شکست اوضاع “خودانگیخته”، آغاز اوضاع هدفمند

فواد عبداللهى : ١- حمله آمریکا به عراق و شکست همه جانبه آن، نه تنها در صفبندی جهانی غولهای جدید سرمایه (چین، روسیه، آلمان، هند و بخش هایی از اروپا) ترس و تهدیدی ایجاد نکرد بلکه باعث تشدید و عاملی بر حقانیت دنیای چند قطبی سرمایه شد. کشتی جنگ سردی "نظم نوین سرمایه" به سرکردگی آمریکا در عراق به گل نشست و یکی از پیامدهای آن، پیروزی جمهوری اسلامی ظاهرا "موئتلف" با غولهای جدید امپریالیستی در برابر نظام تک قطبی آمریکا است.

 جمهوری اسلامی همانند هر رژیم سرمایه، ثبات و بی ثباتی خود را از موقعیت موجود بورژوازی در سطح دنیا می گیرد و از صف بندیهای جدید تاثیر می پذیرد.

٢- اگر  بازی عراق چهره سیاسی- بیرونی پیروزمندی از جمهوری اسلامی ساخته است در عوض انعکاس داخلی آن، سایه  وحشت ثبات، بر دوش طبقه کارگر ایران است.

٣-  توهم به "اصلاحات" در دوره دو خرداد که اقشار بورژوا و نیمه بورژوا را در بر می گرفت مفتضحانه شکست خورد بدین خاطر که دیکتاتورى همه جانبه ضرورت ابقاء حاکمیت سرمایه بر کار و در تحلیل نهایى تنها شکل ممکن حکومت بورژوازی در ایران است.

۴- دیکتاتورى روبناى سیاسى ضرورى سرمایه دارى عصر حاضر است، نتیجا در ایران، هدف عمده آن سرکوب سیاسى هر چه قاطعتر طبقه کارگر ایران و تشدید استثمار این طبقه، از طریق برنامه هاى اقتصادى و سیاسى، در چهارچوب نظام سرمایه دارى و تئوری تقسیم مجدد جهان بین قدرتهای امپریالیستی جدید است. دیکتاتورى موجود در ایران در مبارزه طبقاتى بورژوازى و طبقه کارگر بعنوان ابزار ضرورى سرکوب در خدمت سرمایه عمل میکند.

۵- جنبش سرنگونی رژیم که از مقطع دو خرداد آغاز شد، در فقدان ابزار و برنامه انقلابی – که همانا وجود یک حزب کمونیستی منسجم و دخالتگر در صحنه میباشد- نه تنها با هدف و رفتار انقلابی آگاهانه ای پرورش نیافت و به طرف مبارزه انقلابی آگاهانه ای کشیده نشد بلکه اساسا خودانگیخته و تسلیم هژمونی جنبش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی شد. پرولتاریا نه صاحب تشکیلات خود بود و نه هژمونیی در آن جنبش داشت. با شکست سیاست رسمی آمریکا (ضربه پیشگیرانه، رژیم چنج و …) در عراق، کعبه آمال و آرزوهای ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی که آزادی را در ذهن و آگاهی مردم و طبقه کارگر، به استراتژی حمله نظامی آمریکا به ایران معنی کرده بود، فرو ریخت. صف انتظار برای دموکراسی، با نتایج و عواقب شکستی که در عراق به بار آورد، از هم پاشید و شکاف ناامیدی از بالا تا پایین جامعه را در بر گرفت. کمر خوشبینی به رفتن رژیم در افکار عمومی خم شد. حتی بی افقی و توهم و دفاع بخش هایی از اپوزیسیون راست، به جناح هایی در داخل خود رژیم هم دامن زد. شکست ناسیونالیسم در مقابل جمهوری اسلامی، هم یک خلاء بزرگ سیاسی، تاکتیکی، ایدئولوژیک و مبارزاتی درون جامعه بوجود آورده و هم طبقات و جنبشهای اجتماعی را عریان و آشکار رو بروی هم قرار داده است. اگر جمهوری اسلامی در ایندوره، بحرانی را "از سر گذرانده" باشد اساسا مدیون شکست سیاست نظم نوینی آمریکا (از جمله شکست در عراق) و همراه با آن فرو ریختن چهارچوبه هویت ایدئولوژیک و استراتژیک جنبش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است که پیامد آن، عروج کثیف ترین و ارتجاعی ترین جریانات در ایران و پایان ترم همه با هم "جنبش سرنگونی" است.

۶- باید قبول کنیم که پرولتاریا به تشکیلات مستقل خود نیازمند است و تامین هژمونى پرولترى در اوضاع حاضر ضرورتى تعیین کننده دارد، حرکت عملى در جهت تحقق این اهداف از هم اکنون و با هر امکاناتى وظیفه عاجل هر حزب کمونیستی است.

ما تنها بر اساس برخورد با واقعیاتی که می بینیم، بر اساس تحولات دموکراتیکی که لازمه و پیش شرط بسیج مستقل و وسیع طبقه کارگر براى سوسیالیسم است، از زاویه منافع مستقل طبقه کارگر، از طریق تحزب کمونیستی و تبلیغ و ترویج مارکسیسم – لنینیسم در سطح جامعه، از طریق افشاى بى امان بورژوازی و دولتش با هر رنگ و لعابی می توانیم و باید به وظایف مبرم خود جامه عمل بپوشانیم. این تنها ملاک واقعى تشخیص کمونیستها از دنباله روان، اپورتیونیستها و سازشکاران است.