در آستانه اول ماه ۱۳۸۷ و شلاق زدن کارگران

مجید حسینی : حکم ضربه شلاق برای ۱۱ نفر از کارگران توسط دادگاه جمهوری اسلامی به "جرم" شرکت در مراسم روز بین المللی کارگر سال ۱۳۸۶ و جریمه نقدی آنها مرحله تازه، بهتر است بگویم ویژه ای از  تعرض دولت سرمایه داران به طبقه کارگر را به نمایش گذاشت. تا کنون این حکم در مورد ۵ نفر از کارگران، صدیق امجدی، حبیب الله کلکانی، فارس گویلیان، عباس اندریانی و صدیق سبحانی اجرا شده است.

صدور این حکم از جمله احکام روز مره و معمولی دادگاهای جمهوری اسلامی علیه شهروندان این جامعه نیست. شلاق زدن کارگران، آنهم به جرم شرکت در روز کارگر و یا بجرم شرکت در اعتراض کارگری در تاریخ جمهوری اسلامی بیسابقه است. بدون شک پشت این حکم، مقامات بالای حکومتی و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشور قرار دارند. این حکمی عادی نیست و امری دیکته شده به قضات مزدور است. مکان صدور حکم، شهر سنندج، زمان آن، در آستانه اول مه سال ۱۳۸۷، جرم، شرکت در مراسم روز کارگر، اجزایی است از یک طرح حساب شده و چندین ساله و همه جانبه جمهوری اسلامی در تقابل مستقیم با جنبش کارگری و طبقه کارگر در ایران.

 این تقابل حول دو محور اصلی، یکم زیر ضرب قرار دادن رهبران و فعالین کارگری  و دوم جلوگیری از برگزاری جشن روزکارگر و گسترش آن در مراکز کارگری  و شهرهای ایران دور میزند. تنفر عمومی از دولت اسلامی و فضای اعتراضی در جامعه،و در پناه آن، فقدان یک حزب واقعا کارگری که بتواند اعتراضات وسیع و خشم عمیق کارگران را متشکل و هدایت کند، این دو عرصه را به مصاف اصلی کارگران با جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. این دو عرصه، تنها میدان هایی هستند که در سطوح بسیار محدود سر نخ هایی از مطالبات سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر و دخالت آن در امور جامعه را از زبان کارگر به نمایش میگذارند. فعالین کارگری که در شرایط فعلی به عرصه سیاست و دفاع علنی از مطالبات کارگری و آحاد جامعه روی می آورند وتوانسته اند  بنام کارگر توجهی را جلب نمایند و الگوی بدست دهند در بطن اوضاع فعلی سیاسی برای رژیم منشا خطرند و لازمه بقا دولت،  در هم شکستن عزت  و غرور آنها و ارائه تصویرسیاه و تلخ از سرنوشت آنان و ارعاب عموم در این مسیراست. کارگر را شلاق می زنند تا با شرایط کار و زندگی برده وار خود کنار بیاید و هوس یادگیری از درسهای اول مه و هراسی که قدرت متشکل کارگران علیه سرمایه داران ایجاد کرده است را از اذهان دور کنند.

 لذا آن فعالینی که در حرکات اعتراضی جلو می آیند و مورد توجه کارگران و افکار عمومی قرار می گیرند، برای جمهوری اسلامی هدف میشوند و با زندانی کردن و شکنجه آنها میخواهند امید ها را به یاس تبدیل کند و از این طریق بی فایده بودن اعتراض و تلاش را به مردم و جامعه القاء کنند. نمونه برجسته آن زندانی کردن منصور اسانلو و محمود صالحی و شانه بالا انداختن دولت در مقابل حمایت های محلی و بین اللملی از این دو فعال کارگری است. در دوره اول دستگیری محمود صالحی و تعدادی دیگر از فعالین کارگری، تمام آنها با کمپینی بسیار کوتاه تر و محدود تر از این دوره، آزاد شدند. اکنون دوره فرق کرده است، لجاجت و سرسختی امروز دولت در این زمینه، از موقعیت بهتر آن به نسبت دوره گذشته و یا عقب نشینی جنبش کارگری و اعتراضی توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، بلکه از سر ضعف و ضربه پذیری رژیم در مقابل مردم و تنگ شدن میدان مانور آن است. دوره، دوره رو در رویی های حادتر و مستقیم مردم با این رژیم است. در شرایط فعلی هر گونه عقب نشینی رژیم بسادگی قابل کنترل و  ترمیم نیست و می تواند جا پای اعتراضی طبقه کارگر و مردم را محکم تر کند و در ادامه سیل خروشانی از خشم واعتراض  به راه بیندازد. مسئله آزادی منصور اسانلو و محمود صالحی، به وزنه ای در تناسب قوای بین مردم و رژیم و به نقطه گرهی رو در رویی طبقاتی کارگران و یک معضل سیاسی برای رژیم بتدیل شده است. جمهوری اسلامی تقلا می کند از مسیر "قانونی" و اجرای "قانون" خود را از این مشکل خلاص نماید و سعی میکند آزادی و دستگیری فعالین کارگری و احکام "دادگاه" در مورد آنها را عادی و در قالب اجرای "قانون" جا بزند و ابعاد مسئله را به روی خود نیاورد.

عرصه دیگر مصاف، جشن اول مه است. فضای ترس و نا امنی و خفقانی که کشتار و قتل عام زندانیان در سالهای شصت در سرتاسر ایران براه انداخته بود با برگزاری مراسم اول مه در سنندج ترک خورد. از آن سالها تاکنون هر ساله در سنندج و بمرور در تعدادی دیگر از شهرهای ایران مراسم روز کارگر برگزار میشود. سنت برگزاری روز کارگر از سال ۱۳۶۳تا کنون در ابعاد وسیع و توده ای و هر ساله بعنوان یک سنت ابراز وجود طبقه کارگر و مزدبگیران جامعه در شهرها و مراکز تولیدی علیه جمهوری اسلامی و کارفرمایان برگزار شده است. در این مراسمها مهم ترین مطالبات کارگری و سیاسی پرچم میشود وجلو چشم طبقه کارگر و مردم در انظار جامعه به اهتزاز در می آید. وجود استبداد سیاسی در ایران و اعتراض به آن و موقعیت جنبش کارگری این روز را به ترکیبی از جشن و یک کمپین سیاسی و آموزشی تبدیل کرده استد. ظاهرا اینطور به نظر می آید که قطعنامه های رادیکال و انسانی این مراسم ها و ابراز وجود سیاسی فعالین آن تناسبی با جنبش سراسری طبقه کارگر ندارند  و جلو تراز ان اند. اما در واقع اینطور نیست، اینها نمودهایی ازظرفیت و پختگی سیاسی پیشروان طبقه است که در زیر فشار کمرشکن فقر اقتصادی و زندان و اعدام و سرکوب،  سر به بیرون می کشند.  جنبش اول مه  و این مراسم ها به همت تعدادی از فعالین کارگری و انسانهای آزادیخواه که از خود مایه میگذارند، سازمان داده میشود و بر گزار می گردد. تکرار هر ساله این مراسمها آرام آرام بر فضای اعتراضی جنبش های دیگر اجتماعی اثر گذاشته و الگو بدست داده است و نمونه آن مراسم های متعدد دفاع از حقوق کودک و هشت مارس در شهرها و قطعنامه های انسانی آن است.

 تمرکز فشار رژیم بر فعالین کارگری در سنندج و ضرباتی که این طیف از کارگران در این شهر متحمل شدند، برای یکدوره دو سه ساله، از سال ۱۳۸۳ به بعد، سقز را به مرکز برگزاری روز کارگردر کردستان تبدیل کرد. به همت کارگران آگاه در سقز، جشن روز کارگر هم چنان رنگین و پرشور برگزار گردید و بدین طریق برنامه سرکوبگرانه دولت اسلامی در سنندج به سنگ خورد. اینبار تصفیه حساب با فعالین کارگری در شهر سقز محور شد. به جرم شرکت در جشن اول مه ۱۳۸۳، محمود صالحی، جلال حسینی، محمدعبدی، محسن حکیمی و برهان دیوارگر به زندانهای دو تا پنج سال و جریمه نقدی محکوم کردند. تمرکز نقشه مند چند ساله اخیر رژیم بر دو شهر سنندج و سقز برای بر هم زدن تمرکز فعالین کارگری در این شهرها است. از سال ۱۳۸۳ به بعد، در سالهای ۸۴ و ۸۵ و ۸۶ هر ساله دولت اسلامی کیس محاکمه و زندان و دستگیری و امسال شلاق زدن کارگران را در آستانه اول مه رو می آورد و به جریان می اندازد تا از این راه بتواند مانع برگزاری جشن روز کارگر بشود. این تاریخچه کوتاه از تقابل رژیم با کارگران و به جریان انداختن ماجرای محاکمه آنها در چنین زمانهایی تصادفی نیست و گواه یک برنامه کار شده برای به عقب راندن کارگران در این زمینه است. جمهوری اسلامی از این تجمعات کارگری وحشت دارد، کارگر را دشمن سر سخت و درجه اول خود میداند، خطر آن را حس کرده است و دارد از کارگران در سقز و سنندج انتقام می گیرد.

جشن اول مه ۱۳۸۷ نزدیک است. باید در دل این اوضاع خود را آماده کرد و دست بکار تدارک جشنهای پر شکوه روز کارگر شد. نفس برگزاری جشن اول مه کارگران، به معنی در هم شکستن این برنامه سرکوبگرانه رژیم و ناکامی آن در این زمینه است. تداوم برگزاری مراسم های روز کارگربه معنی دفاع از دستاوردهای تاکنونی و پایداری طبقه کارگر در برابر تعرض رژیم هم هست. بدون شک خواست آزادی تمام فعالین کارگری، از جمله منصور اسانلو و محمود صالحی و اعلام انزجار از شلاق زدن کارگران از جمله خواستهای کارگران در تمامی این مراسمها خواهد بود. آیا طبقه کارگر در ایران جواب لازم  به این اهانت را خواهد داد؟

majid.hosaini@gmail.com

۱۵ مارس ۲۰۰۸