴ماه حقوق معوقه برای کارگران هفته تپه اگر حاصل شود،‌ پیروزی است. اما ماه های بعد چه ؟ بستن نیشکر هفته تپه چه میشود؟ هر روز این و آن بخش طبقه کارگر را به عقب نشینی، به قناعت به دستمزد ناچیز، به اخراج و بیکاری و گرسنگی و مرگ حتمی می کشانند.

اگر کاری می توان کرد، باید این مسائل و راه چاره موثر را  یک جا روی میز طبقه کارگر و بویژه کارگران سوسیالیست و فعالین کارگری قرار داد. باید درب همه کارخانه ها و شرکتها و شهرداریها، از شرکت نفت تا ماشین سازی ها و نساجی ها و کارگران بخش خدمات شهری و حمل و نقل و بیمارستان ها و … را زد. سراغ  کارگران مراکز گوناگون کار رفت و یقه شان را گرفت و تکان داد که چرا ساکت اند؟ چرا اعتراضی نمی کنند؟ چرا به حمایت از هم سرنوشتان و هم طبقه ای های خود و برای جلوگیری از وقوع اتفاقی که در انتظار همه است، یک ساعت کار تعطیل نمی شود؟ چرا قطعنامه و بیانیه های کارگری پشت سر هم صادر نمی گردند؟ چرا مجامع عمومی اضطراری در  محلهای کار حتی برای ده دقیقه و نیم ساعت هم شده، تشکیل نمی شود تا به سرمایه داران و دولت اعلام کنند که مرگ هم طبقه ای هایشان از گرسنگی را تحمل نخواهند کرد؟ که ذلت و خفت دادن طبقه کارگر قابل قبول نیست؟

کار کشیدن از کارگر و نپرداختن مزدش تحقیر کارگر، ذلت و خفت دادنش و صدور آگاهانه و عمدی حکم مرگ برای او و خانواده اش است. این جنایت محض است. چرا کارگران نمی خواهند کارفرماها و سرمایه دارانی که مزد کارگران را بموقع نمی دهند و یا هر وقت منافعشان ایجاب کند آنها را به خیابان میریزند و بیکارشان می کنند،‌ به عنوان جنایت علیه انسان به دادگاه فرستاده شوند؟

اگر حرف از نقطه عطف و قهرمانی و پیشروی و پیروزی و نجات زندگی کارگر و مهار سرمایه داران است، راهش این است که طبقه کارگر به مثابه یک تن واحد و یک طبقه ظاهر شود.  بحث قیام و انقلاب کارگری به جای خود، اما همبستگی و وحدت مبارزاتی، دیگر حد اقلی است که طبقه کارگر برای حفظ نان سفره و جلوگیری از مرگ فرزندانش به آن نیاز دارد.

تلاش فعالین کارگری جز تامین این همبستگی و اتحاد کارگری درعمل نمی تواند باشد. باید مستقیما سراغ کارگران بخشهای مختلف و فعالین و رهبران و نمایندگانشان رفت و یقه شان را چسبید. مجامع عمومی کارگری را به آنها خاطرنشان کرد. از کارگران همه بخشها و مراکز کار خواست که حرف بزنند، وگرنه  کلاهی برای کسی نمی ماند تا نگهش دارد.

کارگران را دسته دسته بیکار می کنند، حقوقشان را نمی دهند، گروه گروه و  گردان گردا
ن این ارتش عظیم را از پای در میا ورند. به گرسنگی و  فقر و فلاکت می کشانند. نوبت همه میرسد. کمر همه را جدا جدا خم می کنند و می شکنند، مگر این که پشت به پشت همدیگر داد.

دیروز تحقیر و سرکوب کارگران خاتون آباد و شرکت واحد و شلاق زدن کارگران در سنندج و امروز خفت دادن کارگران هفت تپه … و این روندی است که سرمایه داران در ایران در پیش گرفته اند و تا به آخر میروند. بورژوازی ایران به کار ارزان هنوز قانع نیست. کار مجانی می خواهد. خواب گرسنگی و فلاکت و تباهی کامل برای طبقه کارگر دیده است. طبقه کارگر این سرنوشت را نباید بپذیرد. خفت دادن هر بخش ولو کوچک کارگران خفت دادن کل طبقه کارگر است. سکوت و این که حالا نوبت من نشده است، به استقبال این سرنوشت رفتن است.

بار رهایی از وضعیت فلاکتبار طبقه کارگر را نمی توان بر دوش این و آن بخش گذاشت. دیروز اعتصابات شرکت واحد قرار بود نقطه عطف مبارزه طبقه کارگر باشد و امروز کارگران نیشکر هفت تپه. این توقعی غیرواقعی است.

جلوگیری از این روند ضد کارگری و مهار کردن سرمایه داری افسار گسیخته در ایران،  تنها از عهده کارگران به مثابه یک طبقه واحد بر می آید. با شکستن سکوت و انتظار، اعلام همبستگی، تهدید به تعطیل کار و نشان دادن مشت های قدرتمند طبقه کارگر به سرمایه داران و دولتشان است که میتوان در مقابل  تهاجم بی رحمانه و جنایتکارانه به سطح معیشت طبقه کارگر و تحمیل فقر و گرانی و گرسنگی و تهدید مداوم بیکاری، سدی بست. تنها راه این است که طبقه کارگر به بورژوازی اولتیماتوم "دیگر بس است" بدهد. بورژوازی باید این صدا را بشنود. این خطر را احساس کند.

اما این خود بخود اتفاق نمی افتد.

ترس از بیکاری طبقه کارگر را فلج کرده است. خطر گرسنگی، کارگران را دست به عصا و مرعوب کرده  است. نفس  موقعیت مخاطره آمیز کار و زندگی بی ثبات، دغدغه و نگرانی وسیعی را به بخش شاغل طبقه کارگر هم تحمیل کرده است. گیریم بخشی از کارگران بهر حال شغلی تا هر وقت کارفرماها و سرمایه داران بخواهند، دارند. اما تورم و گرانی و فلاکتی که به جامعه تحمیل شده است را دستمزدهای کنونی جواب نمی دهد. و همین مبلغ ناچیز دستمزد هم ادامه کاریش تضمین نیست و شمشیر بیکاری مدام بر بالای سر طبقه کا رگر قرار دارد.

سوال این است که چطور میتوان  بخشهای شاغل طبقه کارگر را  با مزدی ناچیز و چند برابر زیر خط فقر و در معرض خطر اخراج و بیکاری، با بخش عظیم و لشکر بیکاران، بهم بافت و به مثابه طبقه ای واحد به میدان آورد.

اتحاد کارگری علیه بیکاری با خواست بیمه بیکاری برای همه افراد بالای ١۶ سال سدی است که در شرایط کنونی میتواند طبقه کارگر را از تعرض همه جانبه بورژوازی مصون دارد. حربه بیکاری را از دست بورژوازی بگیرد. امنیت شغلی بخش شاغل خود را تضمین کند و زندگی  بخش بیکار طبقه کارگر  را از گرسنگی و مرگ تدریجی نجات دهد. و باز این بخودی خود اتفاق نمی افتد.

کارگران سوسیالیست و فعالین کارگری می توانند موتور محرکه یک جنبش عظیم علیه بیکاری و اتحادی از کارگران شاغل و بیکارعلیه بیکاری باشند. می توانند مجامع عمومی کارگری را به ابزار دخالت توده ای کارگران در سرنوشت خود و هم طبقه ای هایشان تبدیل کنند. تنها در چنین موقعیتی است که اتحاد و تشکل کارگری تامین میشود، هیچ بخش کارگری زیر ضرب و فشار کارفرماها و دولت و پلیس شان تنها نمی ماند و بورژوازی نخواهد توانست کمربخشهای جدا جدای طبقه کارگر را خم کند.

تنها با این کار است که طبقه کارگر نه تنها ناجی خود بلکه ناجی جامعه خواهد بود. اگر بر اثر وضعیت فلاکتبار اقتصادی کنونی  شورش گرسنگان که در راه است اتفاق بیافتد، باز جامعه چشم به طبقه کارگر دارد که با اعتصابات سراسری خود گلوی بورژوازی را بفشارد و در برابر خواستهای مردم به  تسلیم اش بکشاند.

سرانجام طبقه کارگر با چنین وحدت و تشکل  طبقاتی و در مبارزه ای آزادیخواهانه و برابری طلبانه خواهد توانست نظام استثمار و بردگی و سیستم جهنمی و ضد انسانی سرمایه داری را بهمراه همه حامیانش بگور بسپارد.

راه نجات کارگران هفت تپه را باید در دل چنین تحولی در صفوف طبقه کارگر جستجو کرد. فعالین کارگری و کارگران سوسیالیست هر اندازه از خود و محافل و گروههایشان تحت هر نامی مایه بگذارند، راه چاره و روش موثر نجات بخشهای گوناگون کارگران از جمله کارگران هفت تپه، کارگران شرکت واحد، هزاران کارگر کوره های آجر پزی ارومیه که هم اکنون دراعتصاب اند و کل طبقه کارگر تحت فشار تعرض و تهاجم وحشیانه سرمایه داری، در یک کلام چنین است:

تلاش برای تامین یک اتحاد کارگری از کارگران شاغل و بیکارعلیه بیکاری، متحد و همبسته کردن کارگران مراکز بزرگ کارگری در مجامع عمومی کارگری، خواست و شعار افزایش دستمزدها به نسبت  تورم و بیمه بیکاری مکفی برای همه بیکاران به مثابه خواست سراسری کل طبقه کارگ