افت و خیز کارگران نیشکر هفت تپه! (دریچه اى بر یک جمعبندى متفاوت)

عبدالله شریفى : کارگران نیشکر هفت تپه در امتداد یک سلسله تحرکات اعتراضى خود، دو هفته اخیر را با افت و خیز دیگرى پشت سر نهادند. ماهها است که بخش هاى مختلف شرکت نیشکر هفت تپه در مقاطع متفاوت و با مطالبات مختلف میدان اعتراض و مبارزات خود را علیه رژیم اسلامى و کارفرمایان ترک نکرده اند.

در این افت و خیزها بنا به توازن و قدرت، در مقاطعى پاره اى از مطالبات خود را بر کارفرمایان تحمیل کرده اند و در مواردى مزدوران رژیم اسلامى را ناچار به عقب نشینى کرده اند.اعتصاب و اعتراض دو هفته گذشته با همراهى مردم به تنگ آمده شهر شوش نیز تقویت شد، اعتراض کارگران نیشکر هفت تپه براى دریافت حقوق معوقه خود ، در تقابل با اخراج ها، در مقابله با دستگیریها و با اذیت و آزار اوباشان اسلامى از محوطه محل کار فرا رفته و فضاى شهرهاى شوش، اندیمشک، دزفول و۔۔۔  راتحت تاثیر خود قرار داده است۔ حاکمین رژیم اسلامى بار دیگر وحشت زده در مقابل مبارزات بر حق کارگران و مردم، دور دیگرى از توحش و سرکوب را به نمایش گذاشتند۔ فعالین کارگرى را دستگیر کردند، به مردم و خانواده هاى کارگران یورش بردند و گرفتند و زندانى کردند، اخبار دستگیرى و ضرب و شتم دهها تن اکنون بر سر زبان ها است۔
بیشک آنچه این دو هفته در جریان بود، آن سیمایى که این دو هفته اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه و حمایت مردم شهرهاى اطراف ازخود نشان دادند تنها گوشه کوچکى از حرکت عظیمى است که قدرت و پتانسیل تغییرات باور نکردنى را در خود نهفته دارد۔ مبارزات چندین ماهه این بخش از طبقه کارگر ایران حلقه اى گسسته و تک افتاده از زنجیرى پر قدرتى است که به تنهایى این درجه زور زدن و مقاومت را بروز داده است۔
اینجا هدف انعکاس اخبار و سیر رویدادها نیست، چون این اخبار مفصلتر در رسانه هاى خبرى جریانات مختلف به اطلاع عموم رسیده است۔ البته بحث من در این نوشته نیز صرفا "محکوم میکنم" و "حمایت میکنم" نیز نیست، هر چند بدیهى است که مبارزات برحق جارى کارگران نیشکر هفت تپه باید مورد حمایت جدى و توحش جنایتکاران اسلامى و کارفرمایان باید قاطعانه محکوم شود۔ باز هم بحث صرفا انعکاس مصیبت هاى وارده بر مردم کارکن آن دیار نمیباشد، به نظر نمیرسد با توضیح ابعاد فقر و ترویج "فقر بد" است و "اتحاد خوب" است بشود کارى کرد۔ از این زاویه "سوسیالیسم فقر" در جنبش چپ ایران دست بالا یى دارد و روزانه مثنوى صد من کاغذ نوشته میشود۔
در این میان سوال این است که چرا سیکل اجحاف و فشار کارفرما بر کارگران و اعتراض کارگران و سرانجام سرکوب گری اوباشان اسلامى،  در این چند ماهه مبارزات کارگران نیشکر مرتب و متناوب تکرار میشود؟ چرا این فاز و مرحله به نفع کارگران به درجه بالاترى ارتقا پیدا نمیکند؟
جواب این گونه سوالات را قطعا باید همراه با بخش پیشرو و رهبران عملى مبارزات بخش هاى مختلف نیشکر هفت تپه مورد ارزیابى و بررسى قرار داد۔ فراتر از این، اینگونه سوالات بطور واقعى در مقابل بخش سوسیالیستى طبقه کارگر ایران قرار میگیرد۔ همانگونه دخالت در مبارزاتى که  هر درجه از بهبود معیشت کارگران و جامعه را در پى  داشته باشد حیاتى است، به همان میزان جمعبندى و استنتاج عملى و استراتژیک تر که از دل همین مبارزات باید برخیزد و پرورش یابد نیز ضرورى است۔
تاکنون گرایشات متفاوت جواب خود را به صراحت به این اتفاقات داده اند۔ از خانه کارگریها و شوراى اسلامى کار گرفته تا "سندیکالیستهاى" بستر سنت توده ایسم واز مشاوران "کارگرى " رژیم و کارفرما تا سوسیالیستهاى خلقى و پروسه های اتحاد و جدائی  جریانات خارج و  منفک از جنبش کارگری برای نگاهداشتن دایره  سوسیالیسم خرده بورژوائی و کارگر پناه در ذهنیت شبکه های درون جنبش کارگری،  و مفسران پا در هواى "فقر"، روزانه در این مورد، حجم بزرگى از اخبار و تفسیر وتحلیل تولید میکنند۔  اما واقعا جواب بخش سوسیالیست طبقه کارگر به این معضلات چیست؟

 

صورت مسله
میگویند، مافیای شکر با وارد کردن و اشباع شکر از خارج، صنعت نیشکر رابه آستانه ورشکستگى کشانده است۔ و در این رابطه سخنان و بیانات دست اندرکاران رژیم و کارفرمایان که ماشین آلات و ابزار این شرکت قدیمى و فرسوده است و جوابگو نیست شنیده میشود، میگویند پس باید این بخش از کار تعطیل شود۔ این مساله در محافل خودیها اینگونه مورد "انتقاد" قرار میگیرد۔ این انتقاد از دریچه جناح هایى از خود دستجات رژیم و مشاوران منتقد دربارى است که مسله شان کارگر و جامعه نیست بلکه زبان انتقادى خودیها به پا درازى "سلاطین" شکر، ایراد و نق و جر گروهاى مختلف مافیایى است که اتفاقا در مجموع رژیم اسلامى را شکل داده اند. این اعتراض بخشى از مافیا به تقسیم چپاول و غارت دسترنج مردم کارکن آن جامعه به بخش دیگرش است، نمیتوان جزاز این تصور دیگرى کرد۔ لازم نیست در رشته اقتصاد مدارجى کسب کنید تا بى پایه بودن این احکام را نه صرفا از زاویه سیاسى بلکه در همان قلمرو اقتصادى "ناب" هم نشان داد و آن را رد کرد۔ تاچریستها و سران دولت انگلیس هم در مقابل اعترضات معدنچیان انگلیس در اواخر دهه هشتاد قرن گذشته، همین جنس دلایل را هنگامى که ژست خود را از توطئه گر و سرکوبگر علیه مبارزات معدنچیان به دباتور و مذاکره کننده عوض میکردند، در مقابل اعتراض و جنبش معدنچیان قرار میدادند۔ البته با این اختلاف که موقعیت صنعت سنگ معدن و ورشکستى که حاصل پروسه جایگزینى بودن آن در انگلستان و اروپا در جریان بود با صنعت کنونى نیشکر در ایران کاملا متفاوت است. راجع به صنعت نیشکر ایران لازم به استدلال نیست، خود مشاوران اقتص
ادى رژیم هم لزوم و "پویا" بودن این صنعت را رد نمیکنند۔ اگر ماشین آلات فرسوده و قدیمى است، به چه حقى تاوان آن را باید کارگران و خانواده شان پرداخت کنند؟ این چیزى غیر از چاشنى تئورى توجیهات سرکوب وحشیانه رژیم اسلامى علیه کارگران نیست۔

 

سنت اعتراضى طبقه کارگر
مشکل دیگرى باز بودن گارد ذهنى و عملى کارگران در مقابل یک سنت قدیمى است۔ و آن راجع به تشکل هاى قانونى و صنفى میباشد که روایت مهجور و غیر واقعى است از ذهنیت قدیمی تر و ریشه دارتر الیت سیاسی  از محصولات مماشات سیاسى "چپى" تغذیه میشود که قبل از هر چیز کارگر و معیشت و مبارزه آنرا وزنه ای برای رسیدن به "خوکفائی" و استقلال ملی و  در راه آرمان دیرینه بوروژوازی صنعتی و تفهیم این هدف به مقامات و نهادهای دولتی و بر بستر جنبش ملى اسلامى دانسته و میداند. در دنیاى به ظاهر متمدن امروزى سنتى جا افتاده به اسم اتحادیه کارگرى موجود است۔ اتحادیه ارگانى قانونى است، علنى است، به رسمیت شناخته شده است، خوب و بدش، تسلط گرایشات و ابزارى شدنش، کارکرد و غیره آن اینجا مورد بحث نیست، آنچه مورد بحث است شکل و شمایل آن است، بالاخره قانونى است، دفتر و نماینده دارد و هر سال براى خرید و فروش نیروى کار با دولت مذاکره میکند و غیره۔
در ایران معلوم نیست که "قانونى" است یعنى چه؟ علنى است چه معنایى دارد؟ میگویند سندیکاى فلان شرکت قانونى است، اما نماینده اش را دستگیر میکنند و هر گاه اراده کنند با دو اوباش موتورسوار دفترش را ویران میکنند، اما نه قانونى بودنش و نه علنى بودنش از هیچ مصونیتى برخوردار نیست۔ این حقیقتى است که همه ما و حتى هیئتهاى اعزامى ژورنالیسم "شریف" و نمایندگان "بیغرض" حقوق بشر هم انکار نمیکنند۔
 کاملا مسلم است که وجود رژیم اسلامى منشا کل این هرج و مرج است، این سنت قدیمى، از جمله خود رژیم اسلامی و تمامی خصوصیات و ویژگیهای آنرا  را هم در دایره "خودی" محسوب میکند، تصویر سندیکا از منظر سنت توده ایسم یعنى همین، شکل نیم بند و کجدار و مریز و کشاندن کارگر به مماشات و هرز کردن نیرویش و حول این نامعلومات به سر چرخاندن آن، امروز به درجه زیادى به یمن تسط همین سنت در میان بخشى از کارگران بطورى نهادینه و منظره واقعى اعتراض کارگرى را بر این متن کشانده اند یا حداقل تلاش میکنند بکشانند۔
 حزب توده در اولین جملات پلاتفرم خود این تعلق به سوسیالیسم ملی را چنین فرموله کرده است: "در جامعه سنتی اسلامی ایران، حزب توده، حزب سوسیالیست این جامعه است". در واقع این سنت در نتیجه عقب راندن و سرکوب خونین بخش سوسیالیستى طبقه کارگر امکان و مجال سلطه موقت پیدا کرده است۔ این سنت اعتراضى کارگر نیست، کارگر براى مبارزه خود احتیاج به تحمیل کردن خود دارد، باید هر قدم کوچک خود را که تحمیل میکند تثبیت کند و دولتمداران را وادار به عقب نشینى کند و خود را از زیر نفوذ سخت جان و "باستانی" این نوع سوسیالیسم فئودالی و محافظه کار رها سازد.  در جامعه اى که جانیانى حاکمند که کارگر را به جرم شرکت در مراسم اول مه شلاق میزنند توهم محض است که با تکیه بر تشکل هاى آلوده به انواع تعلقات اسلامی و ملی و سر در حجره حاج بازاریها و آیت الله های "مافیای اقتصادی" و ناپیدا و نا معلوم کار را به جایى رساند۔ عقب راندن این سنت و اتکا به سنت هاى موجود اما با افق اعتراض کارگرى، قطعا کارگرتر و برا تر خواهد بود۔
اما این امر ساده اى نیست، یک شعار نیست، روشى است مبارزاتى که باید چلنچ شود و باید با نیرو کنار گذاشته شود۔ ساه ترین نمونه ناکاریى این سنت این است که تلاش میکند قبل از هر جوشش اعتراضى قسم صنفى بودن را خود کارگران بخورند، و قبل از هر حرکتی در جهت منافع معیشتی و اجتماعی کارگران به "مصالح نظام" توجه کنند. واضح است که وقتى اعتصاب و اعتراضى براى افزایش دستمزد، علیه اخراج کردنها، مطالبه حقوق معوقه، بیمه بیکارى، قرار دادهاى موقت فاقد هر قراردادى و از این دست اعتراضات شکل میگیرد ماهیت صنفى و اقتصادى را بر خود دارد۔ در جامعه که اندکى تمدن به سرمایه داران تحمیل شده است، کارگر را به گلوله نمیبندند، کسى را حق ندارند زندانى و دستگیر کنند۔ در ایران تحت حاکمیت جانیان اسلامى که مطالبه یک زندگی حتی در "مرز خط فقر" جرم است که انسان و برابر بودن زن  گناه است، که زندگى کردن آسوده حق شهروند نیست، این خود رژیم است که هر قضیه را بلافاصله سیاسى و "امنیتی" میکند. کارگر برای روزها و ماههائی که کار کرده است دستمزدش را نمیدهند، کارخانه و محل کارش را تعطیل میکنند و وقتی هم از خطر گرسنگى و براى یک لقمه نان اعتراض میکند سر از زندان در میاورد و سرو کارش با دوایر مخوف امنیتى میافد، چه گناهى دارد؟ اتهامات و پاپوش دوزى و پرونده سازى فعال کارگرى که به اتهام اخلال و ضربه به امنیت ملى محاکمه میشود در واقع راندن در جاده یکطرفه "قانون"ى است که عین سپاه و ارتش و زندان دارد از همان جنایتکاران دفاع میکند، باز هم باید کارگر قسم صنفى بودن اعتراضش را بخورد و بازهم باید کارگر مواظب رفتارش باشد که حرکت سیاسى نشود؟! عجب دنیاى وارونه اى است!!
بعد دیگر همین قضیه، مساله محلى کردن معضلات است۔ ما در ایران مدتهاست که با مساله مطالبه حقوق معوقه از دورافتاده ترین قصبه اى
که کارگاههاى کوچک چند نفرکارگر راروزانه به کارهاى شاق وا میدارند تا مرکز و تا مراکز تولیدى کلیدى مانند صنعت نفت، ذوب آهن، برق، آب حمل و نقل و نساجی و کشتزارهای چای و برنج ۔۔۔۔ مسله بیمه بیکارى، دستمزد، شرایط کار، ایمنى محل کار، قراردادها و دهها مساله دیگرمعضلات سراسرى هستند۔ نیروى این مسایل هم سراسری اند۔ جریانات وابسته به رژیم، ارگانهاى" کارگرى" آویزان به رژیم تمام تلاششان را میکنند که یک حرکت کارگرى سراسرى ابراز وجود نکند۔ اینها تلاش میکنند هر انفجارى را در همان منفذ مسدود کنند، خوب میدانند که با هر شعارى، حرکت سراسرى شود، نیروى طبقاتى کارگر همدیگر را مییابد و از قدرت خود نیرو میگیرد و اعتماد پیدا میکند۔  هدفشان این است که : باید کارگر را در این تفرقه فرسوده کرد۔ این تلاش مشترکى است که سنت مسلط توده ایستی ، تحت نام سندیکالیسم، تازه آنهم نه نوع سندیکالیسم در اروپا و غرب، که از نوع اسلامی و سنتی آن، همراه ارگانهاى ارتجاعى و دست نشانده رژیمى و پرو رژیمى به طبقه کارگر ایران حقنه  میکنند۔

 

ضرورت شکل دادن به ابزار تغییر
روشن است که اعتراضات اخیر کارگران نیشکر هفت تپه و حمایت مردم شوش باید تقویت شود، باید هر تلاشى براى متحد کردن و سراسری کردن اعتراضات کارگری و مبارزه برای پس زدن گرایشات بازدارنده و مخرب سوسیالیسم فئودالی و اسلام پناه را قدرتمند کرد، اما قدر مسلم بدون ابزار و افق این سیکل افت و خیز به نفع رژیم جنایتکار اسلامى ادامه خواهد یافت۔ تاریخا ابزار و یافتن راه حل در دل تحرکات اجتماعى مردم متولد شده است۔ جرقه هاى مانند این اعترضات میتواند به مسیر پر قدرتى رهنمون شود۔ طبقه کارگر در ایران و بعضا در شرق متاسفانه هنوز دارای سنت هائی که در اروپا و غرب قابل تشخیص است، نیست و مهمتر از آن تلاش برای تشکیل حزب طبقاتى خود را به اتکا شبکه های درون طبقه خود، امر خود نمیداند۔ هنوز این تصویر که دانشجو و تحصلیکرده و الیت سیاسی ای که هنوز هم که هنوز است، در نوستالژی انقلاب "ناتمام" مشروطه زندگی میکند، قادر به ساختن احزاب سیاسى است بر ذهنیت پیشروان طبقه کارگر سنگینى میکند۔ طبقه کارگر ایران از دهه بیست قرن گذشته بصورت سیاسى پا به عرصه اعتراضات خود گذاشته است۔ آن زمان محافل کارگرى صنعت چاپ به وفور مارکس و انگلس میخوانند و تزهاى لنین نقل محافلشان بود۔
 تصورش را بکنید که اگر کارگران نفت در انقلاب ۵۷ و نقش تعیین کننده اعتصاب آنها در ساقط کردن رژیم سلطنت،  نه با آن سنت و یدک کشیدن نواقض بلکه با اتکا به سنت سوسیالیستى کارگرى و حزب طبقاتى خود بود ما اکنون کجا ایستاده بودیم؟
اما بحث این است که مبارزات پیوسته طبقه کارگر در طول دوران حاکمیت رژیم اسلامی و جدالی که کمونیسم نوین ایران طی این سی سال اخیر در مبارزه با انواع سوسیالیسمهای خلقی، اسلام زده و ملی و سنت توده ایستی پیش برده و دستاوردهایش را به عنوان یک پدیده معرفه و قابل بدست گرفتن تثبیت و مکتوب و مستند کرده است، از هر نظر شرایط عبور جنبش کارگری از سنتهای سندیکالیسم اسلامی و انواع سوسیالیسمهای روشنفکران طبقات و اقشار غیر کارگری را فراهم کرده است. 
نمیتوان تردید کرد که کمونیزم مارکس و سنت انقلابی و دخالتگرانه لنین و تاریخ سى ساله کمونیسم منصور حکمت پیشینه و زمینه تاریخى قدرتمندى هستند که میتواند بدست گرفته شود۔ آیا باز کردن فضائی که در آن بتوان به حزبى که پیشروان و فعالین شبکه های کارگرى میتوانند بسازند، بعداز این همه تجارب تلخ و افت و خیزها هنوز مساله ای "فلسفی" و در دایره انحصاری و در قرق منتالیته روشنفکران چفت شده و "متعهد" به آرمانهای طبقات بورژوا و خورده بورژوا است؟؟

٢٣ مه ٢٠٠٨