علم کردن دوباره خاتمی راه نجات حاکمیت ضد بشری ایران نیست

فرشید شکری : چندی است در بین محافل و بخش هایی از اصلاح طلبان زمزمه شرکت دادن " خاتمی" در انتخابات ریاست جمهوری بگوش می رسد. با آنکه مدت نسبتاً زیادی تا آغاز مضحکه انتخابات "دوره دهم" باقی مانده، اما تعدادی از دوم خردادی ها قصد دارند تا از هم اینک اذهان جامعه را برای علم کردن مجدد این چهره منفور حاکمیت آماده سازند.

 البته فعلاً معلوم نیست واقعاً خاتمی تمایلی به کاندید شدن دارد یا خیر، معذلک این پرسش در برابر ما خودنمائی می کند که چرا این روزها بحث نامزدی ایشان را پیش می کشند، و یا چه عواملی باعث گردیده اند تا برخی از رفرمیست ها « با وجود اینکه خاتمی اعلام بازنشستگی کرده » او را برای رقابت در این پست توصیه کنند؟! ابتدا و قبل از پاسخ به این سئوال بایسته است تا دلائل برشمرده شده آنها را در این رابطه نقل کنیم.
 هم مسلکان رییس جمهور اسبق ایران با بیان پرت و پلاهائی همچون " بهره مندی خاتمی از صفات نیک و حسنه، مدیریت قوی، کاردانی، نقد پذیری، دموکرات منشی، خوش نامی در دنیا، محبوبیت در میان بانوان، جوانان، دانشجویان، فرهنگیان، هنرمندان، احزاب، و توانائی در متحد ساختن جریان اصلاحات " از این عقیده خویش دفاع کرده اند!
 مضاف بر این تمجیدات مضحک ، عنوان می شود: "خاتمی یگانه عنصر و مؤلفه تأثیر گذار برای نجات کشور است و نه کس دیگر! خاتمی قادر است با همیاری مردم، ایران را از وضعیت نابسامان کنونی عبور دهد." این آقایان معتقدند: " آقای خاتمی تنها فرد جامع الشرایط ، مفید، و نقش آفرین در عرصه های داخلی و بین المللی است و چون اقبال عمومی با وی همراه خواهد بود، بنابراین فقط باید روی او حساب باز کرد." و باز می گویند: " گرچه خاتمی خود را باز نشسته می داند، لیکن ما ایشان را از بازنشستگی خارج می کنیم." یا اظهار می دارند: " خاتمی مؤظف است خواسته های شخصی خود را کنار گذاشته و بدون ترس از تهدیدهای مخالفین جهت عمل به تکالیفش وارد صحنه انتخابات شود."
 بطور قطع در خصوص پیشنهاد حضور مقام سابق قوه مجریه در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری تبیین های مختلفی ارائه خواهند گردید و هر کس بنا به استنباط خود از روندهای سیاسی جامعه یا از زاویه نگاه خود به اختلافات درونی رژیم این موضوع را تجزیه و تحلیل می نماید. درهر صورت، ماحصل شنیدن و خواندن دیدگاه های گوناگون در اینباره برابر است با پیش بینی دقیقتر تاکتیک ها و واکنش های هر یک از جناح های رژیم درقبال یکدیگر.   
 طبعاً خود این تمرکز در کشمکش های هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب سوای قابل تشخیص نمودن نقشه های طرفین پیرامون تصاحب قوای سه گانه و یک لائی کردن قدرت، همچنین سمت گیریهای آنها در مقابله با بحران های داخلی و خارجی را برهمگان عیان می سازد. از سوی دیگر با مکث در بحث ها و پلمیک های آنان امر پی بردن به نقاط ضعف هیئت حاکمه و شناسائی مسیر میان بر تغییر توازون قوا به ضرر بالائی ها میسرتر می گردد.
 اکنون با عرضه این نظر، سراغ سئوال مطروحه می رویم. طرح شرکت دادن خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری پیش از آنکه دال بر خوش خیالی رفرمیست ها از بابت پیروزی نامبرده در این شرایط ، و جبران قسمتی از باخت هایشان به تندروها باشد، در بردارنده درک عمیق این بخش از حاکمیت نسبت به افاقه نکردن راهکار نظامی و مختنق تر ساختن فضای کشور در جواب به اعتراضات روزمره، و نهایتاً تأمین استراتژی ایمن سازی کامل جمهوری اسلامی در برابر فروپاشی است. بهمین دلیل دوم خردادی ها علیرغم رسوائی در جامعه، و مخالفت ها یا انتقادات رقبا از راه حل های آنها، کماکان بر درستی برنامه های خود پا می فشارند و خواهان تجدید نظر جناح راست سنتی از روش هایشان هستند.
 این جماعت با دست کم گرفتن حافظه توده های ستمکش تصور می کنند که بمحض حاضر شدن دوباره خاتمی در آن همه پرسی فرمایشی همراه با گرم کردن کوره انتخابات دوره دهم «همانند دوم خرداد ۱۳۷۶ ش.» و کسب مشروعیت برای جمهوری اسلامی در نزد افکار جهانیان، اکثریت آراء را تصاحب می کنند و بدین نحو با بازپس گیری قوه مجریه از چنگ سپاه پاسداران و مریدان ولی فقیه، خواهند توانست چند صباح دیگر توده های ناراضی ایران را با دوز و کلک سردوانده و در موازات با آن فشارهای غرب را بدرجات زیادی تخفیف دهند.
هرچند محافظه کاران برغم هر درگیری و ضدیتی با اصلاح طلبان اهداف دلسوزانه آنان را ( گرم کردن اتنخابات، دلخوش کردن مردم به رفرم های جزئی و کاهش فشارهای بین المللی ) برای خدمت به حاکمیت عمیقاً می فهمند، با این احوال بحث ثمر ندادن راهبردهای دوم خردادی ها « بنا به تجربه مقطع ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴» در کنترل اوضاع داخلی مطرح است. طی هشت سال صاحب منصبان رده بالا و متنفذ رژیم صبورانه نشستند تا شاید تاکتیک اصلاح طلبی گرهی از مشکلات نظام بگشاید، ولی نه تنها چنین نشد بل سلسه اقدامات آنان نتایج خلاف انتظار و معکوسی برای سیستم ببار آورد.   
 اگرچه با پیگیری سیاست های ضد کارگری رهبر میانه رو جناح راست رژیم (هاشمی رفسنجانی) بوسیله خاتمی و کابینه اش بعلاوه بلند کردن پرچم " گفتگوی تمدنها " و شعار پوچ "رفرم و توسعه سیاسی" کورسوی امیدی در دل قطب های امپریالیستی، سرمایه داری معترض، و احزاب بورژوا- لیبرال و ناسیونالیست تابیدن گرفت و بدینسان دستگاه حاکم چندین قدم به اهداف استراتژیک خود نزدیک گردید، با این همه بدفرجامی و ناکامی طرح توسعه سیاسی در گمراه کردن جنبشهای اجتماعی بواسطه افشای بموقع ماهیت جریان رفرمیسم بورژوائی و رو شدن نیات حامیان خودی و تبعیدی آن بدست گرایش سوسیالیستی جامعه و واکنش هوشیارانه کمونیست ها، نتوانست مانع از رشد مبارزات حق طلبانه کارگران، زنان، جوانان و ملت های فرودست شود.  این بی فایدگی و شکست برنامه اصلاحات در مهار جنبش های اجتماعی اصلی ترین فاکتور دست بکار شدن اصولگ