زنان،ستم کشی سرمایه و سوسیالیسم!

سعید ولدبیگی : یکصد سال پس از ٨ مارس میگذرد و ما همچنان در حال توضیح روابط کار و سرمایه در بخش جنبش زنان هستیم.امری که ضرورت آن هر لحظه بیشتر و نیازمند فراروی از تعاریف محدود رفرمیستی است .چندی است که فعالیت دانشجویان و فعالین چپ و سوسیالیست در ایران نفس همه را در سینه حبس کرده تا تحرکات خسته کننده و پر حرفی چون کمپین یک میلیون امضا را به حاشیه کشاند.

حضور پر رنگ زنان در اعتراضات چپ ایران خود نشانگر بعد قوی تعریف رهائی زنان از جانب اردوگاه چپ است.یکی از فاکتورهای مهمی که روز دانشجوی طیف چپ را با دفتر تحکیم و لیبرالها متفاوت کرده بود. از این رو در مقاله زیر مطالب گردآوری وجمع بندی میکنم تا بار دیگر در آستانه ۸ مارس وظایف خود را تعریف و باز بینی کنیم.

اهمیت سیاسی تحلیل رابطه کار خانگی و سرمایه، توسط والی سکومب در سعی او برای نشان دادن زمینه مادی اتحاد استراتژیک مبارزه برای رهائی زنان و مبارزه برای انقلاب پرولتری نهفته است.(۱) بر خلاف کسانی که عقیده دارند خانواده فقط یک نهاد ایدئولوژیک جامعه سرمایه ‌داری است، بحث او بر کار انجام شده در خانواده به عنوان جزئی اساسی از پروسه مادی تجدید تولید سرمایه تاکید می‌کند. در سال‌های اخیر، او تنها نویسنده‌ای نیست که این بحث را ارائه داده، اما چیزی که سعی او را از دیگران متمایز می‌کند، شرح جزئیات فرضیه‌اش با دقت تمام است. سعی سکومب برای نشان دادن اهمیت کار خانگی برای سرمایه ‌داری (همان ‌طور که بعداً بحث خواهیم کرد)، او را به موضع متضادی می‌رساند، مبنی بر این که کار خانگی ارزش تولید می‌کند ولی در عین حال خارج از حاکمیت قانون ارزش است. او بحث می‌کند که "روابط جنسی و خانوادگی در دوران بورژوازی تبدیل به روابط سرمایه‌ داری شده‌اند"(2)، اما قادر به درک ماهیت متضاد کار زنانه تحت نظام سرمایه‌ داری نیست و بنابراین نمی‌تواند آن نیروهای عینی و ذهنی که کار خانگی را از تاریخ به بیرون خواهند راند و زنان را رها خواهند ساخت، تشخیص دهد. آنچه در این مقاله نشان خواهیم داد، این است که مشخصه مرکزی در موقعیت زنان تحت نظام سرمایه‌داری، صرفاً نقش آنان به عنوان کارگران خانگی نیست، بلکه بیش‌تر این ‌که زنان هم کارگران مزدبگیر و هم کارگران خانگی هستند. این نفشی دوگانه و متضاد است که به موقعیت آنان پویائی خاصی می‌بخشد. بدون این تضاد، موقعیت آنان، هر چند تحت ستم، اساساً مساله ‌برانگیز نمی‌بود. به علاوه، به این بحث نیز خواهیم پرداخت که در حالی ‌که کار خانگی شرط ضروری برای بازتولید نیروی کار است، وقتی این کالا در بازار فروخته می‌شود، نه در ارزش آن سهیم است و نه ارزش خود را متحقق می‌کند، زیرا که به مفهوم مارکسیستی، یک کار از لحاظ اجتماعی ضروری تلقی نمی‌شود. نتیجه منطقی این واقعیت به هیچ وجه برای زنان کارگری که در جامعه‌ای تحت تسلط قانون ارزش زندگی می‌کنند، آکادمیک نیست.

زن و تولید
سکومب مانند بنستون(۳) و قبل از او دالاکوستا(۴) آغازگاه خود را بر این پیشنهاد ماتریالیستی استوار می‌سازند که فرمان برداری جنسی ناشی از تقسیم کار جنسی است که تحت نظام سرمایه ‌داری به شکل افراطی در جدائی بین واحد خانگی و واحد صنعتی در جریان عمومی اقتصاد خود را نشان می‌دهد. هر سه نویسنده، حداقل به منظور تحلیل خود، زن و زن خانه‌دار را مترادف فرض می‌گیرند.(۵) سکومب می‌نویسد: "با ظهور سرمایه ‌داری صنعتی، جریان عمومی کار به دو واحد مجزا منشعب شد: واحد خانگی و واحد صنعتی. و این انشعاب در پروسه کار، در نیروی کار نیز انشعابی ایجاد کرد که تقریباً در راستای جنسی بود. زنان در واحدهای خانگی، مردان در صنعت".(6)
البته به عنوان اولین قدم در تدوین تئوری ستم کشیدگی زنان، یکسان گرفتن هویت زنان و کار خانگی کاملاً صحیح است: موقعیت واقعی و یا مفروض زنان در خانه، محور اصلی تعیین موقعیت اجتماعی آنان است. از سوی دیگر، در حالی که سکومب مانند بنستون و دالاکوستا به اهمیت کار مزدی زنان برای هر سیاستی به منظور رهائی زنان آگاه است، او هم نمی‌تواند ارتباط بین این دو شکل از کار زنان را به شیوه‌ای منطقی نشان دهد.(۷) در حالی‌که هم ‌زیستی این دو شکل از کار زنانه، چه به واقعیت در آمده باشد و چه هنوز به تعویق افتاده باشد، سهمی است تاریخی – هر چند اساساً محدود –  که سرمایه ‌داری در جهت رهایی زنان ادا کرده است. شکاف بین واحد صنعتی و خانگی تولید، در زندگی آن زنان پرولتری که مزدبگیر نیز شده‌اند، پر شده است. نقشی که آنان در شرایط وابستگی قانونی اقتصادی به مثابه کارگران خانگی ایفاء می‌کنند، در صنعت نیز همراه آنان بوده است. به طوری که تقسیم جنسی کار را به شکلی وسیع‌تر در قلمرو تولید اجتماعی بازتولید کرده، مزدشان را به مراتب از مزد کارگران مرد پائین‌تر قرار داده، آنان را در حوزه محدودی از اشتغال در پائین هرم شغلی متمرکز کرده و از آنان شکارهای آسانی برای فرصت ‌طلبی اتحادیه‌ها ساخته است. خوش‌ بینی انگلس در مورد سرنوشت خانواده بورژوائی درون طبقه کارگر زودرس بود: یک ‌دوره کامل تاریخی، ورود زنان به تولید را از سازمان‌دهی اجتماعی کار خانگی جدا کرده است.
از طرف دیگر، همان ‌طور که سکومب به خوبی توضیح می‌دهد، تعمیم یافتن تولید کالائی باعث شده است که واحد خانگی به حوزه‌ای منزوی و عقب افتاده تبدیل شده و کار انجام گرفته در آن نه تنها از دیدگاه سرمایه ‌داری که حتی از نظر خود کارگران خانگی بی ارزش شود: "موقعیت کارگران خانگی نسبت به پائین‌ترین بخش‌های پرولتاریا بدتر شده است.(۸) با این‌که این بحث قانع ‌کننده‌ای در مقابل دالاکوستا است که "اثر خصوصی کردن رابطه کار خانگی با سرمایه و جدا کردن آن از قلمرو تصاحب ارزش افزونه این است که قانون ارزش بر کار خانگی حاکم نیست"(9)، در واقع، سکومب از تئوری او چندان جلوتر نمی‌رود، زیرا (در میا

نوشته شده در دسته‌بندی نشده توسط soran. افزودن پیوند یکتا به علاقمندی‌ها.