پیامدهاى سیاسى اجتماعى فیلم فتنه

فرشاد حسینى : انتشار فیلم فتنه بهانه اى شد تا یک مبارزه و جدال بین المللى بر سر اسلام سیاسى، آزادی بیان و سکولاریسم به اوج خود برسد. این فیلم در سطح بین المللى توجهات میلیونها نفر را از زوایاى مختلف جلب کرده و یک چالش عظیم بین المللی را ایجاد کرده است.

در حقیقت این فیلم نبود که ظرف چند ساعت میلیونها نفر را به تماشاى آن کشاند؛ مهمتر از آن موضوع دعوا و جدال بین اسلام سیاسى و سکولاریسم بود که در ابعاد میلیونى مورد توجه مردم قرار گرفته. خود فیلم در واقع چیزى نیست جز ادامه همان روندى که با فروپاشى بلوک شرق و پایان جنگ سرد و تعرض وسیع و عنان گسیخته بورژوازی به چپ و کمونیسم و ایده هاى آزادیخواهانه و عروج نظم نوین جهانى آغاز گشته و پس از ١١ سپامبر به اوج خود رسید. فیلم فتنه نه رعدى در آسمان بى ابر است و نه اقدام جنون آمیز یک دیوانه. ادامه یک روند عمیق سیاسى اجتماعی فرهنگى است. روندى که محورش انسان نیست. مذهب و قومیت و نژاد و قبیله است. محورش نسبیت فرهنگى و تبدیل جامعه به موزائیک هاى مذهبى، قومى است. روندى که خود چسب مشترک اسلامگرایان، نظم نوینی ها و راسیسم اروپا محورى چى ها، علیه چپ و سکولارسیم و انسانگرایی است. روندى که راست در یک جبهه واحد اما در سنگرهای مختلف، علیه کمونیسم و چپ و ایده هاى آزادیخواهانه و برابری طلبانه مبارزه میکند. این واقعه را حزب کمونیست کارگرى در کنگره ۶ به روشنى تحلیل و پیش بینى کرده بود.

در جریان انتشار فیلم فتنه ما شاهد یک تعرض گازانبرى و سه جانبه از سوى کمپ و اردوى ارتجاع و بورژوازی به سکولاریسم و انسان گرایی بودیم. اسلام سیاسی، نظم نوینى ها و راسیسم اروپا محور همزمان با هم، انسان و آزادى و برابرى را آماج یورش هاى بیرحمانه خود قرار دادند. فیلم فتنه بهانه اى شد تا اسلام سیاسى امتیازات بیشترى بگیرد. آزادی بیان محدودتر شود و عملا علیه آن بیانه و قطعنامه صادر شود. خود فیلم برخلاف ادعاى ظاهرى اش ربطى به نقد و مبارزه با جنبش اسلام سیاسى ندارد. برعکس کاملا در خدمت این جنبش کثیف و جنایتکار قرار دارد. فیلم فتنه نه تنها اسلام سیاسى را زیر ضرب نمیگیرد بلکه دقیقا به دلیل اینکه از یک دریچه تنگ و محدود راست و ارتجاعی و راسیستى به مسائل نگاه میکند، اسلام سیاسى را از زیر ضربه خارج ساخته و مسلمانها (به عبارت درستتر مردم منتسب به اسلام که اغلبشان خود قربانیان اسلام سیاسى هستند و وارد اروپا شده اند) را زیر ضرب میبرد. فیلم فتنه بهترین کادوى راسیسم اروپا محور به اسلام سیاسى بود.

راست ها به هم زمینه میدهند

تحلیل ما همواره این بوده که اسلام سیاسى محصول دولتهاى غربى برای تقابل با چپ و کمونیسم و آزادیخواهى بوده است. از خمینى تا بن لادن، و از حماس تا القاعده همه این باندهای تروریسم اسلامى دست ساخت دولتهاى غربی است. میلیاردها دلار هزینه کردند و مدارس آموزشى ایجاد کردند و سالها با آموزش سیاسى ایدئولوژیک، این باندها را تسلیح و آماده کرده و به جان مردمى انداختند که آزادی میخواستند. برابرى وحقوق انسانى و سوسیالیسم میخواستد. ماموریت این باندها که تمام شد اسلحه هایشان را زمین نگذاشتند به خانه هایشان بروند. ماندند و پرمدعى تر از قبل سهم بیشترى خواستند. براى سهمگیرى ١١ سپتامبر را ساختند و از این دوره تقابل دولتهای غربى با این بخش تروریسم اسلامی عصیانگر شروع میشود. اما براى مقابله با این بخش شورشى اسلام سیاسى باز سراغ جریانات اسلامى رفتند. بخش معتدل و حرف گوش کن را علم کرند. حسابشان را از فاندامنتالیسم و تروریسم اسلامى جدا کرده و زیر چتر نسبیت فرهنگى امتیاز و باج دادند. در کشورهای اروپایی برایشان مدارس و مساجد اسلامی درست کردند. ملاها و آیت الله ها را بعنوان سخنگویان و نمایندگان "مسلمانان" پشت میکرفونها قرار دادند. چشم خود را بر روى جنایات و قتلهاى ناموسى که در اروپا رواج پیدا کرده بود بستند و در مقابل تلاش کردند دادگاه ها و قوانین اسلامی را بر زندگی "مسلمانان" ساکن غرب مسلط کنند. بعبارتى زمین دادن به جریانات اسلامى در غرب، خط و سیاست رسمى دولتهاى نظم نوینى است که تا کنون نیز بر اروپا مسلط است. اما راسیسم اروپا محورى خارجى ستیز نیز به جریانات اسلامی زمینه و میدان میدهد. برایشان فرش قرمز پهن میکند تا نظم نوینى ها بعنوان شیرینى برایشان قطعنامه ممنوعیت توهین به ادیان صادر کنند.

حقایق ناگفته در فیلم فتنه

فیلم فتنه جنایات ترورسیستهای اسلامى در غرب را دستمایه اى میکند تا بر روى جنایات ٣ دهه اسلام سیاسى که با کمک دول غربى در کشورهاى اسلام زده انجام گرفته، پرده بکشد. قربانیان اسلام سیاسی را مورد هدف قرار میدهد. این حقیقت را نشان نمیدهد که اسلام سیاسى قریب به ٣٠ سال است هر روز در خیابانهاى تهران و کابل خون به صورت جامعه میپاشد. مردم را با جرثقیل به دار آویزان میکنند. به صورت زنان اسید میپاشند. سر زن ها را بخاطر رابطه جنسى قطع میکنند. چشم در مى آورند. دست و پاى مردم را قطع میکنند. نمیگوید کارگر معترض که حقوق خودش میخواهد را چگونه با استناد به قوانین شریعه به شلاق میبندند. بخش وسیع و تکان دهنده اى از جنایات اسلام سیاسى را فاکتور میگیرد. هیچ دولت اسلامى را به نقد نمیکشد. جمهورى اسلامى از زیر تیغ نقد کنار گذاشته میشود. نقدش به جمهورى اسلامى جایی است که میگوید "دنیا را فتح خواهیم کرد". در انتها این قربانیان اسلام سیاسى اند که زیر سرزنش و نقد فیلم قرار میگیرند. مثل اینکه کسى در مورد جنایات هیتلر فیلمى بسازد و بعد آلمانیهایی که با هیتلر جنگیده و مجبور به فرار شدند را نشان دهد و آنها را سرزنش کند. فیلم ویلدرز هزاران انسان چپ و کمونیست و سکولار و ضد دینى را که سالها با این نظام اسلامى م
بارزه کرده، شکنجه شده را در کیسه آمار مسلمانها قرار داه و نمودارش را بالا میکشد و نتیجه میگرد اینها را از اروپا بیرون کنید. توضیح نمیدهد که اینها چرا از زیر حکومت الله و آیت الله ها فرار میکنند. تمام نقدش به اسلام سیاسى این است که اینها میخواهند دنیا را فتح کنند. مشکلی با این حقیقت ندارد که در جاهایی که فتح کردند چه بلایی سر مردم همان دیار آورده اند. نمیگوید در جایی که حکومت میکنند با چه وحشیگرى و جنایتی حجاب بر سر زنان نگه میدارند.. از دختران و کودکان مسلمانى که قربانیان ٢۴ ساعته جریانات اسلامى اند و زیر دست و پاى سنتهای ارتجاعی له میشوند حرفى نمیزند، سنت هایی که به یمن تلاش عمو زاده هاى ویلدرز یعنی نسبیت فرهنگ چى ها، به "فرهنگ بومى و قابل احترام" آنها تبدیل شده است. به نسبیت فرهنگى نقد ندارد. از دولتها و سازمان های جاسوسى دولتى که این باندهاى تروریست اسلامى را ساختند، آموزش دادند، کلامی حرف نمیزند. منافع معین سیاسى ایجاب میکند که تمام حقایق بیان نشوند. اما نقد عمیق نقدى است که تلاش میکند به تمام حقایق نزدیک شود. این فقط ویلدرز نیست که این حقایق را از فیلم خود مخفى میکند. کل سه جناح ارتجاعى بورژوازی با تمام شاخه های "افراطی و غیر افراطی" شان (اسلامگرایان، نظم نوینى ها و راسیسم اروپا محور) سعی میکنند این حقایق را از چشم مردم پنهان کنند. هر سه جناح در نهایت در یک موضع و سیاست ارتجاعى و ضد انسانى قرار میگیرند. موضعى که هم خطى سیاسی هر ٣ جناح را در خارج کردن کل اسلام سیاسى از زیر ضرب نقد رادیکال و هم پیوستگى و هم ریشه اى کل این جناحها با هم را نشان میدهد. اسلامگرایان به دنبال بسط و گسترش مراکز اسلامى و جارى کردن اسلام در زندگى روزمره پناهندگان و مهاجرین هستند. نظم نوینى ها دست نوازش بر سر جریانات اسلامی کشیده و براى جبران آزرده شدن شان، از دست آوردهاى دهها سال مبارزه مردم در غرب خشش میکنند. به سادگى از کیسه خلیفه، آزادی بیان را تقدیم جنبش اسلامى میکنند. راسیسم اروپا محور نیز در نهایت به این نتیجه میرسد که مرز و قلمرو جغرافیایی خود را از وجود قربانیان و فراریان اسلام سیاسى منزه سازند.

تقویت اسلام سیاسى

فیلم فتنه تا همینجا موجب تقویت چشمگیر اسلام سیاسی شده است. پیامدها و عواقب سیاسى بعد از انتشار فیلم میرود تا توازن قوای بین المللى که پیش از این به نفع سکولاریستها در حال شکل گیری بود به نفع جریانات ارتجاعی اسلامی تغییر دهد! جریانات اسلامى به تکاپوى شدیدی دست زدند. تمام جناحهاى اسلامیون متحدا به صف شدند. یکی تهدید به ترور و سر بریدن میکند، دیگرى کار لابیستى میکند، تظاهرات فراخوان میدهند، و صاحبان سرمایه متعلق به این جریان هم متوسل به فاکتور تحریم اقتصادى و تهدید تجاری شدند. از سوى دیگر در غرب، کمپین وسیع دلجویى از اسلام و تفکیک اسلام خوب از اسلام بد به راه افتاده است. جنبش اسلام سیاسی امتیاز گرفت. دستهای نوازش بر سر اسلام سیاسی معتدل اکنون به قطعنامه هایی براى زدن زیر آزادی بیان و محدود کردن آن تبدیل شده است.

مهمترین مولفه در تقویت اسلام سیاسى در واقع همان اقدام سازمان ملل و وزرای اتحادیه اروپا در ایجاد محدودیت براى آزادی بیان، تحت عنوان ممنوع کردن توهین به ادیان است. این امتیاز بزرگى برای جریانات اسلامى است. دروازه بزرگى را براى ورود جانواران اسلامى باز کرده و بر روى سکولاریستها و آته ئیستها و سوسیالیستها و منتقدین مذاهب میبندند. موانع بزرگى را بر سر نقد مذهب و ایدئولوژی و مکاتب ایجاد کردند. هر چند که این نخستین بار نیست که دست نوازش بر سر اسلام و مقدسات دینى میکشند اما در بطن یک جدال عظیم جهانى و با صدور قطعنامه کاملا روشن است که این بار فرش قرمز زیر پای اسلام سیاسى پهن کرده اند.

در این فضای مدال و امتیاز دادن به جریانات اسلامی، جمهورى اسلامی شدیدا به تحرک و پادویی سیاسی برای کسب مشروعیت خود دست زده است. جمهوری اسلامی تلاش میکند از این امتیازات بعنوان نماینده سیاسى امت مسلمان دنیا، استفاده کند. سکولاریسم را در موضع سخت دفاعى انداخته اند. بخشى از سکولاریستها در بهت و سردرگمى قرار گرفته اند. در تبلیغات وسیع میدیایى احترام به افراد و انسان ها جایش را به احترام به عقاید و ایدئولوژى ها و مکاتب میدهد. قطعنامه سازمان ملل عملا آزادی بیان را بی محتوا میکند. آزادی بیان اساس اش نقد مذهب و ایدئولوژی و مکتب و سیاست است. این روند پیشروى اسلام سیاسى و محدودیت آزادی بیان، اگرچه عملا با بهانه فیلم فتنه انجام گرفت، اما مسیرى بود که از مدتها پیش داشت طى میشد. تقویت اسلام سیاسى معتدل خط و سیاست رسمی دول غربى بوده. اما اکنون تلاش میشود که این سیاست را به یک نرم جا افتاده در تبلیغات و افکار عمومى بدل سازند.

وظایف پیشا روى کمونیسم کارگرى

فیلم فتنه و وقایع حول آن در عین حال یک حقیقتی را نیز به روشنى نشان داد. و آن اینکه نقد و مبارزه با اسلام سیاسى و دفاع از سکولاریسم تنها کار چپ و کمونیست هاست چرا که براى دفاع از سکولاریسم باید کل جریان و جنبش راست را زد؛ باید سیاستهای کل اردوى نظم سرمایه جهانى را از زاویه انسانى نقد کرد. این ماجرا نشان داد که در دنیای امروز تنها کمونیسم کارگری میتواند بشریت و آزادیخواهی را در برابر کل اردوگاه بورژوازی جهانی با همه گرایشات و جنبشهای ارتجاعی اش نمایندگی کند. نشان داد که دفاع از مدنیت و سکولاریسم و ان
سان دوستی تماما بعهده ما کمونیستهاست. نشان داد که بدون محور قرار دادن انسان در هر نقدى، اردوها و کمپ هاى هار ارتجاعى دیگرى تغذیه و تقویت میشوند.

در شرایط کنونى وظایف خطیرتر و سنگین ترى روى دوش ما کمونیست ها قرار گرفته است. یک مبارزه در ابعاد مرکبى در مقابل ما قرار گرفته است. باید در هر سه جبهه جنگید. هم جواب جنبش اسلامی را داد. هم نظم نوینى ها را نقد کرد و هم جواب راسیسم اروپا محورى را داد.

هم اکنون توجه میلیونها نفر به موضوع دعوا جلب شده است. دنیا نیازمند دیدن و شنیدن رادیکال ترین و انسانى ترین نقد است. دنیا میخواهد یک جواب انسانی و رادیکال به مسئله جنبش اسلامی داده شود. جوابى که نفعى به جیب جریانات اسلامى نریزد. راسیسم و مسلمان ستیزى را تقویت نکند. و اسلام سیاسى را از زیر ضرب بیرون نیاورد. جوابى به تمام ترکش ها و تشعشعات کثیف بورژوازی. جوابى که در انتهایش پیروزى انسانیت اعلام شود نه اسلامگرایان یا راسیستها. در انتهایش آزادى باارزش شود نه قربانی. دنیا بیش از هر زمانى به یک رنسانس ضد اسلامی نیاز دارد. پرچم این رنسانس در شرایط کنونى تنها دست ما کمونیستهاى کارگرى است. امروز بیش از هر زمان میتوان دید که در غیاب کمونیست ها، در غیاب نقد رادیکال و انسانی از دنیا و کمپ های ارتجاعی بورژوازی، در غیاب نقد سوسیالیستى به مذهب و ناسیونالیسم و دمکراسی، در غیاب کمونیسم کارگری، دنیا به سرعت در هر تند پیچى به چه منجلاب مشمئز کننده اى میتواند بدل شود. *